Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I dont smoke at all.
U
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
smokes
U
استعمال دود استعمال دخانیات
smoke
U
استعمال دود استعمال دخانیات
smoking
U
استعمال دخانیات
The habit of smoking.
U
عادت به استعمال دخانیات
nicotian
U
استعمال کننده دخانیات
to smoke oneself sick
U
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
smoker
U
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
smokers
U
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
tobacco
U
دخانیات
tobacco department
U
اداره دخانیات
smokers
U
اهل دخانیات
smoker
U
اهل دخانیات
radiologists
U
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologist
U
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
disuse
U
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
i am only middling
U
بد نیستم
i am not of his mind
U
نیستم
iam pretty well
U
بد نیستم
i am not good at sums
U
نیستم
I am in the dark. Iam not in the picture.
U
من در جریان نیستم
That's not my province.
U
من مسئول آن نیستم.
Not my department.
<idiom>
U
من مسئول نیستم.
I'm not worth it.
U
من در حد اون نیستم.
i am not a with him
U
با او اشنا نیستم
non placer
U
موافق نیستم
I am not your maid.
U
نوکرت که نیستم.
i do not belong here
U
من اهل اینجا نیستم
but don't hold me to it
[idiom]
U
ولی مطمئن نیستم
i am unused to that noise
U
من به ان صدا اشنا نیستم
I am not as mad as all that .
U
آنقدها هم دیوانه نیستم
I am not worried about it.
U
من در موردش نگران نیستم.
i am unwilling to go
U
راضی نیستم بروم
i am unwilling to go
U
مایل نیستم بروم
I'm uneasy about it.
U
من باهاش راحت نیستم.
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
I'm not too keen on it.
<idiom>
U
من خیلی بهش مشتاق نیستم.
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من ساده لوح نیستم !
[اصطلاح]
I am not aware of that.
<idiom>
U
درباره اش آگاه نیستم.
[اصطلاح]
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Such things just dont interest me.
U
توی این خطها نیستم
To stage political demonstrations.
U
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
iam out of practice
U
چندی است که وارد کار نیستم
iam not in prac tice
U
چندی است وارد کار نیستم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
I am not much of a cinema-goer.
U
زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
Count me out .
U
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.
U
من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
applications
U
استعمال
application
U
استعمال
expenditure
U
استعمال
employment
U
استعمال
use
U
استعمال
uses
U
استعمال
usages
U
عرف استعمال
ill usage
U
سوء استعمال
ill use
U
بد استعمال کردن
law of use
U
قانون استعمال
misapplication
U
استعمال بیجا
value in use
U
ارزش استعمال
user cost
U
هزینه استعمال
use value
U
ارزش استعمال
unworn
U
استعمال نشده
tutoyer
U
استعمال کردن
riflery
U
استعمال تفنگ
overuse
U
استعمال مفرط
nicotian
U
دود استعمال کن
misusage
U
سوء استعمال
misapplication
U
سوء استعمال
telescopy
U
فن استعمال دوربین
abuses
U
سوء استعمال
usages
U
نحوه استعمال
employing
U
استعمال کردن
employ
U
استعمال کردن
disuse
U
عدم استعمال
maltreatment
U
سوء استعمال
applies
U
استعمال کردن
employed
U
استعمال کردن
abusive
U
سوء استعمال
employs
U
استعمال کردن
abused
U
سوء استعمال
abuses
U
بد استعمال کردن
abusing
U
بد استعمال کردن
abusing
U
سوء استعمال
using
U
استعمال مصرف
abused
U
بد استعمال کردن
abuse
U
سوء استعمال
usage
U
عرف استعمال
abuse
U
بد استعمال کردن
usage
U
نحوه استعمال
overkill
U
استعمال بیش از حد
exercised
U
استعمال کردن
exercises
U
استعمال کردن
exercise
U
استعمال کردن
graphics
U
فن استعمال نمودار
cranage
U
استعمال جرثقیل
applications
U
موارد استعمال
application
U
موارد استعمال
uses
U
استعمال مصرف
use
U
استعمال مصرف
desuetude
U
عدم استعمال
apply
U
استعمال کردن
bilinguality
U
استعمال دوزبان
bilingualism
U
استعمال دوزبان
applying
U
استعمال کردن
law of disuse
U
قانون عدم استعمال
vernacularism
U
استعمال زبان محلی
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
user
U
استعمال کننده کاربر
dosages
U
مقدار استعمال دارو
mitring
U
استعمال تاج اسقفی
mitering
U
استعمال تاج اسقفی
catachresis
U
استعمال غلط کلمه
outward application
U
استعمال برونی یا خارجی
malapropism
U
سوء استعمال کلمات
dosage
U
مقدار استعمال دارو
users
U
استعمال کننده کاربر
instrumentation
U
تنظیم اهنگ استعمال الت
incompatible
U
غیر قابل استعمال با یکدیگر
telescopist
U
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
abjectival use of a noun
U
استعمال اسمی به طور صفت
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب متضاد
periphrasis
U
استعمال واژه ها وعبارات زائد
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
purism
U
افراط در استعمال صحیح الفاظ
sesquipedalian
U
معتاد به استعمال لغات دراز
symbolization
U
استعمال علائم ونشانهای رمزی
neology
U
استعمال واژه یااصطلاح جدید
deverbative
U
بصورت مشتق استعمال شده
holophrastic
U
استعمال کننده کلمه قصار
dump
U
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
abstemious
U
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
abstinence
U
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
junkie
U
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
junkies
U
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
wear and tear
U
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
teetotallers
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotaller
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
non abstainer
U
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
teetotalism
U
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
teetotaler
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
utilization
U
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
malapropism
U
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
abstainer
U
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
joint
U
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
purists
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
nicotinism
U
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
zoomorphism
U
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
lupulin
U
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
jake leg
U
فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
petroleur
U
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
euphuism
U
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
hendiadys
U
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
the word is sanctioned by use
U
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
amphetamines
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
phonetician
U
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
euphemism
U
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemisms
U
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
periphrastic conjugation
U
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
euphemize
U
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
handle
U
رفتار کردن استعمال کردن
handles
U
رفتار کردن استعمال کردن
uses
U
استفاده کردن استعمال کردن
use
U
استفاده کردن استعمال کردن
an
U
حرف a در جلو حروف صدادار و جلو حرف Hبصورت an استعمال میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com