English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conditioned inhibition U بازداری شرطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
Other Matches
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
dissuasion U بازداری
inhibition U بازداری
inhibitions U بازداری
suppression U بازداری
deterrence U بازداری
block age U بازداری
retention index U اندیس بازداری
retention time U زمان بازداری
retention volume U حجم بازداری
strait jackets U بازداری کردن
reciprocal inhibition U بازداری تقابلی
social inhibition U بازداری اجتماعی
cortical inhibition U بازداری مغزی
disinhibition U بازداری زدایی
strait jacket U بازداری کردن
reactive inhibition U بازداری واکنشی
inhibit U بازداری کردن
inhibits U بازداری کردن
retroactive inhibition U بازداری پس گستر
retention index U شاخص بازداری
external inhibition U بازداری برونی
inhibition potential U پتانسیل بازداری
thought stopping technique U فن بازداری اندیشه
internal inhibition U بازداری درونی
proactive inhibition U بازداری پیش گستر
associative inhibition U بازداری ناشی از تداعی
provisional U شرطی
provisory U شرطی
protatic U شرطی
conditioned U شرطی
eventual U شرطی
conditional U شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditionality U صورت شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
conditioned reflex U بازتاب شرطی
conditioned response U پاسخ شرطی
conditioned stimulus U محرک شرطی
the subjunctive mood U وجه شرطی
soft hyphen U خط تیره شرطی
conditional statement U حکم شرطی
conditional operator U عملگر شرطی
proviso U جمله شرطی
conditonal branching U انشعاب شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
case branch U انشعاب شرطی
provisos U جمله شرطی
subjunctive U وجه شرطی
unconditioned U غیر شرطی
conditioning U شرطی شدن
on no condition U به هیچ شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
conditional jump U جهش شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
conditioned response U واکنش شرطی
provisional U شرطی مشروط
condeitional branch U انشعاب شرطی
preconditioning U پیش شرطی کردن
operant conditioning U شرطی شدن عامل
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
provisorily U بطور شرطی یا موقت
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
ucs U محرک غیر شرطی
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
ucr U پاسخ غیر شرطی
trace conditioning U شرطی کردن ردی
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
unconditional jump U جهش غیر شرطی
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
modal auxiliary U فعل معین شرطی
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
eventual U موکول بانجام شرطی
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
conditionability U قابلیت شرطی شدن
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
cer U پاسخ هیجانی شرطی
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
unconditional U غیر شرطی بی شرط
condition U عارضه شرطی کردن
reconditioning U شرطی کردن مجدد
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
policies U سند معلق به انجام شرطی
policy U سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
material implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implies U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
branches U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com