English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mutual energy U انرژی متقابل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
virtual level U تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
counteroffensive U تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial U یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance U اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
pair production U تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
intrinsic energy U انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
energy transition U عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
warsaw treaty U پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
european unclear a energy agency U اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
fission to yield ratio U توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
sound absorption U خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
opposed U متقابل
polar U متقابل
interactive U متقابل
reciprocative U متقابل
opposing U متقابل
correspounding U متقابل
mutual U متقابل
interactional U متقابل
counter U متقابل
countered U متقابل
countering U متقابل
reciprocal U متقابل
mutual conductance U رسانایی متقابل
counter purchase U خرید متقابل
counter offer U عرضه متقابل
counter offer U پیشنهاد متقابل
counter offensive U حمله متقابل
cross-checks U بررسی متقابل
interdependence U اتکاء متقابل
interdependence U وابستگی متقابل
counterattack U حمله متقابل
counteraction U اقدام متقابل
retaliation U عمل متقابل
counter transference U انتقال متقابل
reciprocity U عمل متقابل
m U القاگری متقابل
counter-measures U اقدام متقابل
counter-measure U اقدام متقابل
counter trade U تجارت متقابل
counter offensive U پدافند متقابل
countering U ضربت متقابل
opposite phase U فاز متقابل
mutual consistency U سازگاری متقابل
counter U ضربت متقابل
reciprocation U عمل متقابل
mutual inductance U القاگری متقابل
back pressure U فشار متقابل
proportional U متقابل یا هماهنگ
set off U دعوی متقابل
countered U ضربت متقابل
mutual induction U القای متقابل
mutual relationship U رابطه متقابل
antitype U نوع متقابل
transfer characteristic U مشخصه متقابل
mutual characteristic U مشخصه متقابل
counter gambit U گامبی متقابل
counter fire U اتش متقابل
counter current U جریان متقابل
transinformation U اگاهی متقابل
counter credit U اعتبار متقابل
counter claim U دعوی متقابل
counter attraction U کشش متقابل
counter propaganda U تبلیغ متقابل
iteraction U عمل متقابل
logrolling U همکاری متقابل
reciprocal trading U مبادله متقابل
mutual assistance U کمک متقابل
mutual terms U شرایط متقابل
cross-checking U بررسی متقابل
cross-checked U بررسی متقابل
cross feed U خورد متقابل
cross bill U شکایت متقابل
cross action U دعوی متقابل
counterwork U عمل متقابل
countervailing credit U اعتبار متقابل
counterrevolution U انقلاب متقابل
recrimination U اتهام متقابل
recrimination U تهمت متقابل
recriminations U اتهام متقابل
recriminations U تهمت متقابل
counterpoise U سیم متقابل
interplay U اثر متقابل
counterpoise U وزنه متقابل
cross index U شاخص متقابل
cross purpose U قصد متقابل
reciprocal U عمل متقابل
reciprocal U متقابل معکوس
grid anode transconductance U رسانایی متقابل
transconductance U رسانایی متقابل
harmonic mean U اعداد متقابل
inter play U اثر متقابل
interaction curve U خم کنش متقابل
intercorrelation U همبستگی متقابل
interdependency U اتکاء متقابل
interrelation U رابطه متقابل
intervisibility U دید متقابل
crosstalk U مکالمه متقابل
crossecheck U بررسی متقابل
counterpawn U پیاده متقابل
countermine U توط ئه متقابل
eclipsed form U شکل متقابل
cross-check U بررسی متقابل
mutual U متقابل یا متقابله
cross check U بررسی متقابل
cross reference U مراجعه متقابل
counterclaim U ادعای متقابل
cross reference U ارجاع متقابل
interrelationships U رابطه متقابل
cross-reference U مراجعه متقابل
interrelationship U رابطه متقابل
counterclaim U دعوای متقابل
counterbid U پیشنهاد متقابل
cross-reference U ارجاع متقابل
cross-references U مراجعه متقابل
cross-references U ارجاع متقابل
interaction U عمل متقابل
interaction U اثر متقابل
countermeasure U اقدام متقابل
interaction U کنش متقابل
countermeasures U اقدامات متقابل
counterclaim U دعوی متقابل
rebuttal U عمل متقابل پس زنی
coefficient of mutual induction U ضریب القای متقابل
rebuttals U عمل متقابل پس زنی
greco counter gambit U گامبی متقابل گرکو
scandinavian defence U دفاع متقابل مرکزی
retort U جواب متقابل دادن
retort U جواب متقابل تلافی
retorts U جواب متقابل دادن
retorts U جواب متقابل تلافی
countercheck U سرزنش وتوبیخ متقابل
counter current principle U اصول جریان متقابل
compensation trading U داد و ستد متقابل
centre counter defence U دفاع متقابل مرکزی
conversion transconductance U رسانایی متقابل وارون
counterattack U حمله متقابل کردن
counter purchase U داد وستد متقابل
cross fire U اتش گلوله متقابل
benoni counter gambit U گامبی متقابل بنونی
cross magnetizing U میدان مغناطیسی متقابل
cross reference table U جدول ارجاع متقابل
crossfertilize U لقاح متقابل کردن
intract U عمل متقابل کردن
intervisibility U قابلیت دید متقابل
differential field winding U سیمپیچ اهنربایی متقابل
counterplay U بازی شطرنج متقابل
counteracts U عمل متقابل کردن
social interaction U کنش متقابل اجتماعی
riposte U ضربه متقابل زدن
repost U ضربه متقابل زدن
retaliation U عکس العمل متقابل
counteracted U عمل متقابل کردن
internecine U کشتار متقابل قاتل
interaction U عکس العمل متقابل
ripostes U ضربه متقابل زدن
riposting U ضربه متقابل زدن
visual interaction U کنش متقابل بصری
rebut U جواب متقابل دادن
riposted U ضربه متقابل زدن
rebuts U جواب متقابل دادن
rebutted U جواب متقابل دادن
rebutting U جواب متقابل دادن
counteracting U عمل متقابل کردن
counteract U عمل متقابل کردن
opposed piston engine U موتور پیستون روبرو متقابل
unrequited U بدون تلافی یا عمل متقابل
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
mutual exclusion U ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
countermine U با دسیسه متقابل خنثی کردن
end centered unit cell U سلول واحد دو وجهی متقابل پر
queen's pawn counter gambit U گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
staunton defence U دفاع استاونتن در گامبی متقابل بنونی
simultaneous foul U خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
counteractive U خنثی کننده دارای عمل متقابل
countermeasures U اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
subcontrary U مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
cross fertile U اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
countermeasures U پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
blamenfeld counter gambit U گامبی متقابل بلومنفند دردفاع بنونی
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
subcontrariety U رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
falkbeer counter gambit U گامبی متقابل فالکبیر درگامبی شاه شطرنج
cross reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-references U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
eastern european mutual assisstance trea U پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
counter thrust variation U واریاسیون پیاده رانده متقابل در دفاع هندی شاه شطرنج
powered U انرژی
powers U انرژی
energy barrier U سد انرژی
zip U انرژی
powering U انرژی
zipped U انرژی
deenergized U بی انرژی
high energy U پر انرژی
energy line U خط انرژی
isenergic U هم انرژی
power U انرژی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com