English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heredity U انتقال موروثی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
heredity U دارای حق موروثی انتقال موروثی
Other Matches
silver spoon U ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
inherited U موروثی
feud U حق موروثی
patrimonial U موروثی
feuds U حق موروثی
feuding U حق موروثی
feuded U حق موروثی
linal descent U موروثی
inheritable U موروثی
heredity U موروثی
inheritated error U خطای موروثی
principals U صفت موروثی
principal U صفت موروثی
hereditament U مال موروثی
heritage U سهم موروثی
congenital U موروثی ذاتی
inborn U موروثی جبلی
strain U حالت موروثی
heirlooms U صفت موروثی
heirloom U صفت موروثی
strains U حالت موروثی
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
tradition U عقیده موروثی عرف
patrimonies U ثروت موروثی میراث
patrimony U ثروت موروثی میراث
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
dukes U لقب موروثی اعیان انگلیس
freehold U مالکیت مطلق ملک موروثی
duke U لقب موروثی اعیان انگلیس
heritage U مرده ریگ سهم موروثی
strains U صفت موروثی خصوصیت نژادی
strain U صفت موروثی خصوصیت نژادی
landfall U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfalls U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
pelagianism U PELA که عقیده اش این بودگناه موروثی بشر است
hereditaments U هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
hemophilia U بیماری موروثی که دران خون دیر لخته میشودودرنتیجه اشکال در بندامدن خونریزی پدید می اید
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
intuitions U انتقال
transportation U انتقال
transmission U انتقال
transfer U انتقال
transformation U انتقال
intuition U انتقال
convey U انتقال
conveyed U انتقال
conveying U انتقال
conveys U انتقال
translation U انتقال
translations U انتقال
transmissions U انتقال
mittimus U انتقال
metabasis U انتقال
marque U انتقال
conveyance U انتقال
transfers U انتقال
conveyances U انتقال
abaloenation U انتقال
negotiations U انتقال
negotiation U انتقال
assignments U انتقال
assignment U انتقال
line shaft U انتقال
migration U انتقال
transferring U انتقال
conduction U انتقال
displacement U انتقال
downloading U انتقال
conductance U انتقال
transfer check U انتقال
move U انتقال
transfer line U خط انتقال
turn over U انتقال
transitions U انتقال
transference U انتقال
devolution U انتقال
bail arm U انتقال
transmission line U خط انتقال
transition U انتقال
shift U انتقال
shifts U انتقال
transter U انتقال
shift U انتقال
shifted U انتقال
gears U انتقال دادن
alienor U انتقال دهنده
bail U واگذاری انتقال
transport number U عدد انتقال
convection U انتقال گرما
convection U انتقال برق
geared U انتقال دادن
transferred U انتقال یافته
gear U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
alienated U انتقال شده
block move U انتقال بلوک
block transfer U انتقال کندهای
block transfer U انتقال بلوک
capital flow U انتقال سرمایه
cessionary U انتقال گیرنده
change over U انتقال بانکی
conditional transfer U انتقال شرطی
transmission of sound U انتقال یاعبورصدا
conductible U قابل انتقال
convect U انتقال یافتن
transmission shaft U محور انتقال
asynchronous transmission U انتقال غیرهمزمان
negotiator U انتقال دهنده
transmittancy U انتقال سرایت
transmittance U انتقال سرایت
transmittal U انتقال سرایت
alienable U قابل انتقال
transmissive U انتقال یافته
transmissive U قابل انتقال
transmission tower U برج انتقال
transmission system U شبکه انتقال
assignment of contract U انتقال قرارداد
negotiators U انتقال دهنده
conveyable U قابل انتقال
alienator U انتقال دهنده
alacrity [speed] U سرعت انتقال
transfer U انتقال دادن
celerity U سرعت انتقال
easiness [quickness] U سرعت انتقال
velocity U سرعت انتقال
alienation U انتقال مالکیت
swiftness U سرعت انتقال
speed of action U سرعت انتقال
speediness U سرعت انتقال
rapidness U سرعت انتقال
rapidity U سرعت انتقال
promptness U سرعت انتقال
promptitude U سرعت انتقال
nippiness U سرعت انتقال
fleetness U سرعت انتقال
transfer license plate [American E] U پلاک انتقال
transfer number plate [British E] U پلاک انتقال
transfers U انتقال دادن
not negotiable U غیرقابل انتقال
wireless transmission U انتقال بی سیم
voluntary assignment U انتقال ارادی
transferring U انتقال دادن
negative transfer U انتقال منفی
transfer time U مدت انتقال
transfer time U زمان انتقال
transfer table U میز انتقال
transfer switch U کلید انتقال
transfer rate U نرخ انتقال
transfer orbit U مدار انتقال
transfer operation U عمل انتقال
transfer of training U انتقال اموزش
transfer of technology U انتقال تکنولوژی
transfer of learning U انتقال یادگیری
transfer of capital U انتقال سرمایه
power transmission U انتقال انرژی
positive transference U انتقال مثبت
positive transfer U انتقال مثبت
negotiability U انتقال پذیری
transferability U انتقال پذیری
negotiable instruments U اسنادقابل انتقال
transferor U انتقال دهنده
open cheque U چک انتقال پذیر
open cheque U چک قابل انتقال
overhead transmission line U خط انتقال هوایی
parallel transmission U انتقال موازی
transferee U انتقال گیرنده
portability U قابلیت انتقال
power transmission U انتقال قدرت
transfer medium U رسانه انتقال
transfer ladle U پاتیل انتقال
transfer interpreter U مفسر انتقال
social transmission U انتقال اجتماعی
synchronous transmission U انتقال همزمان
tactical march U انتقال جنگی
technology transfer U انتقال تکنولوژی
telegraphic transfer U انتقال تلگرافی
thought transference U انتقال فکر
to be transferred U انتقال یافتن
to carry over U انتقال دادن
transfer function U تابع انتقال
shift out U انتقال به بیرون
tax shifting U انتقال مالیات
shift of a tax U انتقال مالیات
progation U افزایش انتقال
transfer machine U دستگاه انتقال
protect a player U معاف از انتقال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com