Total search result: 201 (14 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
let it rip <idiom> U |
انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
continue U |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
 |
 |
continues U |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
 |
 |
measure U |
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن |
 |
 |
dimensioning U |
تعریف اندازه چیزی |
 |
 |
strand U |
گیرافتادن |
 |
 |
strands U |
گیرافتادن |
 |
 |
tangles U |
گیرافتادن |
 |
 |
tangle U |
گیرافتادن |
 |
 |
valuing U |
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد. |
 |
 |
values U |
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد. |
 |
 |
proportions U |
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین |
 |
 |
proportion U |
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین |
 |
 |
proportion U |
اندازه چیزی در برابر با دیگران |
 |
 |
value U |
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد. |
 |
 |
calibrate U |
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن |
 |
 |
calibrated U |
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن |
 |
 |
calibrates U |
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن |
 |
 |
calibrating U |
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن |
 |
 |
to set measures to anything U |
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن |
 |
 |
pin U |
متصل کردن به گیرافتادن |
 |
 |
pinned U |
متصل کردن به گیرافتادن |
 |
 |
pinning U |
متصل کردن به گیرافتادن |
 |
 |
mesh U |
جور شدن درهم گیرافتادن |
 |
 |
meshes U |
جور شدن درهم گیرافتادن |
 |
 |
meshing U |
جور شدن درهم گیرافتادن |
 |
 |
finishes U |
انجام دادن چیزی تا انتها |
 |
 |
redo U |
انجام دادن مجدد چیزی |
 |
 |
redid U |
انجام دادن مجدد چیزی |
 |
 |
demanded U |
تقاضا برای انجام چیزی |
 |
 |
demand U |
تقاضا برای انجام چیزی |
 |
 |
demands U |
تقاضا برای انجام چیزی |
 |
 |
redoes U |
انجام دادن مجدد چیزی |
 |
 |
redoing U |
انجام دادن مجدد چیزی |
 |
 |
redone U |
انجام دادن مجدد چیزی |
 |
 |
finish U |
انجام دادن چیزی تا انتها |
 |
 |
driven U |
انجام شده توسط چیزی |
 |
 |
to tax someone [something] U |
بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی] |
 |
 |
leave (let) well enough alone <idiom> U |
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است |
 |
 |
on the house <idiom> U |
مجاز درکاری |
 |
 |
objective U |
چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد |
 |
 |
implementing U |
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی |
 |
 |
to work it <idiom> U |
چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن |
 |
 |
implement U |
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی |
 |
 |
implemented U |
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی |
 |
 |
implements U |
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی |
 |
 |
objectives U |
چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد |
 |
 |
to purpose something U |
هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن |
 |
 |
to make a hand of anything U |
درکاری کامیاب شدن |
 |
 |
to be to blame for something U |
مقصر درکاری بودن |
 |
 |
to p with a task U |
درکاری پشت کارداشتن |
 |
 |
in the swim <idiom> U |
درکاری فعالیت داشتن |
 |
 |
to bite the bullet <idiom> U |
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند |
 |
 |
put up to <idiom> U |
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی |
 |
 |
ways and means U |
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش |
 |
 |
forbid U |
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود |
 |
 |
forbids U |
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود |
 |
 |
dipsticks U |
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود |
 |
 |
dipstick U |
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود |
 |
 |
to come to the fore U |
قسمت مهم درکاری داشتن |
 |
 |
duumvirate U |
اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری |
 |
 |
sink or swim <idiom> U |
افت وخیز درکاری داشتن |
 |
 |
fillbelly U |
کسیکه درکاری حریص باشد |
 |
 |
To be an old hand at something. U |
درکاری سابقه وتجربه داشتن |
 |
 |
turn the trick <idiom> U |
درکاری که میخواست موفق شدن |
 |
 |
rub someone the wrong way <idiom> U |
خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد |
 |
 |
To put obstacles in the way. U |
سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن ) |
 |
 |
delays U |
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود |
 |
 |
delay U |
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود |
 |
 |
rushing U |
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن |
 |
 |
rushed U |
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن |
 |
 |
rush U |
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن |
 |
 |
to get in somebody's way U |
مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد |
 |
 |
delaying U |
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود |
 |
 |
To put money into somethings. U |
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن ) |
 |
 |
fullest U |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |
 |
 |
full U |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |
 |
 |
to suggest it is appropriate to do so [matter] U |
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ] |
 |
 |
let go <idiom> U |
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن |
 |
 |
cut corners <idiom> U |
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است] |
 |
 |
gallio U |
ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری |
 |
 |
IF statement U |
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست |
 |
 |
reach out with an olive branch <idiom> U |
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.] |
 |
 |
reach out with an olive branch U |
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.] |
 |
 |
width U |
اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر |
 |
 |
angles U |
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد |
 |
 |
angle U |
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد |
 |
 |
zahn cup U |
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال |
 |
 |
If the cap fit,wear it. <proverb> U |
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار). |
 |
 |
typeface U |
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود |
 |
 |
typefaces U |
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود |
 |
 |
quantize U |
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن |
 |
 |
analog U |
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی |
 |
 |
orifice meter U |
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ |
 |
 |
analogue U |
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی |
 |
 |
analogues U |
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی |
 |
 |
failed U |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
 |
 |
fails U |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
 |
 |
fail U |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
 |
 |
qui facit per alium facit perse U |
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است |
 |
 |
like a duck takes the water [Idiom] U |
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند |
 |
 |
automated U |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
 |
 |
automate U |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
 |
 |
automating U |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
 |
 |
automates U |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
 |
 |
processor U |
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم |
 |
 |
gage U |
اندازه وسیله اندازه گیری |
 |
 |
gage U |
اندازه گیر اندازه گرفتن |
 |
 |
failures U |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
 |
 |
failure U |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
 |
 |
size U |
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ |
 |
 |
sizes U |
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ |
 |
 |
robots U |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
 |
 |
robot U |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
 |
 |
gurantee U |
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند |
 |
 |
scratch one's back <idiom> U |
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد |
 |
 |
to concern something U |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
 |
 |
gauges U |
اندازه اندازه گیر |
 |
 |
gauged U |
اندازه اندازه گیر |
 |
 |
gauge U |
اندازه اندازه گیر |
 |
 |
stream gaging U |
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه |
 |
 |
moment of momentum U |
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت |
 |
 |
angular momentum U |
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت |
 |
 |
measuring converter U |
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری |
 |
 |
to watch something U |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
 |
 |
upward compatible U |
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت |
 |
 |
adobe type manager U |
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است |
 |
 |
retention money U |
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود |
 |
 |
querying U |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
 |
 |
queried U |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
 |
 |
queries U |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
 |
 |
query U |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
 |
 |
to stop somebody or something U |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
 |
 |
to appreciate something U |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
 |
 |
relevance U |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
 |
 |
enclosing U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
encloses U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
enclose U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
via U |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
 |
 |
querying U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
query U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
queries U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
pushed U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
replace U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
queried U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
push U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
modifying U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
modifies U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
pushes U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
replacing U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
replaces U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
modify U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
replaced U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
to esteem somebody or something [for something] U |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
 |
 |
covet U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
establishing U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
establishes U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
establish U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
coveting U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
covets U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
controls U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
to hang over anything U |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
 |
 |
controlling U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
correction U |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
 |
 |
to pass by any thing U |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
 |
 |
control U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
rates U |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
 |
 |
rate U |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
 |
 |
think nothing of something <idiom> U |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
 |
 |
to regard somebody [something] as something U |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
 |
 |
appreciate U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
appreciated U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
appreciates U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
appreciating U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
extensions U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
extension U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
screw up <idiom> U |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
 |
 |
to wish for something U |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
 |
 |
to give up [to waste] something U |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
 |
 |
changing U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
changes U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
fence [around / between something] U |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
 |
 |
fence [around / between something] U |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
 |
 |
see about (something) <idiom> U |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
 |
 |
change U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
changed U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
to portray somebody [something] U |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
 |
 |
declinating station U |
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف |
 |
 |
torsionmeter U |
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو |
 |
 |
mission , oriented U |
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت |
 |
 |
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
 |
 |
recognition U |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
 |
 |
to blame somebody for something U |
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه] |
 |
 |
resisted U |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
 |
 |
to paint something [with something] U |
چیزی را [با چیزی] رنگ زدن |
 |
 |
to lean something against something U |
چیزی را به چیزی تکیه دادن |
 |
 |
inserts U |
قرار دادن چیزی در چیزی |
 |
 |
insert U |
قرار دادن چیزی در چیزی |
 |
 |
resists U |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
 |
 |
resist U |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
 |
 |
resisting U |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
 |