English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wanted U نداری
indigence U نداری
want U نداری
You have cobwebs in your head. <idiom> U تو شعور نداری [اصطلاح]
All right? U حالت خوب است؟ [هیچ مشکلی نداری؟]
Is everything all right? U حالت خوب است؟ [هیچ مشکلی نداری؟]
If you don't feel like it, (you can) just stop. U اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
thirds U به دیگری
another U دیگری
tother U دیگری
third U به دیگری
t' other U دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
others U متفاوت دیگری
other U متفاوت دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
at another time U در زمان دیگری
at second hand U از قول دیگری
onother's money U پول دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
consecutively U یکی پس از دیگری
release U اعراض از حق به نفع دیگری
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
alternately U تغییر از یکی به دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
personify U رل دیگری بازی کردن
predecease U قبل از دیگری مردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
predecease U مرگ قبل از دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
converting U تغییر چیزی به دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
converts U تغییر چیزی به دیگری
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
convert U تغییر چیزی به دیگری
personifies U رل دیگری بازی کردن
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
one country or another U این یا یک کشور دیگری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
another U کسی [چیز] دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
transplants U درجای دیگری نشاندن
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
transplanting U درجای دیگری نشاندن
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transplant U درجای دیگری نشاندن
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
detinue U ضبط مال دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
assumpsit U تقبل دیون دیگری
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
i had no a U چاره دیگری نداشتم
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
outdistancing U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
outdistances U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
outdistanced U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
global U را با دیگری در متن عوض میکند
globally U را با دیگری در متن عوض میکند
transmissions U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmission U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
bloodsucker U کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
to rap on the table U دست یا چیز دیگری روی زمین
migration U انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
presumption of survivorship U فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری
synchronous U آنچه همان با دیگری اجرا شود.
heteronomy U انقیادوپیروی از فرامین وقوانین شخص دیگری
conditional U فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
topwork U پیوند از جنس دیگری بدرخت زدن
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
self adjustment U انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
multiplying U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
eep U گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
ecesis U قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
postfix U کلمه یا حرف نوشته شده پس از دیگری
multiply U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
multiplies U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
lead in U چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
multiplied U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
alternates U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
comparisons U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
comparison U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
alternated U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternate U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
compurgator U یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
sequential U عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
oxidation U عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
leave (someone) holding the bag <idiom> U تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
freeload <idiom> U پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
path U مسیر از یک نقط ه در شبکه ارتباطی به دیگری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com