Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
paddle
U
بادست نوازش کردن
paddled
U
بادست نوازش کردن
paddles
U
بادست نوازش کردن
paddling
U
بادست نوازش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
manipulates
U
بادست عمل کردن
manipulated
U
بادست عمل کردن
manipulate
U
بادست عمل کردن
kwon
U
ضربه زدن بادست و خرد کردن با پا
hand
U
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
handing
U
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
outside pass
U
رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
snogs
U
نوازش کردن
snoozle
U
نوازش کردن
patting
U
نوازش کردن
patted
U
نوازش کردن
babies
U
نوازش کردن
snogged
U
نوازش کردن
snogging
U
نوازش کردن
snog
U
نوازش کردن
pat
U
نوازش کردن
pats
U
نوازش کردن
dandle
U
نوازش کردن
to pay one's addresses
U
نوازش کردن
cuddling
U
نوازش کردن
cuddles
U
نوازش کردن
cuddled
U
نوازش کردن
fondled
U
نوازش کردن
fondle
U
نوازش کردن
fondling
U
نوازش کردن
cuddle
U
نوازش کردن
fondles
U
نوازش کردن
stroking
U
نوازش کردن
strokes
U
نوازش کردن
stroked
U
نوازش کردن
stroke
U
نوازش کردن
baby
U
نوازش کردن
petted
U
معشوقه نوازش کردن
pets
U
معشوقه نوازش کردن
pet
U
معشوقه نوازش کردن
to be cuddling
[with sb.]
U
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be making
[with sb.]
[American E]
U
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be smooching
[with sb.]
U
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be snogging with sb.
[British E]
U
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be smooching with sb
U
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be petting
[with sb.]
U
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be canoodling
U
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
coax
U
نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxing
U
نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxes
U
نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxed
U
نوازش کردن چرب زبانی کردن
coddle
U
نازپرورده کردن نوازش کردن
coddled
U
نازپرورده کردن نوازش کردن
coddles
U
نازپرورده کردن نوازش کردن
blandish
U
نوازش کردن چاپلوسی کردن
coddling
U
نازپرورده کردن نوازش کردن
handwrite
U
بادست نوشتن
handles
U
احساس بادست
hand play
U
شوخی بادست
freehand
U
بادست باز
handle
U
احساس بادست
clambers
U
بادست وپا بالارفتن
clamber
U
بادست وپا بالارفتن
clambering
U
بادست وپا بالارفتن
scrambled
U
بادست وپا بالارفتن
scramble
U
بادست وپا بالارفتن
handy
U
بادست انجام شده
scrambles
U
بادست وپا بالارفتن
manipulatory
U
بادست درست شده
handiest
U
بادست انجام شده
handwork
U
بادست انجام شده
headlong
U
بادست پاچگی تند
clambered
U
بادست وپا بالارفتن
handier
U
بادست انجام شده
scrambling
U
بادست وپا بالارفتن
gesticulatory
U
متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
corporal oath
U
سوگندی که بادست زدن بکتاب یاد کنند
backdrops
U
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
bongos
U
یکنوع طبل دوطرفه که بادست نواخته میشود
bongo
U
یکنوع طبل دوطرفه که بادست نواخته میشود
backdrop
U
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
outside kick and front headlock
U
گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
blandishment
U
نوازش
cuddly
U
نوازش کن
pats
U
نوازش
patted
U
نوازش
caressing
U
نوازش
pat
U
نوازش
patting
U
نوازش
caresses
U
نوازش
endeariogly
U
با نوازش
caressingly
U
با نوازش
caressed
U
نوازش
caress
U
نوازش
petting
U
نوازش جنسی
fondler
U
نوازش کننده
caressive
U
نوازش امیز
blandisher
U
نوازش کننده
smoochy
U
نوازش کننده
caresser
U
نوازش کننده
condescending
U
نوازش کننده
Pied Piper
U
نی نواز
[با نوازش مردم را تلسم می کند]
[اصطلاح مجازی]
rabble-rouser
U
نی نواز
[با نوازش مردم را تلسم می کند]
[اصطلاح مجازی]
The Pied Piper of Hamelin
U
نی نواز هاملن
[با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
The Pied Piper of Hamelin
U
فلوت زن رنگارنگ هاملن
[با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
patted
U
دست نوازش برسرکسی کشیدن اهسته دست زدن به
patting
U
دست نوازش برسرکسی کشیدن اهسته دست زدن به
pat
U
دست نوازش برسرکسی کشیدن اهسته دست زدن به
pats
U
دست نوازش برسرکسی کشیدن اهسته دست زدن به
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com