English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This car is assembled in Iran. U این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To get into (ride in)a car . U سوار اتوموبیل شدن
fitting shop U کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
Why should I buy a foreign car in preference to an Iranian car? U چرا اتوموبیل ایرانی رابگذارم ویک اتوموبیل خارجی ( فرنگی ) بخرم ؟
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
assemble U مونتاژ
mounting U مونتاژ
assembled U مونتاژ
assembly lines U خط مونتاژ
assembly U مونتاژ
assembly line U خط مونتاژ
assembles U مونتاژ
final assembly U مونتاژ نهایی
assembly bench U میز مونتاژ
assembly fixture U تجهیزات مونتاژ
assembly shop U کارگاه مونتاژ
subassembly U مونتاژ مقدماتی
assmebling scaffold U داربست مونتاژ
assembly tools U ابزار مونتاژ
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
motor cars U اتوموبیل
motor car U اتوموبیل
floorboards U کف اتوموبیل
floorboard U کف اتوموبیل
assembly order U دستور مونتاژ وسایل
engine stand U محل مونتاژ موتور
the car goes nice and fast U اتوموبیل بد نمیرود
cycle car U اتوموبیل دوچرخهای
A private car. U اتوموبیل شخصی
To back up the car . U اتوموبیل راعقب زد
dismantle U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling U پیاده کردن قطعات مونتاژ
two seater U اتوموبیل یا هواپیمای دو نفره
The car ran over mylegs. U اتوموبیل از روی پایم رد شد
To start (switch on ) the car (engine). U اتوموبیل راروشن کردن
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
The car had no licence ( number ) plate . U اتوموبیل بی نمره بود
disassembly U عکس عمل مونتاژ تجریه قطعات
The car hasnt got enough pull for the uphI'll. U اتوموبیل سر با لائی را نمی کشد
It is a compact car. U اتوموبیل جمع وجوری است
Our car was stuck in the U اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
Several cars collided. U چندین اتوموبیل بهم خوردند
Dont stick your head out of the car window. U سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Her car brushed mine . She rammed my car . U با اتو موبیل اش مالید به اتوموبیل من
Signal a car to stop . U علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
cavalry man U سوار در سوار نظام
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
I intend to buy a car . U خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
This is a very solid car. U این اتوموبیل خیلی محکم است
The car in front is obstructintg us. U اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. U ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
Let the car cool off. U بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
This car is of Iranian make (manufacture). U این اتوموبیل ساخت ایران است
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
This car is heavy on petrol ( gas ) . U این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
He smuggled the car into England ( across the British frontier ) . U اتوموبیل را قاچاقی وارد مرز انگلستان کرد
New and used cars are sold here . U انواع اتوموبیل های نو وکهنه بفروش می رسد
pull over U اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
The car engine doesnt run ( work ) . U موتور اتوموبیل کارنمی کند ( از کار ؟ فتاده )
The car is now in perfect running order . U اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
Car no. 6 is leading. U اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
clearance fit U اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
The two cars had a head –on collision. U دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
assembled U یکپارچه کردن مونتاژ کردن
attach U مونتاژ کردن ثابت کردن
assemble U یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assembles U یکپارچه کردن مونتاژ کردن
attaches U مونتاژ کردن ثابت کردن
attaching U مونتاژ کردن ثابت کردن
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
board U سوار
trooper U سوار
outside ofa horse U سوار
boarded U سوار
in the saddle U سوار
pieces U سوار
horsewomen U سوار
piece U سوار
horsewoman U سوار
horseback U سوار
troopers U سوار
fabricated U سوار کردن
rigs U سوار کردن
get on U سوار شدن
horse breaker U چابک سوار
jockey U چابک سوار
fabricates U سوار کردن
equitant U سوار بر اسب
Mt U سوار شدن
Mts U سوار شدن
rig U سوار کردن
equestrienne U زن اسب سوار
rigged U سوار کردن
enchase U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
fabricate U سوار کردن
get in U سوار شدن
jockeys U چابک سوار
bicyclist U دوچرخه سوار
rides U سوار شدن
mounted U سوار شده
armored cavalry U سوار زرهی
acheval U سوار بر اسب
cavalier U سرباز سوار
skim boarder U موج سوار
horseman U اسب سوار
horseman U سوار کار
modulation U سوار سازی
cavalier U اسب سوار
cavalry U سوار زرهی
riders U سوار کار
cyclists U دوچرخه سوار
chevalier U سوار دلاور
ride U سوار شدن
boot and saddle U سوار شوید
horsemen U اسب سوار
surfer U موج سوار
board surfer U موج سوار
biker U موتورسیکلت سوار
equestrian U اسب سوار
equestrian U چابک سوار
biker U دوچرخه سوار
motorist U ماشین سوار
motorists U ماشین سوار
cyclist U دوچرخه سوار
rider U سوار کار
horseback U سوار براسب
cantering U سوار اسب
canters U سوار اسب
tobogganist U سورتمه سوار
tobogganer U سورتمه سوار
take up U سوار کردن
up U سوار براسب سر پا
upped U سوار براسب سر پا
upping U سوار براسب سر پا
reinsman U اسب سوار
assemble U سوار کردن
cantered U سوار اسب
canter U سوار اسب
vedette U قراول سوار
modulate U سوار کردن
modulates U سوار کردن
modulating U سوار کردن
horsewomen U سوار اسب
mount U سوار شدن بر
mount U سوار کردن
mounts U سوار کردن
horsewoman U سوار اسب
boaters U زورق سوار
washine U موج سوار زن
on stilts U سوار چوب پا
assembles U سوار کردن
on shipboard U سوار کشتی
on board a ship U سوار کشتی
mounts U سوار شدن بر
assembled U سوار کردن
horse man U اسب سوار
modulating U سوار کردن موج
light piece U سوار سبک شطرنج
coachload U افراد سوار بر درشکه
modulates U سوار کردن موج
To mout a horse . U سوار اسب شدن
flatlander U موج سوار کم استعداد
jockey club U باشگاه سوار کاران
rodeo U نمایش سوار کاری
rodeo U سوار کاری کردن
rodeos U نمایش سوار کاری
rodeos U سوار کاری کردن
staging U سوار کردن جا دادن
dragon U گردان سوار اسبی
dragons U گردان سوار اسبی
imbark U در کشتی سوار کردن
modulate U سوار کردن موج
to go backpacking U مجانی سوار شدن
embarking U درکشتی سوار کردن
embarks U درکشتی سوار کردن
horseback archer U کمانگیر سوار بر اسب
take on U مسافر سوار کردن
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
embarked U درکشتی سوار کردن
to hitch U مجانی سوار شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com