English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
last-ditch U آخرین فرصت
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Keep a free(an empty)seat for me. U یک صندلی خالی برایم نگاهدار
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
I don't [ couldn't ] give a damn about it. <idiom> U برایم اصلا مهم نیست.
Bring me a few sheets of paper . U چند صفحه کا غذ برایم بیاور
Please bring me the orifinal letter . U عین نامه را برایم بیاورید
He told me in so many words . U عینا" اینطور برایم گفت
I have outgrown my suits. U لباسهایم برایم تنگ شده
i paid dearly for it U بسیار گران برایم تمام شد
It is easy for me. U برایم خیلی آسان است
Please get me a taxi. لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
It is too easy for me. U برایم مثل آب خوردن است
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
These shoes are too big for me . U این کفشها برایم گشاد است
I paid dearly for this mistake . U این اشتباه برایم گران تمام شد
I've been set up! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Drop me a line . U برایم چند خط بنویس ( نامه بفرست )
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
May I have an iron? U ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟
May I have an ashtray? U ممکن است یک زیرسیگاری برایم بیاورید؟
May I have a blanket? U ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
These shoes are too tight for me. U این کفشها برایم تنگ است
Tell me hpw you escaped. U برایم بگه چطور فرار کردی
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
Mother left me 500 tomans . U مادرم برایم 500 تومان گذاشت
May I have some ...? آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
Give me a full account of the events. U جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
help any one . U برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
May I have some ...? آیا ممکن است کمی ... برایم بیاورید؟
The notice is too short [for me] . U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
May I have some soap? U ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
May I have a bath towel? U ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
May I have the drink list, please? U ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
Can I have some more ...? آیا ممکن است کمی دیگر ... برایم بیاورید؟
May I have some hangers? U ممکن است چند تا چوب لباسی برایم بیاورید؟
May I have the menu, please? U ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟
May I have some toiletpaper? U ممکن است چند تا کاغذ توالت برایم بیاورید؟
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
Please send me information on ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
swan song <idiom> U آخرین سیما
at the eleventh hour U در آخرین لحظات
trendy U مطابق آخرین مد
trendiest U مطابق آخرین مد
trendier U مطابق آخرین مد
billionth U آخرین عدد یک میلیارد
billionths U آخرین عدد یک میلیارد
last-ditch U وابسته به آخرین تلاش
The last school day. U آخرین روز مدرسه
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
prints U آخرین صفحه چاپ شده
print U آخرین صفحه چاپ شده
printed U آخرین صفحه چاپ شده
end U نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
What is the latest news? U آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
She was dressed in the latest fashion . U آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
son file U آخرین گونه کاری یک فایل
aft flap آخرین قسمت فلپهای سه قسمتی
printouts U آخرین صفحه چاپ شده
printout U آخرین صفحه چاپ شده
ends U کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ends U نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
ended U کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ended U نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
end U کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
deliberation U فرصت
oportunity U فرصت
chare U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
at one's leisure U سر فرصت
occasions U فرصت
opportunity U فرصت
space U فرصت
char U فرصت
chars U فرصت
times U فرصت
deliberating U با فرصت
spaces U فرصت
opportunities U فرصت
timed U فرصت
deliberate U با فرصت
deliberated U با فرصت
time U فرصت
deliberates U با فرصت
deliberations U فرصت
season U فرصت
seasoned U فرصت
occasioned U فرصت
seasons U فرصت
breathers U فرصت
occasion U فرصت
occasioning U فرصت
breather U فرصت
charring U فرصت
He emptied the glass to the last drop . U لیوان را تا آخرین قطره خالی کرد
queueing U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
To play ones last card U آخرین تیر ترکش رارها کردن
queued U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین پیشنهاد را دادن [در معامله ای]
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
This is the latest mens fashion. U این آخرین مد لباس مردانه است
queue U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
date U افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
dates U افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
chanced U فرصت مجال
chanced U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت مجال
opportunity cost U هزینه فرصت
chances U فرصت بل گرفتن
opportunist U فرصت طلب
chancing U فرصت مجال
chancing U فرصت بل گرفتن
market opportunity U فرصت بازار
occasions U فرصت مناسب
chance U فرصت بل گرفتن
chance U فرصت مجال
vantage U تفوق فرصت
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
occasioned U فرصت مناسب
head start U فرصت برتری
occasion U فرصت مناسب
breathing gap U فرصت سر خاراندن
tidewaiter U مترصد فرصت
tidewaiter U درانتظار فرصت
head starts U فرصت برتری
occasioning U فرصت مناسب
opportunism U فرصت طلبی
timed U فرصت موقع
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
get a break <idiom> U فرصت داشتن
make time U فرصت کردن
time U فرصت موقع
times U فرصت موقع
times U فرصت مجال
betimes U در اولین فرصت
deliberate defense U پدافند با فرصت
timed U فرصت مجال
at leisure U فرصت دار
time U فرصت مجال
leisure U فرصت مجال
pop U خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
popped U خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
pops U خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
watch one's time U مراقب فرصت بودن
deadline U سررسید اخرین فرصت
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
deadlines U سررسید اخرین فرصت
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
lurks U درانتظار فرصت بودن
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
lurked U درانتظار فرصت بودن
lurk U درانتظار فرصت بودن
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
lurking U درانتظار فرصت بودن
When is the last train to Oxford? U چه وقت آخرین قطار به سمت آکسفورد حرکت می کند؟
lifo U سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را اول می خواند
ring U لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
Doom U [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
trailer U آخرین رکورد فایل که حاوی خصوصیات و کنترل است
trailers U آخرین رکورد فایل که حاوی خصوصیات و کنترل است
identities U مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
Last stop. All out. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
identity U مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
shots U فرصت ضربت توپ بازی
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
shot U فرصت ضربت توپ بازی
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com