English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ruminate U اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated U اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates U اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating U اندیشه کردن دوباره جویدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
frets U جویدن مجروح کردن
fret U جویدن مجروح کردن
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate U دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
ponder U اندیشه کردن
trow U اندیشه کردن
ponders U اندیشه کردن
cogitates U اندیشه کردن
cogitated U اندیشه کردن
pondered U اندیشه کردن
cogitate U اندیشه کردن
meditate U اندیشه کردن
meditated U اندیشه کردن
meditates U اندیشه کردن
muse U اندیشه کردن
mused U اندیشه کردن
muses U اندیشه کردن
to bethink oneself U اندیشه کردن
pondering U اندیشه کردن
meditating U اندیشه کردن
cogitating U اندیشه کردن
bethink U اندیشه کردن
conspiratress U اندیشه کردن در
to set one's affection U اندیشه کردن
to r.over something U درچیزی اندیشه کردن
to ruminate on something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
extemporizing U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to form a notion U اندیشه کردن خیال بستن
extemporized U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
extemporises U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to meditate on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
extemporised U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
deliberate U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated U اندیشه کردن کنکاش کردن
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
munching U جویدن
masticating U جویدن
munches U جویدن
champ U جویدن
munched U جویدن
chewed U جویدن
chewing U جویدن
masticate U جویدن
munch U جویدن
masticated U جویدن
mastication U جویدن
chaw U جویدن
champing U جویدن
chews U جویدن
chew U جویدن
champs U جویدن
champed U جویدن
masticates U جویدن
manducate U جویدن
gumming U با لثه جویدن
chomps U با صدا جویدن
chomping U صدای جویدن
chomps U صدای جویدن
gums U با لثه جویدن
gum U با لثه جویدن
chomp U با صدا جویدن
the act of chewing U کاریاعمل جویدن
champs U عمل جویدن
chomping U با صدا جویدن
chomp U صدای جویدن
champing U عمل جویدن
gummed U با لثه جویدن
champed U عمل جویدن
chomped U صدای جویدن
chomped U با صدا جویدن
champ U عمل جویدن
masticatory U وابسته به جویدن
too tough U غیر قابل جویدن
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
gnawed U مانند موش جویدن ساییدن
gnaw U مانند موش جویدن ساییدن
gnaws U مانند موش جویدن ساییدن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relay U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
replenish U دوباره پر کردن
replenishing U دوباره پر کردن
double-check <idiom> U دوباره چک کردن
refilled U دوباره پر کردن
refill U دوباره پر کردن
refilling U دوباره پر کردن
refills U دوباره پر کردن
replenished U دوباره پر کردن
replenishes U دوباره پر کردن
refresh U دوباره پر کردن
refreshed U دوباره پر کردن
refreshes U دوباره پر کردن
masseter U ماهیچه مخصوص جویدن عضله مضغ
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
relive U دوباره تجربه کردن
remarry U دوباره عروسی کردن
redistributes U دوباره پخش کردن
redistributing U دوباره پخش کردن
reorganized U دوباره متشکل کردن
redeveloped U دوباره پیشرفته کردن
reliving U دوباره تجربه کردن
redirects U دوباره راهنمایی کردن
reconditions U دوباره درست کردن
republish U دوباره چاپ کردن
regain U دوباره تصرف کردن
relived U دوباره تجربه کردن
relives U دوباره تجربه کردن
republish U دوباره منتشر کردن
revalue U دوباره ارزیابی کردن
redistributed U دوباره پخش کردن
redistribute U دوباره پخش کردن
reappraise U دوباره ارزیابی کردن
remarries U دوباره عروسی کردن
re-examine U دوباره بازپرسی کردن
re-examined U دوباره بازپرسی کردن
remarried U دوباره عروسی کردن
redevelops U دوباره پیشرفته کردن
re-examines U دوباره بازپرسی کردن
retransmit U دوباره مخابره کردن
redeveloping U دوباره پیشرفته کردن
redevelop U دوباره پیشرفته کردن
reappraising U دوباره ارزیابی کردن
re examine U دوباره بازپرسی کردن
reorganizes U دوباره متشکل کردن
reappraised U دوباره ارزیابی کردن
reorganizing U دوباره متشکل کردن
reappraises U دوباره ارزیابی کردن
revaluing U دوباره ارزیابی کردن
revalues U دوباره ارزیابی کردن
revalued U دوباره ارزیابی کردن
re-examining U دوباره بازپرسی کردن
reorganize U دوباره متشکل کردن
revising U دوباره چاپ کردن
reopens U دوباره باز کردن
reactivate U دوباره فعال کردن
regained U دوباره تصرف کردن
reopened U دوباره باز کردن
regarding U دوباره تسطیح کردن
regaining U دوباره تصرف کردن
reinstates U دوباره برقرار کردن
reopen U دوباره باز کردن
reactivates U دوباره فعال کردن
reactivating U دوباره فعال کردن
cold start U دوباره روشن کردن
revisit U دوباره ملاقات کردن
retrocede U دوباره واگذار کردن
revisits U دوباره ملاقات کردن
revisiting U دوباره ملاقات کردن
reactivated U دوباره فعال کردن
reinstating U دوباره برقرار کردن
revises U دوباره چاپ کردن
rewake U دوباره بیدار کردن
reopening U دوباره باز کردن
revisited U دوباره ملاقات کردن
retranslate U دوباره ترجمه کردن
reproduce U دوباره چاپ کردن
oversrike U دوباره چاپ کردن
revalidate U دوباره پادار کردن
redefining U دوباره تعریف کردن
reorganising U دوباره متشکل کردن
redefines U دوباره تعریف کردن
redefined U دوباره تعریف کردن
redefine U دوباره تعریف کردن
revise U دوباره چاپ کردن
recollect U دوباره جمع کردن
reinstate U دوباره برقرار کردن
recollected U دوباره جمع کردن
recollecting U دوباره جمع کردن
resorb U دوباره جذب کردن
reinstated U دوباره برقرار کردن
reuse U دوباره استفاده کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com