English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
write U تحریر کردن
writes U تحریر کردن
ingross U تحریر کردن جمع اوری نیروها
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
gird U اماده کردن محکم کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
list U شیار کردن اماده کردن
primed U اماده کردن
sets U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
preparations U اماده کردن
preparing U اماده کردن
belay U اماده کردن
set U اماده کردن
primes U اماده کردن
drafted U اماده کردن
prepares U اماده کردن
draft U اماده کردن
prepare U اماده کردن
prime U اماده کردن
drafts U اماده کردن
unlimber U اماده کردن
make ready U اماده کردن
setting up U اماده کردن
preparation U اماده کردن
provide U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
to string up U اماده کردن
confect U اماده کردن
readies U اماده کردن
ready U اماده کردن
readying U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
get ready U اماده کردن
supplied U اماده کردن
provides U اماده کردن
readied U اماده کردن
supply U اماده کردن
supplying U اماده کردن
harness U اماده کردن
train U اماده کردن اسب
fitting out U اماده کردن ناو
gears U کردن اماده کارکردن
geared U کردن اماده کارکردن
trained U اماده کردن اسب
trains U اماده کردن اسب
gear U کردن اماده کارکردن
forespeak U قبلا اماده کردن
knock-up U سردستی اماده کردن
set up U اماده تیراندازی کردن
forearms U قبلا اماده کردن
knock-ups U سردستی اماده کردن
do up U اماده استفاده کردن
to fit with U اماده کردن برای
forearm U قبلا اماده کردن
knock up U سردستی اماده کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
spot U کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
spots U کشف کردن اماده پرداخت
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
dizen U دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
naval landing party U تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
whiting U گچ تحریر
tremulously U با تحریر
tremulant U تحریر
roulade U تحریر
affranchisement U تحریر
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
writing desk U میز تحریر
tremulous U تحریر دار
type writer U ماشین تحریر
secretaire U میز تحریر
trills U با تحریر خواندن
writing desks U میز تحریر
typewriters U ماشین تحریر
typewriter U ماشین تحریر
desk U میز تحریر
desks U میز تحریر
trill U با تحریر خواندن
trilled U با تحریر خواندن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
typewrite U باماشین تحریر نوشتن
type bar U میله ماشین تحریر
tremolo U لرزش صدا تحریر
type write U با ماشین تحریر نوشتن
type U باسمه ماشین تحریر
types U با ماشین تحریر نوشتن
types U باسمه ماشین تحریر
typed U با ماشین تحریر نوشتن
stroke U ضربه [ماشین تحریر]
type U با ماشین تحریر نوشتن
typed U باسمه ماشین تحریر
teleprinters U ماشین تحریر تلگرافی
ribbon U نوار ماشین تحریر
teleprinter U ماشین تحریر تلگرافی
ribbons U نوار ماشین تحریر
electric typewriter U ماشین تحریر برقی
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
console type writer U ماشین تحریر میز فرمان
tty U ماشین تحریر راه دور
teletypewriter U ماشین تحریر راه دور
quavers U لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
rolltop desk U میز تحریر دارای رویه کشودار
quavering U لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quaver U لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
teletypewriter U دورنگاره ماشین تحریر راه دور
quavered U لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
platen U نگهدارنده کاغذ در چاپگر نورد ماشین تحریر
Teletypes U ماشین تحریر راه دور تله تایپ
Teletype U ماشین تحریر راه دور تله تایپ
tvt U Writer Type Television ماشین تحریر تلویزیونی
elite type U یک اندازه تحریر که دوازده کاراکتر را در هر اینچ تحریرقرار میدهد
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
Teletype U ماشین تحریر خود کار گیرنده پیام ازمسافات دور
couriers U نوشتاری تک فضایی که مشابه نوشتار ماشین تحریر شرکتها است
courier U نوشتاری تک فضایی که مشابه نوشتار ماشین تحریر شرکتها است
Teletypes U ماشین تحریر خود کار گیرنده پیام ازمسافات دور
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
typeball U یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
platen U صفحه پهن فلز قالب ریزی و ریخته گری نورد ماشین تحریر و غیره
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com