English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He has feathered his nest. He has lined his pocket. U اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
aid package U بسته کمک مالی
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) . U امید وارم نظرتان را تأمین کند
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
burying U ازنظر پوشاندن
buries U ازنظر پوشاندن
bury U ازنظر پوشاندن
packet U بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets U بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
security cognizance U شناخت ازنظر صلاحیت
raining U بارش
rainfall U بارش
isohyet U هم بارش
isohyet U خط هم بارش
isohyetal line U هم بارش
isohyetal line U خط هم بارش
downfall U بارش
rains U بارش
rain U بارش
precipitation U بارش
rained U بارش
not operationally ready U غیر اماده ازنظر عملیاتی
tax havens U محل امن ازنظر مالیات
tax haven U محل امن ازنظر مالیات
To bring something to someones attention . U چیزی را ازنظر کسی گذراندن
snowfalls U برف بارش
precipitation U تسریع بارش
gathering ground U بارش سرا
snowfall U برف بارش
duration of rainfall U مدت بارش
isohyetal map U نقشه هم بارش
annual rainfall U بارش سالانه
pluviometer U بارش سنج
geologize U ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
developed market economy countries U کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
road capacity U کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
intermittent rain بارش متناوب باران
continuous rain بارش باران دائمی
acid precipitation تسریع بارش اسیدی
catchment areas U بارش سرا سرابان
catchment area U بارش سرا سرابان
tailors U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
satellization U زیر امرقراردادن یکانهای غیرمشابه ازنظر رستهای
economic section U انتخاب سطح مقطع مناسب ازنظر اقتصادی
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
beam test U ازمایش اندازه گیری تیر ازنظر مقاومت
tailor U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
rainfall area U منطقه بارش ناحیه بارندگی
downpours U فرو ریزی بارش متوالی
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
rain gauge recorder اندازه بارش ثبت شده
downpour U فرو ریزی بارش متوالی
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
panorama U منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
first world U کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
panoramas U منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
packaging U ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
form utility U در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
freight U وسیله حملی که ازنظر قیمت مناسب است ولی کند عمل میکند
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet U بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
slated items U مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
reciprocal agreement U قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
rainout U ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
hyetography U نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
isogamete U سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
regrade U تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
rainfall index U شاخص بارش شاخص بارندگی
finance U مالی
financed U مالی
financing U مالی
finances U مالی
monetary U مالی
fiscal U مالی
accounting classification U کد مالی
pecuniary U مالی
financial U مالی
inunction U روغن مالی
fiscal years U دوره مالی
unction U روغن مالی
credited U اعتبار مالی
in low water U در تنگی مالی
credit U اعتبار مالی
chamberlain U نافر مالی
chamberlains U نافر مالی
fiscal years U سال مالی
spiel U شیره مالی
padding U لگد مالی
Mali U کشور مالی
illinition U روغن مالی
financial market U بازار مالی
rough usage U دست مالی
mart U بازار مالی
anointment U پماد مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
subsidy U کمک مالی
capital commitment U تعهدات مالی
self support U استقلال مالی
judgment debt U محکوم به مالی
taction U دست مالی
sustention U استعانت مالی
sustentation U استعانت مالی
subsidization U کمک مالی
sparge U گل مالی کردن
snow job U ماست مالی
funded U اعتبار مالی
fund U اعتبار مالی
non pecuniary U غیر مالی
roughcast U گل مالی شده
subvention U کمک مالی
crediting U اعتبار مالی
financial ability U تمکن مالی
finance officer U افسر مالی
financial inventory U ذخایر مالی
financial management U مدیریت مالی
financial period U دوره مالی
financial plan U برنامه مالی
financial policy U سیاست مالی
financial position U وضعیت مالی
financial relations U روابط مالی
financial secretary U مشاور مالی
finance markets U بازارهای مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial affairs U امور مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial assets U دارائیهای مالی
slobbery U لجن مالی
financial assets U موجودی مالی
financial bill U لایحه مالی
financial budget U بودجه مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial centers U مراکز مالی
financial circles U محافل مالی
financial crisis U بحران مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial status U وضع مالی
finance house U موسسه مالی
felting U نمد مالی
waxing U موم مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
subsidies U کمکهای مالی
fiscal year U دوره مالی
embrocation U روغن مالی
embrocations U روغن مالی
fiscal year U سال مالی
financial years U سال مالی
financially U از نظر مالی
financier U متخصص مالی
fiscal control U نظارت مالی
financiers U متخصص مالی
fiscal control U کنترل مالی
fiscal policy U سیاست مالی
financial intermediary U واسطه مالی
fiscal U سال مالی
financial year U سال مالی
credits U اعتبار مالی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
anoint U روغن مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
anoints U روغن مالی کردن
finance company U شرکت تامین مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
financial accounts حساب های مالی
finance U قسمت مالی یا دارایی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
inuct U روغن مالی کردن
means tests U سنجش استطاعت مالی
to come into a property U مالی را صاحب شدن
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
corporate treasurer U مدیر امور مالی
financed U قسمت مالی یا دارایی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
financial mission U هئیت مامورین مالی
financial planning U برنامه ریزی مالی
financial statement U صورت وضعیت مالی
functional finance U سیاست مالی اصولی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
felt U نمد مالی کردن
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
finances U قسمت مالی یا دارایی
financing U قسمت مالی یا دارایی
spiel U شیره مالی کردن
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
tallow U پیه مالی کردن
rough U دست مالی کردن
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
scrabbling U دست مالی کردن
scrabbled U دست مالی کردن
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com