Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
luncheon meat
U
گوشت پخته و آماده
cold cuts
U
گوشت پخته سرد
stroganoff
U
گوشت پخته نازک با خردل
baked beans
U
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
fully cooked
<adj.>
U
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
well done
[fully cooked]
<adj.>
U
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
hash
U
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
broth
U
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
overdone
U
خیلی پخته و سرخ شده
The meet is too tough.
این گوشت خیلی سفت است.
salami
U
گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace
U
گوشت سیب گوشت میوه
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
club steak
U
قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
terracotta
U
گل پخته
underdone
U
کم پخته
coction
U
پخته
ripest
U
پخته
riper
U
پخته
ripe
U
پخته
biffin
U
سیب پخته
dough baked
U
نیم پخته
spatchcock
U
بشتاب پخته
sunbaked
U
افتاب پخته
well done
U
خوب پخته
half-baked
U
نیم پخته
sodden
U
نیم پخته
slack baked
U
نیم پخته
samel
U
نیم پخته
soden
U
نیم پخته
fired brick
U
اجر پخته
boiled
U
پخته شده
burnt brick
U
خشت پخته
half baked
U
نیم پخته
arch brick
U
اجر زیاد پخته
boild egg
U
تخم مرغ پخته
sunny side up
U
فقط یک طرفش پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
U
برایت آش پخته است .
well-done steak
U
استیک کاملا پخته
underbaked
U
نیم پخته ناپخته
rarest
U
لطیف نیم پخته
hard baked
U
سفت پخته شده
it is half cooked
U
نیم پخته است
it was cooked to rags
U
انقدر پخته شدکه له شد
convenience foods
U
خوراک پیش پخته
convenience food
U
خوراک پیش پخته
rarer
U
لطیف نیم پخته
liverwurst
U
سوسیس جگر پخته
underdo
U
نیم پخته کردن
rare
U
لطیف نیم پخته
warmed over
U
دوباره پخته شده
boild egg hard
U
تخم مرغ پخته سفت
I want my steak well done.
U
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
bakemeat
U
شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft
U
تخم مرغ پخته عسلی
baked meat
U
شیرینی اردی غذای پخته
warmed over
U
زیادتر ازمعمول پخته شده
body brick
U
اجر خوب پخته شده
first class brick
U
اجر خوب پخته شده
gigot
U
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
succotash
U
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
medium steak
U
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
pale brick
U
اجری که خوب پخته نشده است
Cooked vegetables digest easily.
U
سبزی پخته زود هضم است.
dumplings
U
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumpling
U
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
apple dumpling
U
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
The project is not fully developed yet.
U
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
waffle
U
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled
U
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles
U
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling
U
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
emergency
U
خیلی خیلی فوری
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
macedoine
U
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy
U
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel
U
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait
U
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
processed silk
U
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
brawn
U
گوشت
meat
U
گوشت
basting
U
گوشت
meats
U
گوشت
flesh
U
گوشت
flesh-and-blood
U
گوشت
flesh and blood
U
گوشت
preserved meat
U
گوشت
proud flesh
U
گوشت نو
pulpless
U
بی گوشت
viand
U
گوشت
granulation tissue
U
گوشت نو
meatiest
U
گوشت دار
meaty
U
گوشت دار
luncheon meat
U
گوشت ساندویچی
chopping board
U
تختهسبزیو گوشت
lambs
U
گوشت بره
lamb
U
گوشت بره
white meat
U
گوشت سفید
grills
U
گوشت کباب کن
flab
U
گوشت اضافی
flab
U
گوشت شل و آویزان
meatier
U
گوشت دار
veal
U
گوشت گوساله
horseflesh
U
گوشت اسب
shoulder
U
گوشت سردست
leg
U
گوشت ران
chop
U
گوشت دنده
chop
U
گوشت کتلت
beefy
U
گوشت الو
rib
U
گوشت دنده
outgrowth
U
گوشت زیادی
minces
U
گوشت قیمه
mince
U
گوشت قیمه
dripping
U
چکیده گوشت
emaciated
U
گوشت رفته
grilling
U
گوشت کباب کن
gambrel
U
قلاب گوشت
killcalf
U
گوشت فروش
lappet
U
گوشت اویخته
diastasc
U
اب خوش گوشت
leal meat
U
گوشت لخم
consomme
U
اب گوشت تنگاب
collop
U
برش گوشت
lenten
U
بی گوشت لاغر
murrain
U
گوشت مرده
incarnant
U
گوشت نو اور
haslet
U
گوشت کبابی
flash hook
U
قلاب گوشت
fuzz ball
U
گوشت زیادی
fruit pulp
U
گوشت میوه
green meat
U
گوشت کهنه
spareribs
U
گوشت دنده
french chop
U
گوشت دنده
fleshmonger
U
گوشت فروش
flesher
U
گوشت فروش
flesh hook
U
قلاب گوشت کش
caruncle
U
گوشت پاره
carnosity
U
گوشت زیاد
pemmican
U
گوشت خشکانده
pulpous
U
گوشت دار
sarcophagous
U
گوشت خوار
surloin
U
گوشت مازه
the pulp of an apple
U
گوشت سیب
carrion
U
گوشت گندیده
pancreases
U
خوش گوشت
pancreas
U
خوش گوشت
pemican
U
گوشت خشکانده
beef tea
U
جوهریاشیره گوشت
meatman
U
گوشت فروش
carnification
U
گوشت سازی
carneous
U
گوشت مانند
butchery business
U
گوشت فروشی
mangler
U
گوشت خرد کن
brisket
U
گوشت سینه
masher
U
گوشت کوب
meat fly
U
مگس گوشت
blowfly
U
مگس گوشت
top round
U
گوشت کبابی
mutton
U
گوشت گوسفند
sirloins
U
گوشت راسته
stringer
U
چنگک گوشت
venison
U
گوشت گوزن
shin
U
گوشت قلم پا
pot roasts
U
گوشت اب پزشده
sirloin
U
گوشت راسته
ham
U
گوشت ران
red meat
U
گوشت گاووگوسفند
stringers
U
چنگک گوشت
shins
U
گوشت قلم پا
pot roast
U
گوشت اب پزشده
beefed up
U
گوشت گاو
goose
U
گوشت غاز
beef
U
گوشت گاو
grill
U
گوشت کباب کن
gravy
U
شیره گوشت
pork
U
گوشت خوک
pap
U
تفاله گوشت یاسیب
to carven meat
U
گوشت رادرسرسفره خردکردن
Her flesh is flabby.
U
گوشت بدنش شل است
pies
U
کلوچه گوشت پیچ
pie
U
کلوچه گوشت پیچ
steaks
U
باریکه گوشت کبابی
sirloin
U
گوشت کمرگوسفند یا خوک
fricassee
U
راگوی گوشت پرنده
steak
U
باریکه گوشت کبابی
lobs
U
گوشت یا پوست اویخته
lobbing
U
گوشت یا پوست اویخته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com