Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
finagle
U
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
offer
U
بدست اوردن
procures
U
بدست اوردن
offered
U
بدست اوردن
pick up
U
بدست اوردن
offers
U
بدست اوردن
get round
U
بدست اوردن
getting
U
بدست اوردن
catch
U
بدست اوردن
gets
U
بدست اوردن
come by
U
بدست اوردن
procure
U
بدست اوردن
gained
U
بدست اوردن
gains
U
بدست اوردن
gain
U
بدست اوردن
procured
U
بدست اوردن
get
U
بدست اوردن
obtained
U
بدست اوردن
obtains
U
بدست اوردن
earn
U
بدست اوردن
acquires
U
بدست اوردن
acquiring
U
بدست اوردن
earned
U
بدست اوردن
earns
U
بدست اوردن
impetrate
U
بدست اوردن
procuring
U
بدست اوردن
soothe
U
دل بدست اوردن
obtain
U
بدست اوردن
soothes
U
دل بدست اوردن
soothed
U
دل بدست اوردن
recoup
U
دوباره بدست اوردن
have
U
بدست اوردن دارنده
recovers
U
دوباره بدست اوردن
recovering
U
دوباره بدست اوردن
recover
U
دوباره بدست اوردن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
acquirability
U
امکان بدست اوردن
strike a balance
U
موازنه بدست اوردن
finagle
U
باحیله بدست اوردن
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
retrieves
U
دوباره بدست اوردن
retrieved
U
دوباره بدست اوردن
retrieve
U
دوباره بدست اوردن
recouped
U
دوباره بدست اوردن
recouping
U
دوباره بدست اوردن
recoups
U
دوباره بدست اوردن
get back
U
دوباره بدست اوردن
having
U
بدست اوردن دارنده
step into
U
بسهولت بدست اوردن
to pander any one's lust
U
دل کسیرا بدست اوردن
attains
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
regains
U
دوباره بدست اوردن
attain
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
regaining
U
دوباره بدست اوردن
attained
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
insure
U
بیمه بدست اوردن
regained
U
دوباره بدست اوردن
regain
U
دوباره بدست اوردن
recovering
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovers
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
impetrate
U
با عجز و لابه بدست اوردن
bought
U
خریداری کردن بدست اوردن
getting
U
بدست اوردن فراهم کردن
win
U
بدست اوردن تحصیل کردن
get
U
بدست اوردن فراهم کردن
gets
U
بدست اوردن فراهم کردن
bring in
U
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
recover
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
resume
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
circumstantiate
U
قرائن وامارت را بدست اوردن
enter
U
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
U
بدست اوردن قدم نهادن در
wins
U
بدست اوردن تحصیل کردن
resumed
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
enters
U
بدست اوردن قدم نهادن در
resuming
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
stone pit
U
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reaps
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
pre empt
U
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reap
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reoccupy
U
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
reaping
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
bobbing
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
land hunger
U
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
to have a bone to pick
U
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
cupidity
U
حرص واز برای بدست اوردن مال
racketeers
U
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
investigated
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
racketeer
U
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
investigate
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
cards
U
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigates
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
split the uprights
U
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
card
U
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
grosser
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over
U
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
grosses
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
to take out a patent
U
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
project
U
نقشه کشیدن
rescale
U
نقشه کشیدن
projects
U
نقشه کشیدن
have had it (with someone or something)
<idiom>
U
نقشه کشیدن
designs
U
نقشه کشیدن
map
U
نقشه کشیدن
maps
U
نقشه کشیدن
plotted
U
نقشه کشیدن
projected
U
نقشه کشیدن
design
U
نقشه کشیدن
plot
U
نقشه کشیدن
engine
U
نقشه کشیدن
plots
U
نقشه کشیدن
lay out
<idiom>
U
نقشه چیزی را کشیدن
plat
U
نقشه کشیدن بافتن گیسو
plans
U
نقشه کشیدن طرح ریختن
plan
U
نقشه کشیدن طرح ریختن
machinate
U
نقشه کشیدن تدبیر کردن
compass
U
نقشه کشیدن اختراع کردن
stack the cards
<idiom>
U
برای کسی نقشه کشیدن
austempering
U
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
warping
U
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control
U
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
to plan a building
U
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
scribing
U
روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
windlasses
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlass
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
map
U
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps
U
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategy
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
conformal projection
U
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map
U
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan
U
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographers
U
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map
U
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
hyetography
U
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographer
U
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
mapping
U
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
topographic map
U
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
governmentalize
U
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
U
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
bouse
U
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
storage map
U
نقشه انباره نقشه انبارش
weight
U
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
jargonize
U
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
U
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
orthographic
U
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
grasped
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
map sheet
U
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy
U
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
snuffle
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge
U
درد کشیدن تیر کشیدن
twinges
U
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
U
زحمت کشیدن درد کشیدن
outline assembly drawing
U
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
spandrel
U
لچک
[در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control
U
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
map compilation
U
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
geodetic datum
U
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
computer aided design and drafting
U
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark
U
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
dragged
U
کشیدن بزور کشیدن
drag
U
کشیدن بزور کشیدن
drags
U
کشیدن بزور کشیدن
polar stereographic
U
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projection
U
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize
U
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
projections
U
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
grid navigation
U
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
trig list
U
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
at the hand of
U
بدست
by
U
بدست
catcher
U
بدست اورنده
gained
U
بدست آوردن
gains
U
بدست آوردن
attenuation
U
بدست آوردن
securer
U
بدست اورنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com