English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
territorialism U ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
territoriality U ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
multi window editor U برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
autocracy U حکومت مستقل
self goverment U حکومت مستقل
monocracy U حکومت مستقل یا انفرادی
autonomous U دارای حکومت مستقل داخلی
autonomous U دارای حکومت مستقل خودمختار
diarchy U سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
module U وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
modules U وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
hagiarchy U حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism U حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracy U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
theocracies U حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy U حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy U حکومت خدا حکومت روحانیون
civicism U اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
regionally U ناحیهای
regional U ناحیهای
zonal U ناحیهای
zonular U ناحیهای
zonary U مداری ناحیهای
selective quenching U سردکنندگی ناحیهای
zonal U مداری ناحیهای
regional development U توسعه ناحیهای
communal relationship U روابط ناحیهای
parochial U ناحیهای محدود
regional gap U شکاف ناحیهای
area search U جستجوی ناحیهای
zone U ناحیهای شدن
zones U ناحیهای شدن
area graph U نمودار ناحیهای
suburban or local railway U راه اهن ناحیهای
chemosphere U ناحیهای در قسمتهای فوقانی اتمسفر
patagonia U ناحیهای درجنوب ارژانتین وشیلی
conventions U باره مسائل حزبی ناحیهای
piedmont U ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
convention U باره مسائل حزبی ناحیهای
line of engagement U ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
chorographic U وابسته بنقشه برداری جغرافیایی از ناحیهای
stratosphere U ناحیهای یا لایهای دراتمسفربین تروپوپوز و استراتوپوز
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
inversions U ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
enclaves U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
chorography U نقشه برداری وتوضیح وضع جغرافیایی ناحیهای
inversion U ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
enclave U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
clips U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clip U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clipped U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clippings U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
image U ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
regional agency U موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
bit map U ناحیهای در کامپیوتر که برای گرافیک نگهداری شده است
exclave U ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
images U ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
zone of rock fracture U ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
triangulation U تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
parochialism U محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
fairgrounds U ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
fairground U ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
heptarchical U دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchic U دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law U مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
infarct U ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
wraparound U توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
free-standing U مستقل
freelance U مستقل
stand alone U مستقل
landed a U مستقل
autocratic U مستقل
sovereigns U مستقل
sovereign U مستقل
realty U مستقل
mavericks U مستقل
exogenous U مستقل
solos U مستقل
separate U مستقل
separated U مستقل
independent U مستقل
separates U مستقل
solo U مستقل
free U مستقل
absolute مستقل
frees U مستقل
absolutes U مستقل
freeing U مستقل
maverick U مستقل
freed U مستقل
autonomic U مستقل
separate battalion U گردان مستقل
semi independent U نیمه مستقل
autonomous consumption U مصرف مستقل
detached U ستون مستقل
device independence U مستقل از دستگاه
separate battery U اتشبار مستقل
separate brigade U تیپ مستقل
explanatory variable U متغیر مستقل
entity U موسسه مستقل
arguments U متغیر مستقل
garrison house U ساخلو مستقل
argument U متغیر مستقل
to stand by oneself U مستقل بودن
entity U موجودیت مستقل
entities U موسسه مستقل
entities U موجودیت مستقل
stand alone computer U کامپیوتر مستقل
single unit U یکان مستقل
machine independent U مستقل از ماشین
separate company U گروهان مستقل
autonomous operation U عملیات مستقل
separated U یکان مستقل
individual units U یکانهای مستقل
a stand-alone company U یک شرکت مستقل
separates U یکان مستقل
separate U یکان مستقل
a stand-alone computer U یک رایانه مستقل
stand on one's own two feet <idiom> U مستقل بودن
autonomous variable U متغیر مستقل
context free U مستقل از متن
independency U کشور مستقل
independent consultant U مشاور مستقل
independent equations U معادلات مستقل
independent state U دولت مستقل
absolutes U مستقل استبدادی
independent variable U متغیر مستقل
separations U مستقل شدن یکانها
temperature independent paranagnetism U پارامغناطیس گرما مستقل
dependency U کشور غیر مستقل
separation U مستقل شدن یکانها
argument [of a function] U متغیر مستقل [ریاضی]
free standing columns U ستونهای مستقل یا مجزا
independent variable U متغیر مستقل [ریاضی]
computer independent language U زبان مستقل کامپیوتری
dependencies U کشور غیر مستقل
autonomous U دارای زندگی مستقل
autonomous investment U سرمایه گذاری مستقل
dependent state U دولت غیر مستقل
number of componentes U تعداد سازندههای مستقل
monarchism U اصول سلطنت مستقل
argument [of a function] U متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
multicollinearity U هم خطی بین متغیرهای مستقل
on an arm's length basis U بر اساس مستقل و برابر بودن [در]
pica U سیستم عامل مستقل از ماشین
autonomous investment U سرمایه مستقل از درامد ملی
icca U انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
post town U شهری که پستخانه مستقل دارد
standalone U سیستمی که مستقل کار میکند
stand-alone <adj.> U خود کفا [به تنهایی] [مستقل ]
monarchic U مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
images U ناحیهای ز میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند
enzootic U مرض همه گیر دامها امراض فصلی و ناحیهای دامها
sovereigns U دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
dominion U قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
sovereign U دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
orthogonal U ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
defacto recognition U به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
unit assembly U یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
biont U واحد مستقل موجود زنده سلول
soft clip area U محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
refresh memory U واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
independent U association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant U پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
arm's length U مستقل و برابر بودن طرفها [یا شرکتها] در معامله ای [اقتصاد]
colour U امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colours U امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
powering U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planing U یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powers U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
plane U یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed U یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planes U یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
building block U واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
duplication check U بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
variable delivery pump U پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
microcontroller U ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
building blocks U واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
gynarchy U حکومت زن
government U حکومت
gynocracy U حکومت زن
governments U حکومت
dominion U حکومت
administrations U حکومت
administration U حکومت
raj U حکومت
reentrant U روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
quirinal U حکومت ایتالیا
presidential government U حکومت جمهوری
misrule U بد حکومت کردن
martial law U حکومت نظامی
monarchy U حکومت سلطنتی
kakistocracy U بدترین حکومت
imperialism U حکومت امپراتوری
prelacy U حکومت روحانی
police states U حکومت پلیسی
misruled U بد حکومت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com