Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wrongful dismissal
U
انفصال یا اخراج ناروا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dismissals
U
انفصال اخراج
dismission
U
انفصال اخراج
dismissal
U
انفصال اخراج
out
U
اخراج کردن اخراج شدن
out-
U
اخراج کردن اخراج شدن
outed
U
اخراج کردن اخراج شدن
red card
U
علامت اخراج اخراج بازیگر
impermissible
U
ناروا
illegitimate
U
ناروا
unduly
U
ناروا
inadvisable
U
ناروا
inadmissible
U
ناروا
unjust
U
ناروا ناصحیح
trumped-up
U
بیمورد ناروا
undue
U
ناروا بی مورد
illegutimation
U
ناروا دانی
inadmissibly
U
بطور ناروا
trumped up
U
بیمورد ناروا
undesireable discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
trump up
U
نسبت ناروا دادن
undue influence
U
اعمال نفوذ ناروا
unjusified
U
بیمورد ناحق ناروا بی جهت
dishonorable discharge
U
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
separations
U
انفصال
dismissal
U
انفصال
secession
U
انفصال
disunion
U
انفصال
schism
U
انفصال
schisms
U
انفصال
separation
U
انفصال
incontinuity
U
انفصال
notice of cancellation
U
انفصال
notice of determination
U
انفصال
notice of termination
U
انفصال
extrusion
U
انفصال
feathering
U
انفصال
notice to quit
U
انفصال
quit
U
انفصال
quitting
U
انفصال
termination
U
انفصال
withdrawal
U
انفصال
letter of dismissal
U
انفصال
lay-off
U
انفصال
disjunction
U
انفصال
abrogation
U
انفصال
dismissals
U
انفصال
disconnexion
U
انفصال
breakpoint
U
نقطه انفصال
schismatism
U
شقاق انفصال
nondisjunction
U
عدم انفصال
separate
U
متارکه انفصال
separated
U
متارکه انفصال
separates
U
متارکه انفصال
disconnect signal
U
علامت انفصال
disunion
U
انفصال نفاق
discharges
U
انفصال ترشح
discharge
U
انفصال ترشح
discontinuities
U
عدم پیوستگی انفصال
autotomize
U
انفصال خودبخود پیداکردن
discontinuity
U
عدم پیوستگی انفصال
conditional breakpoint
U
نقطه انفصال شرطی
autotomy
U
انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
atomic theory
U
فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
evacuation
U
اخراج
dislodgement
U
اخراج
exclusion
U
اخراج
ejection
U
اخراج
excomminucation
U
اخراج
expulsions
U
اخراج
the boot
U
اخراج
banishment
U
اخراج
ouster
U
اخراج
deport
U
اخراج
deported
U
اخراج
deposal
U
اخراج
deporting
U
اخراج
deports
U
اخراج
dismissals
U
اخراج
expulsion
U
اخراج
deportation
U
اخراج
eviction
U
اخراج
lay off
U
اخراج
disqualifying
U
اخراج
disqualify
U
اخراج
disqualified
U
اخراج
disqualifies
U
اخراج
firing
U
اخراج
dismissal
U
اخراج
evictions
U
اخراج
out lawry
U
اخراج
rustication
U
اخراج
extrusion
U
اخراج
foul out
U
اخراج
cast out
U
اخراج کردن
out with
U
اخراج کردن
avaunt
U
دستور اخراج
excommunicable
U
سزاوارتکفیریا اخراج
brush off
U
اخراج بی ادبانه
ousts
U
اخراج کردن
ousting
U
اخراج کردن
ousted
U
اخراج کردن
oust
U
اخراج کردن
expellable
U
قابل اخراج
exorcise
U
اخراج کردن
send down
U
اخراج کردن
swopping
U
اخراج کردن
clearing out
[of a place]
U
اخراج
[از مکانی]
deportation
U
اخراج از کشور
reseau
U
اخراج اشعه
swaps
U
اخراج کردن
swapped
U
اخراج کردن
swap
U
اخراج کردن
swopped
U
اخراج کردن
swops
U
اخراج کردن
bad conduct discharge
U
اخراج از خدمت
evictions
U
اخراج کردن
expel
U
اخراج کردن
send off
U
اخراج بازیگر
expelling
U
اخراج کردن
expels
U
اخراج کردن
eviction
U
اخراج کردن
dismissal
U
اخراج از شغل
dismissals
U
اخراج از خدمت
dismissal
U
اخراج از خدمت
dismissals
U
اخراج از شغل
send-offs
U
اخراج بازیگر
send-off
U
اخراج بازیگر
to expel
[from]
U
اخراج کردن
[از]
walking papers
<idiom>
U
برگه اخراج
expulsion
U
اخراج از کشور
expulsions
U
اخراج از کشور
cans
U
اخراج کردن
canning
U
اخراج کردن
can
U
اخراج کردن
out
U
اخراج بازیگر
out-
U
اخراج بازیگر
deportee
U
اخراج شده
expelled
U
اخراج کردن
outed
U
اخراج بازیگر
suspensions
U
اخراج موقت
suspension
U
اخراج موقت
get the ax
<idiom>
U
اخراج شدن
give someone the ax
<idiom>
U
اخراج شدن
let go
<idiom>
U
اخراج شدن
xenelasia
U
اخراج بیگانگان
deportees
U
اخراج شده
dis-
U
اخراج کردن
rusticate
U
با اخراج تنبیه کردن
pink slip
<idiom>
U
برگه اخراج از شغل
explusion foul
U
خطای منجر به اخراج
ducks
U
اخراج توپزن بی امتیاز
discharges
U
اخراج تخلیه الکتریکی
dismisses
U
سوزاندن توپزن و اخراج او
duck
U
اخراج توپزن بی امتیاز
ducked
U
اخراج توپزن بی امتیاز
duckings
U
اخراج توپزن بی امتیاز
dismissing
U
سوزاندن توپزن و اخراج او
boot
U
اخراج چاره یافایده
dismiss
U
سوزاندن توپزن و اخراج او
ejectable
U
قابل دفع یا اخراج
discharge
U
اخراج تخلیه الکتریکی
game misconduct penalty
U
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
sacks
U
اخراج کردن یاشدن
misconduct penalty
U
جریمه 01 دقیقه اخراج
sacked
U
اخراج کردن یاشدن
sack
U
اخراج کردن یاشدن
minor penalty
U
خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
U
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
evacuate
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating
U
اخراج خارج کردن یا شدن
major penalty
U
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
evacuates
U
اخراج خارج کردن یا شدن
He was deported from Iran.
U
اورااز ایران اخراج کردند
somebody's days are numbered
<idiom>
U
از کار اخراج شدن کسی
bad conduct discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت
back azimuth method
U
گرای معکوس در اخراج اشعه
extrusive
U
اخراج کننده بیرون امده
evacuated
U
اخراج خارج کردن یا شدن
extracted
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extract
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharge
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
two
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
discharge without honor
U
اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
pay off
U
با دادن مزد کامل اخراج کردن
discharges
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
yorked
U
توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
to get
[be given]
your card
[British E]
<idiom>
U
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
to get
[be given]
the pink slip
[American E]
<idiom>
U
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
not out
U
توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
They are openly seeking his being sacked.
U
آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
penalty time keeper
U
حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
innings
U
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
to discharge someone without honor
[from the army]
U
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
disqualifications
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
man down
U
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com