Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pickup
U
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sealsking
U
نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
disgorger
U
وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
to turn out
U
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
hawking
U
شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
put and take fishing
U
انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
extravasate
U
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejecting
U
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
U
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
U
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
U
بیرون راندن بیرون انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
backs
U
بعقب رفتن بعقب بردن
back
U
بعقب رفتن بعقب بردن
to clear out
U
بیرون اوردن
to bring out
U
بیرون اوردن
clear out
U
بیرون اوردن
unweave
U
بیرون اوردن
to set forth
U
بیرون اوردن
clear-out
U
بیرون اوردن
unthread
U
نخ بیرون اوردن از
fire out
U
بیرون انداختن
excretes
U
بیرون انداختن
expulse
U
بیرون انداختن
throw out
U
بیرون انداختن
extruding
U
بیرون انداختن
to fire out
U
بیرون انداختن
to throw out
U
بیرون انداختن
excreting
U
بیرون انداختن
excrete
U
بیرون انداختن
expelled
U
بیرون انداختن
extrudes
U
بیرون انداختن
out with
U
بیرون انداختن
expel
U
بیرون انداختن
expels
U
بیرون انداختن
extrude
U
بیرون انداختن
expelling
U
بیرون انداختن
extruded
U
بیرون انداختن
excreted
U
بیرون انداختن
unship
U
از کشتی بیرون اوردن
to put forth leaves
U
برگ بیرون اوردن
release
U
ازگرو بیرون اوردن
to take out
U
بیرون اوردن بردن
releases
U
ازگرو بیرون اوردن
to fish out
U
بیرون اوردن فهمیدن
dry sail
U
بیرون اوردن قایق از اب
released
U
ازگرو بیرون اوردن
bring out
U
از اختفا بیرون اوردن
belched
U
بشدت بیرون انداختن
blurt
U
از دهان بیرون انداختن
eructate
U
باشدت بیرون انداختن
belches
U
بشدت بیرون انداختن
belching
U
بشدت بیرون انداختن
belch
U
بشدت بیرون انداختن
discommon
U
ازدسترس عموم بیرون اوردن
belching
U
مانند اروغ بیرون اوردن
de peg
U
بیرون اوردن میخ کوهنوردی
belched
U
مانند اروغ بیرون اوردن
finishes
U
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
belches
U
مانند اروغ بیرون اوردن
belch
U
مانند اروغ بیرون اوردن
demythologize
U
از صورت افسانه بیرون اوردن
scoops
U
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
finish
U
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
scooped
U
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
prostatectomy
U
بیرون اوردن غده پروستات
scoop
U
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooping
U
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
hysterectomies
U
بیرون اوردن زهدان یارحم
hysterectomy
U
بیرون اوردن زهدان یارحم
protrude
U
بیرون انداختن پیش امدن
sputtered
U
باخشم اداکردن بیرون انداختن
protruded
U
بیرون انداختن پیش امدن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
protruding
U
بیرون انداختن پیش امدن
sputter
U
باخشم اداکردن بیرون انداختن
to chuck out
U
بیرون انداختن کسی ازجایی
protrudes
U
بیرون انداختن پیش امدن
sputters
U
باخشم اداکردن بیرون انداختن
to gouge out a persons eye
U
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to turn off
U
خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
horse
U
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
to set in motion
U
بجریان انداختن به جنبش اوردن
bounces
U
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounce
U
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced
U
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
gather shot
U
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
demobilize
U
ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
disafforest
U
ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
cultivation
U
جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
game fish
U
ماهی مجاز برای صیادی
bass bug
U
حشره برای گرفتن ماهی خاردار
purse seine
U
تور کیسهای برای ماهی گیری
kiddle
U
بند توردار برای ماهی گیری
gig
U
نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
gigs
U
نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
horn socket
[وسیله ای که از آن برای صید ماهی استفاده می شود]
to step out
U
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
Are you going out tonight?
U
امشب میروید بیرون
[برای گردش]
؟
grilse
U
ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
tags
U
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
eye-form
U
[شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
tag
U
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
ungear
U
از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
jeheemy
U
جرثقیل سنگین برای بیرون کشیدن قایقها از گل
bailer
U
سوراخی در عقب قایق برای بیرون ریختن اب
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
stabling siding
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
siding
[railway]
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
siding
[railway]
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
to pick on
U
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
putt
U
ضربه برای انداختن به سوراخ
putted
U
ضربه برای انداختن به سوراخ
putts
U
ضربه برای انداختن به سوراخ
hemostat
U
اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
water dog
U
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
land hunger
U
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cupidity
U
حرص واز برای بدست اوردن مال
to have a bone to pick
U
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
keepers
U
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
keeper
U
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
holeable
U
گوی اسان برای به سوراخ انداختن
raise the wind
U
پول برای مقصودی راه انداختن
get hold of (someone)
<idiom>
U
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
to cause trouble for oneself
U
برای خود دردسر راه انداختن
horizontal clock system
U
طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
to take out a patent
U
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
offense
U
توپ اندازی وتلاش برای انداختن میله
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
block the plate
U
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
pockets
U
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket
U
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
windlasses
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
mezereum
U
پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
windlass
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
poke check
U
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
drop ball
U
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
rearwards
U
بعقب
retroverted
U
بعقب برگشته
resupine
U
بعقب برگشته
sternway
U
حرکت بعقب
pomfret
U
یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse
U
موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck
U
ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
warping
U
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control
U
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
austempering
U
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
foreground processing
U
اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند
escolar
U
نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
reversion
U
برگشتگی بعقب عود
untread
U
بعقب گام برداشتن
receded
U
دور شدن بعقب سرازیرشدن
receding
U
دور شدن بعقب سرازیرشدن
snowplow
U
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
recede
U
دور شدن بعقب سرازیرشدن
undercuts
U
ضربه قوسدار با چرخش بعقب
backcross
U
چند پشت بعقب برگشتن
wavy
U
جنبش بعقب و جلو متموج
undercut
U
ضربه قوسدار با چرخش بعقب
recedes
U
دور شدن بعقب سرازیرشدن
backspin
U
چرخش و غلطیدن گوی بعقب
red herrings
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
retards
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
slots
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slotting
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slot
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
retard
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
technical escort
U
پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
retroflex
U
خمیده بعقب قفا رفتن زبان
guppies
U
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
mackerel
U
ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fishes
U
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fish
U
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppy
U
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
haddock
U
ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
fished
U
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
to strain at a gnat
U
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
kick out
U
وزن خود را بعقب تخته موج بردن
countered
U
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
counter
U
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
three turn
U
چرخش از جلو بعقب و بعکس با تغییر لبه اسکیت
countering
U
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
witjout
U
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
in irons
U
نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com