English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accomplishable U انجام دادنی
performable U انجام دادنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
practical joke U شوخی انجام دادنی
practical jokes U شوخی انجام دادنی
Other Matches
temperable U اب دادنی
bloomed U گل دادنی
repayable U پس دادنی
blooms U گل دادنی
bloom U گل دادنی
stretchier U کش دادنی
owing U دادنی
stretchy U کش دادنی
stretchiest U کش دادنی
forfoitable U ازدست دادنی
evincible U نشان دادنی
assignability U تخصیص دادنی
ascribable U نسبت دادنی
alterant U تغییر دادنی
exhibitive U نشان دادنی
disposable U ازدست دادنی
mitigable U تخفیف دادنی
lendable U عاریه دادنی
reportable U گزارش دادنی
relievable U تسکین دادنی
rewardable U پاداش دادنی
movable U تکان دادنی
organizable U سر وصورت دادنی
permissible U رخصت دادنی
imputable U نسبت دادنی
votable U رای دادنی
demonstrability U نمایشی نمایش دادنی
loanable funds U وجوه وام دادنی
issuable U قابل صدور انتشار دادنی
imputable U اسناد دادنی سزاوار سرزنش
framable U تنظیم کردنی ترتیب دادنی
impropriation U دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
scalar U توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
shakeable U تکان دادنی تکان خوردنی
shakable U تکان دادنی تکان خوردنی
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
enforcement U انجام
terminuse ad quem U انجام
performance U انجام
sequels U انجام
implementation U انجام
transaction U انجام
performances U انجام
implements U انجام
end all U انجام
effectuation U انجام
execution U انجام
compietion U انجام
implemented U انجام
accomplishment U انجام
implementing U انجام
sequel U انجام
fulfilment U انجام
fulfillment U انجام
achievement U انجام
implement U انجام
achievements U انجام
commission U انجام
commissioning U انجام
commissions U انجام
completion U انجام
at last U سر انجام
implementation U انجام
consummation U انجام
done U انجام شده
workable <adj.> U انجام شدنی
executable <adj.> U انجام شدنی
implement U انجام دادن
implemented U انجام دادن
practicable <adj.> U انجام پذیر
executable <adj.> U انجام پذیر
fulfils U انجام دادن
performed U انجام دادن
performs U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام پذیر
implementing U انجام دادن
manageable <adj.> U انجام پذیر
manageable <adj.> U انجام شدنی
makeable <adj.> U انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام شدنی
unfulfilled U انجام نشده
feasible <adj.> U انجام شدنی
accomplisher U انجام دهنده
achiever U انجام دهنده
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام شدنی
practicable <adj.> U انجام شدنی
implements U انجام دادن
makeable <adj.> U انجام پذیر
feasible <adj.> U انجام پذیر
performing U انجام دهنده
administer انجام دادن
doable <adj.> U انجام پذیر
contrivable <adj.> U انجام پذیر
achievable <adj.> U انجام پذیر
doable <adj.> U انجام شدنی
honours U انجام تعهد
inexecutable <adj.> U انجام ناپذیر
repeat U باز انجام
repeats U باز انجام
accomplished U انجام شده
unfeasible <adj.> U انجام ناپذیر
impracticable <adj.> U انجام نشدنی
feasibility U توانایی انجام
impracticable <adj.> U انجام ناپذیر
manipulation U انجام با مهارت
successful U نیک انجام
repetition U باز انجام
repetitions U باز انجام
effectual U انجام شدنی
effect U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
out and out U انجام شده
out-and-out U انجام شده
inexecutable <adj.> U انجام نشدنی
action U انجام کاری
workable <adj.> U انجام پذیر
honored U انجام تعهد
honoring U انجام تعهد
honors U انجام تعهد
honour U انجام تعهد
honoured U انجام تعهد
honouring U انجام تعهد
perform U انجام دادن
makable <adj.> U انجام شدنی
actions U انجام کاری
unfeasible <adj.> U انجام نشدنی
accomplish U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
makable <adj.> U انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام پذیر
contrivable <adj.> U انجام شدنی
make a reality U به انجام رساندن
the d. of duty U انجام وفیفه
thrust line U خط حمله خط انجام تک
to be fulfilled U انجام گرفتن
to bring to an issve U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
fulfill [American] U به انجام رساندن
execute U به انجام رساندن
carry out U به انجام رساندن
bring inbeing U به انجام رساندن
accomplish U به انجام رساندن
bring into being U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
sonsy U نیک انجام
to go through U انجام دادن
to make good U انجام دادن
to put through U انجام دادن
secondary action U انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
shock tactics U انجام کاریباسرعتوباخشونت
time-honoured U انجام کاریدردرازمدت
unaided U انجام چیزیبدونکمکدیگران
make out <idiom> U انجام دادن
pending U در دست انجام
confrontational U انجام اعتصاب
unaccomplished U انجام نشده
fulfill [American] U انجام دادن
execute U انجام دادن
do-it-yourself U خود انجام
non-starter U کار نا انجام
non-starters U کار نا انجام
carry out U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com