English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
they accused him of the ft U اورابه دزدی متهم ساختند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
he was promoted tobe colonel U اورابه پایه سرهنگی رساندند
Every man is made for a special job. <proverb> U هر کس را بهر کارى ساختند .
she was shot for a spy U اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
lacustrine animals U دورهای که روی دریاچه هاخانه می ساختند
heister [American E] U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
Intel U شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
theft and pilferage U دزدی و دله دزدی
the concert of europe U منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
taxed with U متهم به
accused U متهم
culprits U متهم
culprit U متهم
prisoner at the bar U متهم
arretted U متهم
accuses U متهم کردن
plea of accused U دفاع متهم
plea of accused U مدافعات متهم
impeach U متهم کردن
impeached U متهم کردن
impeaches U متهم کردن
denouncing U متهم کردن
denounces U متهم کردن
impeaching U متهم کردن
denounce U متهم کردن
denounced U متهم کردن
accuse U متهم کردن
inculpable U متهم شدنی
to give one the lie U متهم کردن
accusers U متهم کننده
charged U متهم شده
be charge with U متهم شدن به
bewary U متهم کردن
indicts U متهم کردن
criminator U متهم کننده
indicting U متهم کردن
indicted U متهم کردن
taxed U متهم کردن
tax U متهم کردن
accuser U متهم کننده
charge U متهم ساختن
charge U متهم کردن
charges U متهم کردن
taxes U متهم کردن
charges U متهم ساختن
primary accused U متهم اصلی
inculpate U متهم کردن
incriminatory U متهم کننده
delate U متهم کردن
indict U متهم کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
docks U جایگاه متهم در دادگاه
incriminated U بگناه متهم کردن
incriminate U بگناه متهم کردن
second defendant U متهم ردیف دوم
docked U جایگاه متهم در دادگاه
incriminates U بگناه متهم کردن
incriminating U بگناه متهم کردن
dock U جایگاه متهم در دادگاه
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
accusable U قابل اتهام متهم
challenges U سرتافتن متهم کردن
challenged U سرتافتن متهم کردن
criminiate U متهم بجایت کردن
challenge U سرتافتن متهم کردن
criminate U متهم بجنایت کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
committed for trial U تسلیم متهم به دادگاه
renounces U سرزنش یا متهم کردن
filches U دزدی
thievery U دزدی
filching U دزدی
freebooting U دزدی
filched U دزدی
filch U دزدی
brigandism U دزدی
spoliation U دزدی
burglary U دزدی
robberies U دزدی
robbery U دزدی
abstraction U دزدی
abstractions U دزدی
embezzlement U دزدی
lift U دزدی
lifted U دزدی
lifting U دزدی
lifts U دزدی
nips U دزدی
nipped U دزدی
theft U دزدی
thefts U دزدی
larceny U دزدی
nip U دزدی
burglaries U دزدی
thieving U دزدی
to set up somebody [for something] U کسی بیگناه را متهم کردن
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
sef accusatory U متهم کننده نفس خود
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
to frame someone U کسی بیگناه را متهم کردن
prisoner at the bar U کسیکه در نزد دادگاه متهم است
redirect U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirects U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirected U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
commit theft U دزدی کردن
thievishness U خوی دزدی
burgle U شب دزدی کردن
cycle stealing U چرخه دزدی
thieve U دزدی کردن
thievish U خوگرفته به دزدی
burgled U شب دزدی کردن
burgling U شب دزدی کردن
theft, pilferage, non delivery U دله دزدی
stick up <idiom> U دزدی مسلحانه
plagiary U دزدی ادبی
pilferage U دله دزدی
petit larceny U دله دزدی
larceny petty U دزدی کوچک
larcenous U مربوط به دزدی
Shanghai U ادم دزدی
burgles U شب دزدی کردن
pickery U دله دزدی
shop lifting U دزدی از مغازه ها
aggravated theft U دزدی مشدد
crib U دزدی ادبی
kleptomaniacs U علاقمند به دزدی
petty larceny U دله دزدی
kleptomaniac U علاقمند به دزدی
heist U دزدی کردن
heist U دزدی سرقت
heists U دزدی کردن
heists U دزدی سرقت
picking U دله دزدی
kleptomania U جنون دزدی
kleptomania U دزدی بیمارگون
cribbed U دله دزدی
cribbed U دزدی ادبی
cribbing U دله دزدی
cribbing U دزدی ادبی
cribs U دله دزدی
cribs U دزدی ادبی
steals U توپ دزدی
steal U توپ دزدی
kidnapping U ادم دزدی
crib U دله دزدی
intercepting U توپ دزدی
intercepted U توپ دزدی
intercept U توپ دزدی
intercepts U توپ دزدی
piracy U دزدی دریایی
cabbage U دله دزدی
plagiarism U دزدی ادبی
abaction U گله دزدی
piracy U دزدی ادبی
kidnapping U بچه دزدی
cabbages U دله دزدی
piracy U دزدی دریائی
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
hits U طعمه دزدی ماهی
hit U طعمه دزدی ماهی
snitched U دله دزدی کردن
kidnap U بچه دزدی کردن
kidnap U ادم دزدی کردن
kidnapped U بچه دزدی کردن
kidnapped U ادم دزدی کردن
kidnaps U بچه دزدی کردن
kidnaps U ادم دزدی کردن
snitching U دله دزدی کردن
snitches U دله دزدی کردن
pirate U دزدی دریایی کردن
pirated U دزدی ادبی کردن
hitting U طعمه دزدی ماهی
pirate U دزدی ادبی کردن
pirates U دزدی ادبی کردن
pirating U دزدی دریایی کردن
pirating U دزدی ادبی کردن
pilfer U دله دزدی کردن
piracy U دزدی هنری یاادبی
pirates U دزدی دریایی کردن
pilfered U دله دزدی کردن
snitch U دله دزدی کردن
pilfering U دله دزدی کردن
pilfers U دله دزدی کردن
pirated U دزدی دریایی کردن
kleptomania U میل و اشتیاق به دزدی
peculate U حیف ومیل دزدی
software piracy U دزدی نرم افزار
swagman U خریدار مال دزدی
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
robberies U دزدی مقرون به ازار یا تهدید
cat burglar <idiom> U دزدی که از دیوار بالا میرود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com