Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
U
این در به این پاشنه نمى ماند .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
heels
U
پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
heel
U
پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
inertia
U
ماند
remanence
U
پس ماند
residue
U
پس ماند
residues
U
پس ماند
he did not open his lips
U
خاموش ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
moment of inertia
U
گشتاور ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
store
U
می باقی می ماند
storing
U
می باقی می ماند
inertial force
U
نیروی ماند
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
it was snowed under
U
زیر برف ماند
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
heel
U
پاشنه در
overtaking light
U
پاشنه
heels
U
ته پاشنه کف
heels
U
پاشنه
pivot footstep
U
پاشنه
heel
U
پاشنه سد
heels
U
پاشنه در
heels
U
پاشنه سد
stern
U
پاشنه
door hinge
U
پاشنه
door hinge
U
پاشنه در
bridge shoe
U
پاشنه
bridge shoe
U
پاشنه پل
quarter deck
U
پاشنه
bridge seat
U
پاشنه پل
after castle
U
پاشنه
sterns
U
پاشنه
heelpiece
U
پاشنه
sternest
U
پاشنه
sterner
U
پاشنه
shoe lift
U
پاشنه کش
pivoted
U
پاشنه در
pivots
U
پاشنه در
door-furniture
U
پاشنه ی در
triggers
U
پاشنه
trigger
U
پاشنه
shoe
U
پاشنه
shoeing
U
پاشنه
shoes
U
پاشنه
talon
U
پاشنه پا پاشنه
talons
U
پاشنه پا پاشنه
cupped
U
پاشنه در
waked
U
کف پاشنه
wake
U
کف پاشنه
heel
U
ته پاشنه کف
heel
U
پاشنه
wakes
U
کف پاشنه
cups
U
پاشنه در
cup
U
پاشنه در
upstream toe
U
پاشنه سد
pivot
U
پاشنه در
triggered
U
پاشنه
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
heeler
U
پاشنه ساز
heelpiece
U
پاشنه پوش
heeltap
U
لایی پاشنه
poop deck
U
بالاترین پل پاشنه
heel cut
U
محافظ پاشنه پا
heel and toe
با پنجه و پاشنه
heel
U
پاشنه
[کفش]
quarter boom
U
بوم پاشنه
pivot
U
پاشنه گردان
mizzen sail
U
بادبان پاشنه
pivoted
U
پاشنه گردان
quarter boom
U
تیرک پاشنه
kick with the heel
U
ضربه با پاشنه پا
kedge anchor
U
لنگر پاشنه
pivot instep kick
U
ضربه با پاشنه پا
pivots
U
پاشنه گردان
following sea
U
موج پاشنه
fantail
U
پاشنه ناو
stern rope
U
طناب پاشنه
toe protection
U
پاشنه بندی
aftermost
U
نزدیک پاشنه
after turret
U
توپ پاشنه
aft spring
U
اسپرینگ پاشنه
abaft
U
به سمت پاشنه
transom stern
U
پاشنه تخت
sterns
U
پاشنه ناو
slipshod
U
پاشنه خوابیده
sternest
U
پاشنه ناو
sterner
U
پاشنه ناو
stern
U
پاشنه ناو
transom stern
U
پاشنه صاف
trim aft
U
نشست پاشنه
trunnion
U
پاشنه افقی
heel loop
قوس پاشنه
boat tail
U
پاشنه قایق
bootjack
U
پاشنه کش چکمه
shoehorns
U
پاشنه کش کفش
stepping
U
پاشنه کفش
tiller flat
U
سکان پاشنه
step
U
پاشنه کفش
calcaneum
U
استخوان پاشنه
shoehorn
U
پاشنه کش کفش
dwi chook
U
پشت پاشنه پا
to take to ones heels
U
پاشنه راورکشیدن
dead astern
U
درست پاشنه
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
top lift
U
طبقه زیرین پاشنه پا
stern post
U
ستون پاشنه ناو
stern hook
U
نفر پاشنه قایق
stern fast
U
طناب پاشنه قایق
splash board
U
سپر پاشنه قایق
taffrail
U
نرده پاشنه ناو
sternfast
U
طناب پاشنه قایق
pivoted
U
روی پاشنه چرخیدن
running free
U
بادبانی با باد پاشنه
sock
U
کفش راحتی بی پاشنه
swivel
U
لولای پاشنه گرد
swivelled
U
لولای پاشنه گرد
swivels
U
لولای پاشنه گرد
heel
U
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
heel
در پاشنه قرار گرفتن
heels
U
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
heels
U
توپ را با پاشنه پا رد کردن
after body
U
قسمت پاشنه ناو
block heel
U
نعلبند پاشنه اسب
heel
U
توپ را با پاشنه پا رد کردن
shoehorns
U
پاشنه کش بکار بردن
shoehorn
U
پاشنه کش بکار بردن
shoes
U
پاشنه کیل ناو
instep
U
پاشنه جوراب یاکفش
insteps
U
پاشنه جوراب یاکفش
pirouettes
U
چرخ روی پاشنه
pivot
U
پاشنه محور چرخ
pivot
U
روی پاشنه چرخیدن
pivoted
U
پاشنه محور چرخ
pivots
U
پاشنه محور چرخ
pivots
U
روی پاشنه چرخیدن
shoe
U
پاشنه کیل ناو
shoeing
U
پاشنه کیل ناو
by the stern
U
از طرف پاشنه ناو
heeltap
U
لایه پاشنه کفش
pirouette
U
چرخ روی پاشنه
heel thrust
U
فشار پاشنه پا در پیچیدن
heel kick
U
ضربه با پاشنه پا به عقب
fore foot
U
کیل ناو در پاشنه
ensign staff
U
میله پرچم پاشنه
on the quarter
U
در جهت پاشنه ناو
drilling shoe
U
پاشنه ی مته کاری
percussion gun
U
تفنگ پاشنه دار
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
roughshod
U
دارای نعل پاشنه دار
snowplow
U
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
pivots
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
huarache
U
کفش راحتی پاشنه کوتاه
pivoted
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
kickoff
U
ضربه ازاد با پاشنه پا درشروع
pivot
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
napoleon
U
چکمه پاشنه بلند ناپلئونی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com