English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
obstruct U ایجاد مانع کردن
obstructed U ایجاد مانع کردن
obstructing U ایجاد مانع کردن
obstructs U ایجاد مانع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
preclude U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
Other Matches
obstruction U ایجاد مانع
stockades U ایجاد مانع
stockade U ایجاد مانع
preclusion U ایجاد مانع
obstructions U ایجاد مانع
obstruction box U جعبه ایجاد مانع
obstruction method U روش ایجاد مانع
antibiotics U مانع ایجاد لطمه بزندگی
antibiotic U مانع ایجاد لطمه بزندگی
To put a spoke in someones wheel. U چوب لای چرخ کسی گذاردن ( ایجاد مانع واشکال )
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
hedgehogs U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
yowl U صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled U صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowls U صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling U صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
let U درنگ کردن مانع
barricading U مانع مسدود کردن
barricades U مانع مسدود کردن
barricaded U مانع مسدود کردن
barricade U مانع مسدود کردن
lets U درنگ کردن مانع
letting U درنگ کردن مانع
discomfits U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit U دچار مانع کردن ناراحت کردن
hampered U مانع شدن مختل کردن
obstructed U مانع شدن کارشکنی کردن
hampering U مانع شدن مختل کردن
hampers U مانع شدن مختل کردن
hinder U بازمانده کردن مانع شدن
obstructing U مانع شدن کارشکنی کردن
obstructively U با قصد فراهم کردن مانع
gags U مانع فراهم کردن برای
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
gagging U مانع فراهم کردن برای
obstruct U مانع شدن کارشکنی کردن
hindered U بازمانده کردن مانع شدن
prevented U مانع شدن ممانعت کردن
hamper U مانع شدن مختل کردن
hindering U بازمانده کردن مانع شدن
prevent U مانع شدن ممانعت کردن
preventing U مانع شدن ممانعت کردن
hinders U بازمانده کردن مانع شدن
obstructs U مانع شدن کارشکنی کردن
prevents U مانع شدن ممانعت کردن
gagged U مانع فراهم کردن برای
gag U مانع فراهم کردن برای
crest clearing U محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
screech U ایجاد کردن
engender U ایجاد کردن
screeches U ایجاد کردن
engendered U ایجاد کردن
develop U ایجاد کردن
engendering U ایجاد کردن
create U ایجاد کردن
engenders U ایجاد کردن
develops U ایجاد کردن
screeched U ایجاد کردن
screeching U ایجاد کردن
creating U ایجاد کردن
creates U ایجاد کردن
reflating U تورم ایجاد کردن
reflate U تورم ایجاد کردن
reflectorize U ایجاد انعکاس کردن
put out U منتشرساختن ایجاد کردن
reflated U تورم ایجاد کردن
mushroom U بسرعت ایجاد کردن
tempests U توفان ایجاد کردن
tempest U توفان ایجاد کردن
mushrooming U بسرعت ایجاد کردن
reflates U تورم ایجاد کردن
set off <idiom> U بالانس ایجاد کردن
To set(create,establish)a precedent. U ایجاد سابقه کردن
breaches U ایجاد شکاف کردن
mushroomed U بسرعت ایجاد کردن
punched U سوراخ ایجاد کردن
reflecterize U ایجاد انعکاس کردن
discomfiting U ایجاد اشکال کردن
discomfits U ایجاد اشکال کردن
discomfited U ایجاد اشکال کردن
mushrooms U بسرعت ایجاد کردن
constructing U ایجاد کردن ساخت
breached U ایجاد شکاف کردن
constructed U ایجاد کردن ساخت
discomfit U ایجاد اشکال کردن
inbreed U از یک نژاد ایجاد کردن
constructs U ایجاد کردن ساخت
breach U ایجاد شکاف کردن
construct U ایجاد کردن ساخت
punches U سوراخ ایجاد کردن
punch U سوراخ ایجاد کردن
canalize U ایجاد ابراه کردن
tide U جزرومد ایجاد کردن
deluge U غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluging U غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluged U غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluges U غرق کردن طوفان ایجاد کردن
keels U خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
to bar somebody from something [doing something] U مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
keel U خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
screak U صدای گوشخراش ایجاد کردن
obsesses U ایجاد عقده روحی کردن
leave a bad taste in one's mouth <idiom> U حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
revolutionizes U در کشور ایجاد شورش کردن
wham U باتصادم ایجاد صدا کردن
revolutionises U در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize U در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing U در کشور ایجاد شورش کردن
beget U بوجود اوردن ایجاد کردن
work out U در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
begetting U بوجود اوردن ایجاد کردن
procreant U وابسته به ایجاد کردن یا زادن
revolutionising U در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionized U در کشور ایجاد شورش کردن
screeck U صدای گوشخراش ایجاد کردن
revolutionised U در کشور ایجاد شورش کردن
delays U خیری ایجاد کردن در چیزی
delaying U خیری ایجاد کردن در چیزی
clunk U این صدا را ایجاد کردن
knock about U سرو صدا ایجاد کردن
obsessed U ایجاد عقده روحی کردن
delay U خیری ایجاد کردن در چیزی
clunks U این صدا را ایجاد کردن
obsessing U ایجاد عقده روحی کردن
obsess U ایجاد عقده روحی کردن
begets U بوجود اوردن ایجاد کردن
obstructor U وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude U ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
blow U در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
blows U در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
twittering U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitters U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
nettles U ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
stave U شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
nettle U ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
twittered U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitter U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
vesiculate U حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
loophole U سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loopholes U سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
strangulate U خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
whish U : صدای حرف "سین " ایجاد کردن
plash U صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
stipple U با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
calenture U تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
counter shed U پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
selects U خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jams U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
select U خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selected U خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jammed U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
poops U قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poop U قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
documented U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
jingled U جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingling U جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingles U جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingle U جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
lifts U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
to upset the applecart <idiom> U مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
dithers U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
thermal transfer U روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax U روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax transfer printer U روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
dither U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
algebra U ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
AT command set U مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
insulating U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
smoke test U بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
write protect U قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
horned scully U مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
perforation U عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
document U عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documented U عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documenting U عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
serviced U شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
service U شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
graphics U پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
deletion U روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com