Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
finalization
U
انجام رسانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
errand
U
پیغام رسانی
transduction
U
ورا رسانی
finalization
U
بپایان رسانی
fuel injection
U
سوخت رسانی
purveyance
U
اذوقه رسانی
photoconductivity
U
نور رسانی
informatics
U
اطلاع رسانی
harmfulness
U
زیان رسانی
electrification
U
برق رسانی
errands
U
پیغام رسانی
gunlock
U
وسیله اتش رسانی
hydraulician
U
عالم به علم اب رسانی
power feed cable
U
کابل برق رسانی
power supply mains
U
شبکه برق رسانی
fuel supply pump
U
پمپ سوخت رسانی
fuel supply line
U
لوله سوخت رسانی
damage density
U
چگالی اسیب رسانی
feed pump
U
پمپ سوخت رسانی
information
U
استخبار خبر رسانی
compuserve
U
شبکه اصلی اطلاع رسانی
flexible fuel tubing
U
لوله سوخت رسانی قابل انعطاف
supercharger
U
دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
civil military action
U
عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
follow through
U
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
upgrading
U
به روز رسانی
[معاوضه قسمتهای قدیمی]
[مهندسی]
joint petroleum office
U
دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
asis
U
Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
central refueling provisions
U
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
fix
U
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes
U
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
innervation
U
عصب رسانی عصب گیری
pipeline assets
U
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
enforcement
U
انجام
sequels
U
انجام
performances
U
انجام
achievement
U
انجام
at last
U
سر انجام
compietion
U
انجام
achievements
U
انجام
implementation
U
انجام
transaction
U
انجام
implements
U
انجام
fulfillment
U
انجام
implementing
U
انجام
implemented
U
انجام
implement
U
انجام
accomplishment
U
انجام
completion
U
انجام
terminuse ad quem
U
انجام
commissions
U
انجام
end all
U
انجام
execution
U
انجام
fulfilment
U
انجام
commissioning
U
انجام
commission
U
انجام
effectuation
U
انجام
performance
U
انجام
sequel
U
انجام
consummation
U
انجام
implementation
U
انجام
manageable
<adj.>
U
انجام شدنی
char
U
انجام دادن
achievable
<adj.>
U
انجام شدنی
contrivable
<adj.>
U
انجام شدنی
doable
<adj.>
U
انجام شدنی
feasible
<adj.>
U
انجام شدنی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
انجام شدنی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
انجام شدنی
makeable
<adj.>
U
انجام شدنی
performing
U
انجام دهنده
charring
U
انجام دادن
manageable
<adj.>
U
انجام پذیر
makeable
<adj.>
U
انجام پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
انجام پذیر
pays
U
انجام دادن
paying
U
انجام دادن
pay
U
انجام دادن
feasible
<adj.>
U
انجام پذیر
doable
<adj.>
U
انجام پذیر
contrivable
<adj.>
U
انجام پذیر
achievable
<adj.>
U
انجام پذیر
practicable
<adj.>
U
انجام شدنی
administer
انجام دادن
chars
U
انجام دادن
make something happen
U
به انجام رساندن
non performance
U
عدم انجام
put on
U
انجام دادن
actualise
[British]
U
به انجام رساندن
repeat
U
باز انجام
make something happen
U
انجام دادن
implemented
U
انجام دادن
repeats
U
باز انجام
carry into effect
U
انجام دادن
implement
U
انجام دادن
put inpractice
U
انجام دادن
put ineffect
U
انجام دادن
actualize
U
به انجام رساندن
implementing
U
انجام دادن
complier
U
انجام دهنده
implements
U
انجام دادن
parform
U
انجام دادن
stand to
U
انجام دادن
performable
U
انجام دادنی
carry into effect
U
به انجام رساندن
put inpractice
U
به انجام رساندن
put ineffect
U
به انجام رساندن
implement
U
به انجام رساندن
carry ineffect
U
به انجام رساندن
processing of the order
U
انجام سفارش
implement
U
انجام دادن
out-and-out
U
انجام شده
accomplishable
U
انجام دادنی
impracticable
<adj.>
U
انجام ناپذیر
inexecutable
<adj.>
U
انجام ناپذیر
unfeasible
<adj.>
U
انجام ناپذیر
do up
U
انجام دادن
impracticable
<adj.>
U
انجام نشدنی
inexecutable
<adj.>
U
انجام نشدنی
unfeasible
<adj.>
U
انجام نشدنی
executable
U
انجام پذیر
accomplisher
U
انجام دهنده
achiever
U
انجام دهنده
out and out
U
انجام شده
effecting
U
انجام دادن
effected
U
انجام دادن
effect
U
انجام دادن
effectual
U
انجام شدنی
repetitions
U
باز انجام
repetition
U
باز انجام
accomplished
U
انجام شده
chare
U
انجام دادن
carry out
U
انجام دادن
completion of a contract
U
انجام یک قرارداد
feasance
U
انجام کار
fulfit
U
انجام دادن
workable
<adj.>
U
انجام شدنی
functor
U
انجام دهنده
go through
U
انجام دادن
godspeed
U
پایان انجام
successful
U
نیک انجام
executable
<adj.>
U
انجام شدنی
practicable
<adj.>
U
انجام پذیر
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
انجام پذیر
executable
<adj.>
U
انجام پذیر
fulfill
U
انجام دادن
unfulfilled
U
انجام نشده
makable
<adj.>
U
انجام پذیر
makable
<adj.>
U
انجام شدنی
for doing it
U
برای انجام ان
from a to izzard
U
از اغاز تا انجام
from beginning to end
U
ازابتداتا انجام
from first to last
U
ازاغازتا انجام
workable
<adj.>
U
انجام پذیر
manipulation
U
انجام با مهارت
non-starter
U
کار نا انجام
carry out
U
به انجام رساندن
bring inbeing
U
به انجام رساندن
performs
U
انجام دادن
make out
<idiom>
U
انجام دادن
accomplish
U
به انجام رساندن
bring into being
U
انجام دادن
put into effect
U
انجام دادن
fulfil
U
انجام دادن
fulfilled
U
انجام دادن
non-starters
U
کار نا انجام
execute
U
به انجام رساندن
confrontational
U
انجام اعتصاب
secondary action
U
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
shock tactics
U
انجام کاریباسرعتوباخشونت
time-honoured
U
انجام کاریدردرازمدت
unaided
U
انجام چیزیبدونکمکدیگران
unsporting
U
انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
fulfils
U
انجام دادن
fulfills
U
انجام دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com