English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
void U باطل شدن باطل کردن
overrides U باطل کردن باطل ساختن
overrode U باطل کردن باطل ساختن
overridden U باطل کردن باطل ساختن
override U باطل کردن باطل ساختن
admeasure U اندازه گرفتن
gauge U اندازه گرفتن
spanning U اندازه گرفتن
spanned U اندازه گرفتن
dimension U اندازه گرفتن
dimensions U اندازه گرفتن
spans U اندازه گرفتن
span U اندازه گرفتن
fathoms U اندازه گرفتن
fathoming U اندازه گرفتن
fathomed U اندازه گرفتن
fathom U اندازه گرفتن
to take the gauge of U اندازه گرفتن
gauges U اندازه گرفتن
caliper U اندازه گرفتن
measure U اندازه گرفتن
gauged U اندازه گرفتن
mete U :اندازه گرفتن
accurate to size U دقت در اندازه گرفتن
to take a person's measure U اندازه کسیرا گرفتن
measure U بحر اندازه گرفتن
to assume horrifying proportions U اندازه هولناک به خود گرفتن
to assume alarming proportions U اندازه هولناک به خود گرفتن
measure U بخش یاب اندازه گرفتن
calibrate U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
an absurd notion U خیال باطل عقیده باطل
gauging rod U میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
withdraw U باطل کردن
cancels U باطل کردن
revoke U باطل کردن
cancelling U باطل کردن
dispenses U باطل کردن
dispensed U باطل کردن
dispense U باطل کردن
nullifying U باطل کردن
dispensing U باطل کردن
nullify U باطل کردن
nullifies U باطل کردن
nullified U باطل کردن
cancel U باطل کردن
derogate U باطل کردن
remit U باطل کردن
annuls U باطل کردن
to knock the bottom out of U باطل کردن
abrogate باطل کردن
quashes U باطل کردن
quashed U باطل کردن
quash U باطل کردن
undo U باطل کردن
annul U باطل کردن
annulled U باطل کردن
annulling U باطل کردن
strike out U باطل کردن
disannul U باطل کردن
elide U باطل کردن
dissolve U باطل کردن
abolish U باطل کردن
disnnul U باطل کردن
abjure U باطل کردن
frustrate U باطل کردن
frustrates U باطل کردن
frustrating U باطل کردن
undoes U باطل کردن
overrode U باطل کردن
overridden U باطل کردن
overrides U باطل کردن
invalidate U باطل کردن
invalidated U باطل کردن
nulify U باطل کردن
knock on the head U باطل کردن
invalidates U باطل کردن
over rule U باطل کردن
override U باطل کردن
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
daydreams U خیال باطل کردن
To annul [abrogate] a contract قراردادی را باطل کردن
void U بی ارزش باطل کردن
daydreamed U خیال باطل کردن
daydream U خیال باطل کردن
daydreaming U خیال باطل کردن
franking U باطل کردن مصون ساختن
set aside U باطل کردن تخصیص دادن
franks U باطل کردن مصون ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque). U باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
franker U باطل کردن مصون ساختن
franked U باطل کردن مصون ساختن
frank U باطل کردن مصون ساختن
aircraft arresting hook U مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
postmark U تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmarks U تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
dispels U دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispel U دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling U دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled U دفع کردن طلسم را باطل کردن
cancels U باطل کردن اقاله کردن
invalid U علیل کردن باطل کردن
abrogates U باطل کردن منسوخ کردن
aside U الغا کردن باطل کردن
asides U الغا کردن باطل کردن
cancel U باطل کردن اقاله کردن
cancelling U باطل کردن اقاله کردن
invalids U علیل کردن باطل کردن
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
shoot U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
sizes U به اندازه کردن
size U به اندازه کردن
to a agarment to the body U جامهای را اندازه تن کردن
superpurgation U بی اندازه ازکار کردن
measure U اندازه گیری کردن
gauge=gage U اندازه کردن اشل
to take measures U اندازه گیری کردن
vary infinitely U بی اندازه تغییر کردن
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
burden U بار کردن به اندازه فرفیت
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
burdens U بار کردن به اندازه فرفیت
to fit U برازاندن [اندازه کردن] جامه
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
meters U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to overexert U خود را بیش از اندازه خسته کردن
live up to one's income U به اندازه درامد خود خرج کردن
metres U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to fit a dress on somebody U جامه ای را برای کسی اندازه کردن
metre U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
meter U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
minimise U کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
null U باطل
nulity U باطل
void U باطل
null and void U باطل
invalids U باطل
invalid U باطل
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
metre U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
size U سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
sizes U سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
meters U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metres U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
my cake is dough U نقشه ام باطل شد
rescinding U باطل ساختن
daydreaming U خیال باطل
to become inoperative U باطل شدن
extinctive U باطل کننده
invalidation U باطل سازی
invalid U باطل پوچ
lapsed ppa U باطل ملغی
frustrated U باطل بیهوده
daydreams U خیال باطل
to be defected U باطل شدن
lapsable U باطل شدنی
daydreamed U خیال باطل
invalids U باطل پوچ
daydream U خیال باطل
to cease to be in force U باطل شدن
inoperative U باطل نامعتبر
revoker U باطل کننده
cancel [booking, reservation] U باطل ساختن
revocation U باطل سازی
recision U باطل سازی
nullification U باطل سازی
countermand U باطل ساختن
cancellation U باطل سازی
countercharm U باطل سحر
cancelation [American] U باطل سازی
anullment U باطل سازی
annulment U باطل سازی
annulation U باطل سازی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com