English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
examinee U امتحان دهنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
assays U امتحان
check U امتحان
checked U امتحان
tests U امتحان
checks U امتحان
tested U امتحان
trials U امتحان
assay U امتحان
examination U امتحان
quiz [American] U امتحان
test U امتحان
trial U امتحان
examinations U امتحان ها
tests U امتحان ها
trials U امتحان ها
examination U امتحان
examinations U امتحان
tentatively U من باب امتحان
trial U امتحان
quizzes U امتحان
tries U امتحان
inspection U امتحان
checking U امتحان
try U امتحان
quiz U امتحان
test U امتحان
experimented U امتحان عمل
experiments U امتحان عمل
unexamined <adj.> U امتحان نشده
experimenting U امتحان عمل
unevaluated <adj.> U امتحان نشده
unchecked <adj.> U امتحان نشده
unaudited <adj.> U امتحان نشده
vivas voce U امتحان شفاهی
unverified <adj.> U امتحان نشده
probation U ازمایش امتحان
untested <adj.> U امتحان نشده
uninspected <adj.> U امتحان نشده
to take an examination U امتحان دادن
to give an examination U امتحان کردن
tripos U امتحان حساب
to bring to the proof U امتحان کردن
assay U امتحان عیارگری
experiment U امتحان عمل
qualifying examination U امتحان صلاحیت
examined U امتحان کردن
examining U امتحان کردن
examiner U امتحان کننده
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
unsight U امتحان نکرده
tries U امتحان کردن
assays U امتحان عیارگری
try U امتحان کردن
examine U امتحان کردن
put to test U امتحان کردن
examines U امتحان کردن
preliminaries U امتحان مقدماتی
test anxiety U اضطراب امتحان
test U امتحان محک
tested U امتحان کردن
tested U امتحان محک
test U امتحان کردن
trials U امتحان کردن
preliminary U امتحان مقدماتی
crucibles U امتحان سخت
crucible U امتحان سخت
temptations U ازمایش امتحان
trial U ازمایش امتحان
trial U امتحان کردن
examiners U امتحان کننده
examinee U امتحان شونده
trials U ازمایش امتحان
tests U امتحان کردن
examinations U امتحان ازمایش
pretest U امتحان مقدماتی
examination anxiety U اضطراب امتحان
examinable U قابل امتحان
essay examination U امتحان انشایی
examination U امتحان ازمایش
to make a trial of U امتحان کردن
temptation U ازمایش امتحان
bar examination U امتحان وکالت
probational U ازمایش امتحان
tests U امتحان محک
proctor U نافر امتحان
invigilates U در امتحان نظارت کردن
invigilating U در امتحان نظارت کردن
check lock U ساعت امتحان کننده
testable U امتحان پذیر ازمایشی
to give an examination U صورت امتحان دادن
viva voce U شفاها امتحان شفاهی
to do a test U امتحان کتبی نوشتن
to buy on trial U بشرط امتحان خریدن
reexamine U دوباره امتحان کردن
to write an exam U امتحان کتبی نوشتن
try on <idiom> U امتحان کردن لباس
invigilate U در امتحان نظارت کردن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
hold water U از امتحان درست درامدن
midyear U امتحان نیمه سال
checked U امتحان کردن بازرسی
tests U ازمایش کردن امتحان
checks U امتحان کردن بازرسی
tested U ازمایش کردن امتحان
check U امتحان کردن بازرسی
test U ازمایش کردن امتحان
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
To pass the exam on the first try. U یک ضرب در امتحان قبول شدن
matriculation U امتحان ورودی دانشگاه کنکور
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
graduate record examination U امتحان ورودی بعد ازلیسانس
gre U امتحان ورودی بعد از لیسانس
to get a pass in physics U در امتحان فیزیک قبول شدن
pretest U امتحان مقدماتی بعمل اوردن
to put to proof U امتحان کردن محک زدن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
acid test U وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
to check out something U چیزی را بررسی یا امتحان کردن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
ordeal U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
test paper U کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
ordeals U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
placements U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
placement U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
to try on U برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
To mark the examination papers . U ورقه های امتحان رانمره دادن
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
How many students passed the exam? U چند نفر در امتحان قبول شدند؟
urinoscopy U پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
to try something completely new <idiom> U چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
he went out in the poll U امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
greats U امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go U امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam . U ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
feasibility U امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
altitude azimuth U عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
x ray U بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
to copy U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to crib U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to plagiarize U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
examination U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
donors U دهنده
donor U دهنده
trimestr U رخ دهنده
pusher U هل دهنده
pushers U هل دهنده
jogger U هل دهنده
joggers U هل دهنده
donar U دهنده
giver U دهنده
shover U هل دهنده
transferor U دهنده
irriguous U اب دهنده
eleemosynary U صدقه دهنده
demulcent U ت سکین دهنده
elucidator U توضیح دهنده
electron donor U دهنده الکترون
deponont U شهادت دهنده
communicator U پیام دهنده
discriminator U تمیز دهنده
dimissory U رخصت دهنده
designator U نقش دهنده
drill master U مشق دهنده
drawer of a bill of exchange U برات دهنده
depreciator U تنزل دهنده
depreciative U تنزل دهنده
expositor U توضیح دهنده
emancipator U رهایی دهنده
endorser U حواله دهنده
flowerer U گیاه گل دهنده
formatter U شکل دهنده
frondescent U برگ دهنده
fumigator U بخور دهنده
functor U انجام دهنده
gagger U فریب دهنده
grantor U انتقال دهنده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com