Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
job
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
priority
U
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
priorities
U
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
We are past that sort of thing .
U
دیگر این کارها از ماگذشته
Comparison with other countries is extremely interesting.
U
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
job
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence.
U
در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
penetrometer
U
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
task
U
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
tasks
U
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
to contrast
[with]
U
مقایسه کردن با
[برابرکردن برای مقایسه]
secondary
U
در درجه دوم اهمیت یا کم اهمیت تر از اولین
of secondary importance
U
از حیث اهمیت د ردرجه دوم دردرجه دوم اهمیت
relational
U
کارها
relation
U
کارها
programme of work
U
صورت کارها
programme of work
U
برنامه کارها
I am ready to compromise.
U
کارها روبراه است
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
To take things easy(lightly)
U
کارها را آسان گرفتن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
job scheduler
U
زمان بند کارها
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
all aggairs pivot upon him
U
کارها بدست او می گرد د
Our affairs are shaping well.
U
کارها داردسروصورت می گیرد
Things are very slack (quiet) at the moment.
U
فعلا" که کارها خوابیده
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
U
کارها را قبضه کردن
artwork
U
کارها و تصاویر گرافیکی
hang-up
<idiom>
U
تاخیر دربعضی از کارها
draw up
U
کارها را تنظیم کردن
To spoilt things . To mess thing up .
U
کارها را خراب کردن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
i. for doing any thing
U
عدم صلاحیت در همه کارها
put the cart before the horse
<idiom>
U
انجام کارها بدون نظم
push (someone) around
<idiom>
U
اجبار شخص درانجام کارها
She is not concerned with all that .
U
با این کارها کاری ندارم
dispose
U
ترتیب کارها رامعین کردن
pull (something) off
<idiom>
U
باانجام رساندن کامل کارها
batch
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
to make things hum
U
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
scheduling
U
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
batches
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
Things are coming to a critical juncture .
U
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
priority
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
to mend matters
U
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
activity
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
activities
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource
U
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
priorities
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
common
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
general
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
commonest
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
minor league
U
دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
generals
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
dry run
U
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
hierarchical communications system
U
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
agenda
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
critical path analysis
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
resemblance
U
مقایسه
comparison
U
مقایسه
comparisons
U
مقایسه
datum line
U
خط مقایسه
analogies
U
مقایسه
collation
U
مقایسه
analogy
U
مقایسه
collations
U
مقایسه
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
contrasting
U
مقایسه کردن
contrast
U
مقایسه کردن
even parity
U
مقایسه زوج
to make comparisons
U
مقایسه کردن
to draw comparisons
U
مقایسه کردن
contrasted
U
مقایسه کردن
contrasts
U
مقایسه کردن
cf
U
مقایسه شود
logical comparison
U
مقایسه منطقی
odd parity
U
مقایسه فرد
frequency comparison
U
مقایسه فرکانس
parity bit
U
بیت مقایسه
parity checking
U
بازبینی مقایسه
parity error
U
غلط مقایسه
incomparable
U
مقایسه ناپذیر
no parity
U
عدم مقایسه
parity error
U
خطای مقایسه
incommensurable
U
مقایسه ناپذیر
incomparability
U
مقایسه ناپذیری
incomparable
U
غیرقابل مقایسه
comparison operator
U
عملگر مقایسه
assimilatc
U
مقایسه نمودن
comparableness
U
قابلیت مقایسه
compare
U
مقایسه کردن
comparator
U
مقایسه کننده
comparing
U
مقایسه کردن
compares
U
مقایسه کردن
compared
U
مقایسه کردن
refrence
U
مبنای مقایسه
analogous
U
قابل مقایسه
comparisons
U
روش مقایسه
comparison
U
روش مقایسه
comparatively
U
بطور مقایسه
datum
U
سطح مقایسه
job
U
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs
U
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
comparative gage
U
دستگاه مقایسه کننده
comparator
U
وسیله انجام مقایسه
a beauty and an elegance beyond
[ without]
compare
U
زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
comparably
U
بطور قابل مقایسه
a comparison of the brain to a computer
U
مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
by comparison
U
وقتی مقایسه می شوند
Next to you I'm slim.
U
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
to compare oppsites
U
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
between
U
دربین درمقام مقایسه
A comparison of theory and practice.
U
مقایسه ای از نظری و عمل.
to bear comparison with
U
قابل مقایسه بودن با
measure
U
مقایسه کردن سنجش
to stand comparison with
U
قابل مقایسه بودن با
comparative philology
U
علم مقایسه زبانها
incomparably
U
بطور غیرقابل مقایسه
paired comparisons method
U
روش مقایسه جفتی
incomparability
U
غیر قابل مقایسه
table comparator
U
مقایسه کننده نوارها
tape comparator
U
مقایسه کننده نوار
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
relational database
U
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database management system
U
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
document comparison utility
U
برنامه کمکی مقایسه مدارک
proportions
U
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
That's a poor comparison.
U
این مقایسه ای نا مناسب است.
comparable
U
قابل مقایسه مانند کردنی
a comparison of men's salaries with those of women
U
مقایسه حقوق مردان با زنان
VBScript
U
مقایسه شود با JAVA SCRIPT
to drow a p between two
U
دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
comparable
U
آنچه قابل مقایسه نیست
parity error
U
اشتباه مقایسه خطای توازن
not a patch on
U
به هیچ طرف مقایسه نیست با
comparable
U
قابلیت مقایسه قیاس پذیر
relative
U
آنچه با دیگری مقایسه شود
proportion
U
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
inconsiderable
U
بی اهمیت
dimensions
U
اهمیت
emphasis
U
اهمیت
significance
U
اهمیت
worthless
U
بی اهمیت
mattering
U
اهمیت
inconsequential
U
بی اهمیت
nonsignificant
U
کم اهمیت
dimension
U
اهمیت
mattered
U
اهمیت
small change
U
کم اهمیت
weensy
U
بی اهمیت
trifler
U
بی اهمیت
unimportant
U
بی اهمیت
weightiness
U
اهمیت
importance
U
اهمیت
worthful
U
پر اهمیت
momentousness
U
اهمیت
materiality
U
اهمیت
immaterial
U
بی اهمیت
matter
U
اهمیت
matters
U
اهمیت
unmeaning
U
بی اهمیت
small time
U
بی اهمیت
main
U
با اهمیت
momentous
U
با اهمیت
notability
U
اهمیت
two-bit
U
بی اهمیت
two bit
U
بی اهمیت
technical
U
کم اهمیت
small-time
U
بی اهمیت
of no account
U
بی اهمیت
weeny
U
بی اهمیت
weeniest
U
بی اهمیت
weenier
U
بی اهمیت
seriousness
U
اهمیت
concernment
U
اهمیت
inconseqential
U
بی اهمیت
indifferent
U
بی اهمیت
self importance
U
اهمیت
off the map
U
بی اهمیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com