Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fit to work
U
اماده برای کارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
refits
U
دوباره اماده کارکردن
geared
U
کردن اماده کارکردن
refit
U
دوباره اماده کارکردن
refitted
U
دوباره اماده کارکردن
gears
U
کردن اماده کارکردن
gear
U
کردن اماده کارکردن
refitting
U
دوباره اماده کارکردن
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
on guard
U
اماده توپگیری اماده برای توگیری
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
reliability
U
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
fault
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
faults
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
psychological moment
U
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
faulted
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
failure safety
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
verification
U
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
to work with a will
U
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
ground readiness
U
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
on offer
U
اماده برای فروش
ready to die
U
اماده برای مرگ
prompt to go
U
اماده برای رفتن
to fit with
U
اماده کردن برای
he was prone to mischief
U
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
forthcomming
U
اماده برای ارائه کردن
attack on preparation
U
شمشیرباز اماده برای حمله
bats
U
گل اماده برای کوزه گری
to keep ome's powder dry
U
برای هر رویدادی اماده بودن
to stand in the gap
U
برای دفاع اماده بودن
cover
U
اماده برای برگرداندن توپ
covers
U
اماده برای برگرداندن توپ
attentions
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
on guard
U
اماده برای دفاع باشید
mission ready
U
هواپیمای اماده برای پرواز
attention
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
up and running
U
اماده برای عملیات کامل
coverings
U
اماده برای برگرداندن توپ
to prepare for war
U
برای جنگ اماده شدن
batted
U
گل اماده برای کوزه گری
bat
U
گل اماده برای کوزه گری
off the shelf
U
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
covers
U
اماده شدن برای دریافت توپ
platform load
U
بار اماده برای بارریزی هوایی
winterization
U
اماده کردن برای کار در زمستان
finished product
U
محصولات اماده برای توزیع ومصرف
addresses
U
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
coverings
U
اماده شدن برای دریافت توپ
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cover
U
اماده شدن برای دریافت توپ
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
addressed
U
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
herbescent
U
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
compatibility
U
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
groom
U
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
U
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization
U
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
clutch start
U
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
repertoire
U
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
hypnotizable
U
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
to the manner born
U
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
refire time
U
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
sawhorse
U
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
civilian preparedness for war
U
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
despatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
lime paste
U
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
despatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatching
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
back up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
it is insusceptible of change
U
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
vitrescent
U
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
back-up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
aircraft turn around
U
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
dispatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
technical
U
وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
turnkey
U
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
reaction time
U
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
hot site
U
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
pilot engine
U
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
predigest
U
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer
U
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
sedan
U
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedans
U
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
rig the ship
U
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
turnkey system
U
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical
U
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
pounce
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype
U
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs
U
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
staging area
U
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing
U
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
panels
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
naval landing party
U
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
ramp alert
U
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
warning order
U
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
U
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
go
U
کارکردن
worked
U
کارکردن
to pull together
U
با هم کارکردن
work
U
کارکردن
inactivate
U
بی کارکردن
acted
U
کارکردن
act
U
کارکردن
goes
U
کارکردن
up
U
اجرا یا کارکردن
operation
U
کارکردن با یک وسیله
overworking
U
زیاد کارکردن
overworked
U
زیاد کارکردن
to work cheap
U
بامزدکم کارکردن
overwork
U
زیاد کارکردن
collaborate
U
باهم کارکردن
overworks
U
زیاد کارکردن
collaborated
U
باهم کارکردن
upping
U
اجرا یا کارکردن
collaborating
U
باهم کارکردن
collaborates
U
باهم کارکردن
upped
U
اجرا یا کارکردن
overlabour
U
زیاد کارکردن
cowork
U
باهم کارکردن
slave
U
سخت کارکردن
run
U
کارکردن موتور
speed
U
سریع کارکردن
to paddle one's own canoe
U
مسقلانه کارکردن
to work together
U
باهم کارکردن
to act jointly
U
باهم کارکردن
fags
U
سخت کارکردن
fag
U
سخت کارکردن
toa for a job or position
U
درخواست کارکردن
runs
U
کارکردن موتور
speeding
U
سریع کارکردن
slaves
U
سخت کارکردن
slaved
U
سخت کارکردن
counterwork
U
برخلاف کارکردن
cooperate
U
باهم کارکردن
slaving
U
سخت کارکردن
to pull a lone oar
U
تنها کارکردن
speeds
U
سریع کارکردن
do the trick
<idiom>
U
خیلی خوب کارکردن
geologize
U
در زمین شناسی کارکردن
to act independently of others
U
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
knuckle down
<idiom>
U
مشتاقانه شروع به کارکردن
to peg a way at some work
U
پیوسته درسرچیزی کارکردن
passages
U
رویداد کارکردن مزاج
automation
U
بطور خودکار کارکردن
moonlights
U
بطور قاچاقی کارکردن
functions
U
عمل کردن کارکردن
moonlighting
U
بطور قاچاقی کارکردن
passage
U
رویداد کارکردن مزاج
functioned
U
عمل کردن کارکردن
function
U
عمل کردن کارکردن
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
moonlight
U
بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted
U
بطور قاچاقی کارکردن
dejecta
U
کارکردن مزاج مریض
drudges
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
geometrize
U
از روی قواعد هندسی کارکردن
frob
U
کارکردن با دسته فرمان وماوس
to work it
<idiom>
U
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
grinds
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
labourvi
U
رنج بردن سخت کارکردن
grind
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
to turn over
U
واژگون کردن کارکردن دراوردن
drudge
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
telecommuting
U
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
To work like a beaver .
U
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
alert force
U
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
burn
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
burns
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
to do a lesson
U
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
crack the whip
<idiom>
U
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
dabbles
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serial
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabbled
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serials
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
specification
U
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
wet weight
U
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
eagle flight
U
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
faulted
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
degradation
U
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com