Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cartful
U
انچه دریک گاری جا بگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pitcherful
U
انچه دریک سبوجابگیرد
capful
U
انچه دریک کلاه جابگیرد
schooners
U
گاری سفری گاری روپوش دار
schooner
U
گاری سفری گاری روپوش دار
whatever
U
هر انچه
that which
U
انچه
whatever
U
انچه
the d. take him
U
بلا بگیرد
for a iknow
U
انچه من می دانم
for aught i know
U
انچه من میدانم
so far as
U
تا ان اندازه که انچه
as far as in me lies
U
انچه از من بر می اید
as far as i can see
U
انچه من می فهمم
what
U
هرچه انچه
as for as i know
U
انچه من میدانم
oive such as you have
U
انچه که داریدبدهید
i lent him what money i had
U
انچه پول ...
van
U
گاری
gharry
U
گاری
drayman
U
گاری کش
driver
U
گاری چی
carting
U
گاری
vans
U
گاری
carts
U
گاری
carted
U
گاری
dogcarts
U
گاری سگ کش
dogcart
U
گاری سگ کش
cart
U
گاری
tumbril
U
گاری
drivers
U
گاری چی
to burn the food
U
بگذارند غذا ته بگیرد
makefast
U
انچه قایق را به ان میبندند
he did his level best
U
انچه از دستش برامدکرد
more than needs
U
بیش از انچه بایسته
penful
U
انچه در یک قلم جا گیرد
purview of a book
U
انچه کتابی فرامیگیرد
the needful
U
انچه باید کرد
ties of friendship
U
انچه دوستی اقتضامیکند
drayman
U
گاری بر چهارچرخه کش
carter
U
راننده گاری
cartwright
U
گاری ساز
foot sweep
U
فن اوسوتو گاری
cartage
U
حمل با گاری
wainwright
U
گاری ساز
paracaisson
U
گاری دوچرخ
applecart
U
گاری سیب
dumb waiter
U
گاری تاقچهدار
wain
U
گاری واگن
mail cart
U
گاری پست
dumb waiters
U
گاری تاقچهدار
shopping cart
U
گاری خرید
tumbrel
U
گیوتین گاری
he has raving mad
U
بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
He muddles the water to catch fish .
<proverb>
U
آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
it purports that
U
انچه از این فهمیده میشوداین که .....
the requirements of the law
U
انچه درقانون قید شده
so far as i can guess
U
انچه من میتوانم حدس بزنم
layered
U
انچه مربوط به لایه ها باشد
i did all in my power
U
انچه در توانم بود کردم
my sentiment toward him
U
انچه من راجع باواحساس میکنم
out of sight out of mind
U
از دل برود هر انچه از دیده برفت
do the necessary
U
انچه باید کرد بکنید
my recollectio of it is
U
انچه من بیادمی اورم اینست
joltwagon
U
گاری یا ارابه پرتکان
carthorse
U
اسب ارابهو گاری
lorries
U
اتومبیل باری گاری
camion
U
گاری کوتاه بی لبه
paracaisson
U
گاری مهمات کش دستی
cartage
U
کرایه گاری مکاری
piety
U
پرهیز گاری خداترسی
lorry
U
اتومبیل باری گاری
confidence level
U
احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
complete substitution
U
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
She found it hard to make up her mind.
U
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
water quench
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water bath
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
waterbath
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
bain-marie
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
whatsoe'er
U
هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
penny worth
U
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
redefinable
U
انچه مجددا قابل تعریف است
bound
U
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
he undid what i had done
U
انچه من رشته بودم او پنبه کرد
the document purports that
U
انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
i paid his d. wages
U
مزد او را انچه لازم بود دادم
pietist
U
وابسته به پرهیز گاری پارسا
trundle bed
U
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
counter check
U
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
alternatives
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternative
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
what you see is what you get
U
انچه می بینید همان است که بدست می اورید
fortuitism
U
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
finding
U
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
findings
U
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
i speak under correction
U
انچه می گویم ممکن است درست نباشد
whaterer
U
هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
dray
U
گاری کوتاه بی لبه چهارچرخه بارکشی
diaper pattern
U
طرح گل و بلبل تکراری
[بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
CB
U
رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
i overpaid him for his work
U
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
You cannot make a silk purse out of a sows ear .
<proverb>
U
هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
fortuist
U
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
nemo dat quod non habet
U
هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
tailboard
U
تخته عقب گاری وکامیون برای تخلیه بار
betterment
U
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
golf cart
U
گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
derrick
U
دریک
derricks
U
دریک
in an instant
U
دریک ان
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
U
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
regional breakpoint
U
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
When we get this project off the ground we can relax.
U
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
standing derrick
U
دریک ثابت
swinging derrick
U
دریک گردان
sedentary
U
مقیم دریک جا
in an instant
U
دریک لحظه
en bloc
U
دریک بلوک
on one occasion
U
دریک موقع
on a par
U
دریک تراز
partly
U
نسبتا دریک جزء
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
out of step
<idiom>
U
دریک گام نبودن
aline
U
دریک رشته قراردادن
beside
U
دریک طرف بعلاوه
rub elbows/shoulders
<idiom>
U
دریک سطح بودن
run in the family/blood
<idiom>
U
دریک سطح بودن
breach of trust
U
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
batches
U
مقدار نان دریک پخت
coincident
U
واقع شونده دریک وقت
ledger bait
U
که دریک جا روی نگاه دارند
colocate
U
دریک مکان قرار دادن
batch
U
مقدار نان دریک پخت
coincides
U
دریک زمان اتفاق افتادن
chorus girl
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
polynya
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
aligned
U
دریک ردیف قرار گرفتن
polynia
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
aligning
U
دریک ردیف قرار گرفتن
collinear
U
دریک خط مستقیم واقع شونده
coinciding
U
دریک زمان اتفاق افتادن
chorus girls
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
pent up
U
دریک جا نگاه داشته شده
text book
U
کتاب اصلی دریک موضوع
fascia plate
U
تابلوی مقابل دریک وسیله
coincide
U
دریک زمان اتفاق افتادن
have one's ass in a sling
<idiom>
U
دریک وضع نا مساعد بودن
aligns
U
دریک ردیف قرار گرفتن
textbooks
U
کتاب اصلی دریک موضوع
easy does it
<idiom>
U
دریک چشم بهم زدن
textbook
U
کتاب اصلی دریک موضوع
in a crack
U
دریک چشم بهم زدن
coincided
U
دریک زمان اتفاق افتادن
align
U
دریک ردیف قرار گرفتن
concertina fold
U
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
palmful
U
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman
U
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
gyle
U
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
hinge joint
U
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
gigahertz
U
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
docking
U
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
masks
U
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask
U
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
broadside
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
bicipital
U
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
play footsie
<idiom>
U
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
place utility
U
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
ecphora
U
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
barrator
U
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
ice time
U
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
hauling
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
catalysis
U
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
block stowage loading
U
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
haul
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
coextensive
U
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
retrospective search
U
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauls
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
materialism
U
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
farrows
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
farrowing
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
rotated
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotates
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrow
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
rotate
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
coriolis acceleration
U
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
ledger blade
U
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
role indicator
U
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
side tone
U
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
run around
U
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
book value
U
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
unhorse
U
از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
waterbath
U
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler
U
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com