English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This is the very thing I wanted. U این همان چیزی است که دلم می خواست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
same U یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
This is just what I want . This is the very thing I want . U این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
exceptions U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exception U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
No sooner was he gone than he was kI'lled . U رفتن همان ( همانا ) وکشته شدن همان
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> U همان آش است و همان کاسه .
synchronous U فناوری حافظه سریع جدید که قط عات حافظه آن با همان سیگنال ساعتی کار می کنند که پردازنده اصلی , بنابراین همان هستند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
same U همان چیز همان
wills U خواست
demands U خواست
willed U خواست
wish U خواست
want U خواست
will U خواست
wanted U خواست
demand U خواست
disposition U خواست
wishes U خواست
demanded U خواست
wished U خواست
desideratum U خواست
volition U خواست
bill of indictment U کیفر خواست
subpoenaing U خواست برگ
tantalizing U خواست انگیز
voluntary U داوطلبانه به خواست
subpoenas U خواست برگ
interpellation U باز خواست
subpoena U خواست برگ
subpoenaed U خواست برگ
to makes suit U در خواست کردن
traverse of an indictment U رد کفیر خواست
impetration U در خواست التماس
bill of indicment U کیفر خواست
tantalizingly U خواست انگیز
summonses U خواست برگ احضارنامه
summonsing U خواست برگ احضارنامه
to serve with a summons U با خواست برگ خواندن
to pray permission U در خواست اجازه کردن
the precatory form U صیغه تمنی یا در خواست
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
in an a to escape he U چون خواست بگریزد
summonsed U خواست برگ احضارنامه
summons U خواست برگ احضارنامه
he wished to be private U می خواست در خلوت باشد
of one's own volition U از روی خواست خود
on demand U به در خواست به مجرد تقاضا
Sara always wanted a puppy. U سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
his appeal met no response U پاسخی پدر خواست که اوترسید
suited U خواست دادن تعقیب کردن
suit U خواست دادن تعقیب کردن
suits U خواست دادن تعقیب کردن
demand [of] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
background U اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
backgrounds U اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on U با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
arraign U با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
She had the never to ask for cash . U اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
address for service of a summons [address where a summons may be served] U آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
signal U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signalled U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
this same U همان
selfsame U همان
very U همان
same U همان
identical U همان
thingummy U همان
idem U همان
identic U همان
constructive trust U منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
self-same U همان خود
just as well <adv.> U به همان طریق
one U یکی از همان
ones U یکی از همان
that once U همان یک بار
equally <adv.> U به همان طریق
instatu quo U در همان حال
very U همان همین
selfsame U درست همان
equally <adv.> U همان مقدار
nothing short of U عینا همان
just as well <adv.> U همان مقدار
accordingly U از همان قرار
i went on the instant U در همان ان رفتم
of that ilk U دارای همان جا
s.c U همان دعوی
s.c U همان پرونده
i went that instant U در همان ان رفتم
at the very beginning U از همان اولش
of that ilk U اهل همان جا
therabout U در همان نزدیکی
for that matter <idiom> U به همان علت
same U همان جور
same U همان کار
it is the same thing U همان است
self same U همان خود
the reinbefore U همان سندیاقرارداد
of the same kind U از همان نوع
Just as well you didnt come . U همان بهتر که نیامدی
it is much the same U تقریبا همان است
He would never retract . U هر چه بگوید همان است
we are in the same way U ما هم همان حال را داریم
of even date U دارای همان تاریخ
She promised to bring it but never did . U همان آوردنی که بیاورد !
idem U همان نویسنده در همانجا
quasi- U مشابه یا تقریباگ همان
even U دارای همان تاریخ
In the ( same ) usual place. U در همان جای همیشگه
ones U عین همان یکی
one U عین همان یکی
It comes to the same thing . U باز هم همان ؟ یشود
step jump U پرش و برگشت روی همان پا
What wI'll be woll be. U هر چقدر قسمت با شد همان می شود
What so ever a man soweth ,that shall he also reap. <proverb> U هر چه بکارى ,همان درو مى کنى .
about as high U تقریبا` همان اندازه بلند
lighter shade U از همان رنگ ولی روشن تر
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
thereinbefore U در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
isomeric U متشابه الترکیب دارای همان اجزا
synchronous U آنچه همان با دیگری اجرا شود.
equivalents U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
i wrote as neatly as he did U من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
equivalent U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
per U همان طور که در الگو نشان داده شده
times U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
timed U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
echoing U برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echoes U برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . U همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
echoed U برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
what you see is what you get U انچه می بینید همان است که بدست می اورید
abs U پیشوندیست لاتینی که همان پیشوند ab میباشد و بمعنی
echo U برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
one two U تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
loop jump U پرش و چرخش کامل و فرودروی همان لبه اسکیت
democratic network U شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
constant U فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
European rose U طرح گل رز اروپایی [که نام دیگر آن همان گل فرنگ است.]
ipsilateral U قرار گرفته و یا فاهرشده روی همان سمت بدن
times U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
constants U فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
positive U که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
timed U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
busman's holiday U تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
landgrave U لقب برخی از شاهزادگان المانی کنت زمین همان است
production missile U موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
synchronous U سیستمی که در آن تمام وسایل با سیگنال ساعت اصلی همان هستند
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
counter jump U پرش با نیم چرخش وبازگشت روی لبه همان اسکیت
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
bears U تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
synchronous U حالت سیستمم که عملیات و رویدادها با سیگنال ساعت همان شده است
bear U تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
synchronous U شبکهای که تمام اتصالات آن با یک سیگنال زمان بندی همان شده است
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
slave U صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
auto U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
slaves U صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
slaving U صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
bookmark U کد یک متن در بخش مخصوصی از آن که به کاربر اجازه میدهد بعداگ به همان نقط ه مراجعه کند
fix U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fixes U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
extensions U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
walley U پرش ازلبه داخلی یک پا وچرخش کامل در هوا وبرگشت روی لبه خارجی همان پا
extension U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
bookmarks U کد یک متن در بخش مخصوصی از آن که به کاربر اجازه میدهد بعداگ به همان نقط ه مراجعه کند
autos U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
slaved U صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
climp milling U عمل فرز کاری که طی ان قطعه کار در همان جهت حرکت تیغه برش به جلومرکت میکند
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com