Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
deflecting electrode
U
الکترد منحرف کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
diversionary
U
منحرف کننده
divertive
U
منحرف کننده
deflector plates
U
صفحههای منحرف کننده
deflecting electrode
U
صفحه منحرف کننده
deflecting voltage
U
ولتاژ منحرف کننده
divertor switch
U
کلید منحرف کننده
perversive
U
گمراه کننده منحرف سازنده
baffling
U
منحرف کننده جریان سیال
baffles
U
منحرف کننده جریان سیال
baffled
U
منحرف کننده جریان سیال
diversionary attack
U
تک منحرف کننده توجه دشمن
baffle
U
منحرف کننده جریان سیال
magnetic deflection field
U
میدان منحرف کننده مغناطیسی
spoiler
U
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
deviated
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
diversionary landing
U
فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
electrode
U
الکترد
electrodes
U
الکترد
reflectors
U
الکترد بازتابنده
reflector
U
الکترد بازتابنده
electrode characteristic
U
مشخصه الکترد
positive electrode
U
الکترد مثبت
electrode current
U
جریان الکترد
repeller
U
الکترد بازتابنده
electrode conductance
U
رسانایی الکترد
accelerators
U
الکترد شتاب ده
modulator electrode
U
الکترد تحمیل گر
needle electrode
U
الکترد سوزنی
starting electrode
U
الکترد اغازگر
electrode voltage
U
ولتاژ الکترد
electrode susceptance
U
پذیرندگی الکترد
electrode admittance
U
گذرایی الکترد
negative electrode
U
الکترد منفی
electrode support
U
پایه الکترد
accelerator
U
الکترد شتاب ده
output electrode
U
الکترد خروجی
electrode reactance
U
راکتانس الکترد
earth electrode
U
الکترد زمین
element of battery
U
الکترد پیل
electrode radiator
U
رادیاتور الکترد
electrode impedance
U
ناگذرایی الکترد
post deflection
U
الکترد شتابده ثانوی
signal electrode
U
الکترد پیام ساز
intensifier electrode
U
الکترد شتابده ثانوی
fault electrode current
U
جریان نابهنجار الکترد
diode characteristic
U
مشخصه الکترد مرکب
surge electrode current
U
جریان نابهنجار الکترد
decelerating electrode
U
الکترد شتاب گیر
total electrode capacitance
U
فرفیت کلی الکترد
electrode resistance
U
مقدار مقاومت الکترد
electrode dissipation
U
اتلاف توان الکترد
plunge battery
U
باتری با الکترد شناور
direct interelectrode capacitance
U
فرفیت بین دو الکترد
voltage factor
U
ضریب فزون سازی دو الکترد
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
pervert
U
منحرف
lost
U
منحرف
perverting
U
منحرف
perverts
U
منحرف
deviants
U
منحرف
deviate
U
منحرف
digressional
U
منحرف
deviator
U
منحرف
perverse
U
منحرف
astray
U
منحرف
deviant
U
منحرف
hell bent
U
منحرف
perverted
U
منحرف
hell-bent
U
منحرف
awry
U
منحرف
aberrant
U
منحرف
deviating
U
منحرف
deviates
U
منحرف
deviated
U
منحرف
amiss
U
منحرف
digress
U
منحرف شدن
avert
U
منحرف کردن
diverts
U
منحرف کردن
digressed
U
منحرف شدن
digresses
U
منحرف شدن
call off
U
منحرف کردن
deflects
U
منحرف کردن
deflected
U
منحرف کردن
digressing
U
منحرف شدن
divert
U
منحرف کردن
diverts
U
منحرف شدن
digressively
U
بطور منحرف
wringing
U
منحرف کردن
deviator
U
منحرف شونده
deflect
U
منحرف کردن
curves
U
کم کم منحرف شدن
deflect
U
منحرف شدن
step aside
U
منحرف شدن
diverted
U
منحرف شدن
diverted
U
منحرف کردن
averts
U
منحرف کردن
deflecting
U
منحرف کردن
errant
U
منحرف بدنام
curving
U
کم کم منحرف شدن
deflected
U
منحرف شدن
curve
U
کم کم منحرف شدن
deflects
U
منحرف شدن
swerve
U
منحرف شدن
swerve
U
منحرف کردن
excurse
U
منحرف شدن
swerves
U
منحرف شدن
swerved
U
منحرف کردن
averting
U
منحرف کردن
wrings
U
منحرف کردن
swerves
U
منحرف کردن
divert
U
منحرف شدن
averted
U
منحرف کردن
deflecting
U
منحرف شدن
swerving
U
منحرف کردن
swerving
U
منحرف شدن
swerved
U
منحرف شدن
deviated
U
منحرف شدن
deviating
U
منحرف شدن
wring
U
منحرف کردن
hell bent
U
منحرف شده
fall off
U
منحرف شدن
hell-bent
U
منحرف شده
pervert
U
منحرف کردن
deviates
U
منحرف شدن
perverting
U
منحرف کردن
perverts
U
منحرف کردن
deviate
U
منحرف شدن
bend
U
منحرف کردن
astray
U
منحرف بیراه
intervert
U
منحرف کردن
perversity
U
منحرف بودن
pay off
U
منحرف شدن
to step aside
U
منحرف شدن
draw off
U
منحرف کردن
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
U
منحرف کردن ترافیک
skew
U
منحرف کج نگاه کردن
skewing
U
منحرف کج نگاه کردن
antevert
U
به جلو منحرف کردن
oblique
U
غیر مستقیم منحرف
skews
U
منحرف کج نگاه کردن
back slide
U
منحرف شدن از مسیر
devious
U
غیر مستقیم منحرف
to call off
U
منحرف یامنصرف کردن
twisty
U
پیچ دار منحرف
detour
U
خط سیر را منحرف کردن
detours
U
خط سیر را منحرف کردن
distracts
U
منحرف کردن توجه
distract
U
منحرف کردن توجه
to put off the scent
U
ازجاده منحرف کردن
warp
U
منحرف کردن تاب برداشتن
warps
U
منحرف کردن تاب برداشتن
yaw
U
ازمسیر خود منحرف شدن
wanders
U
اواره بودن منحرف شدن
indivertible
U
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
jumped
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
sidetracked
U
از امر اصلی منحرف شدن
jump
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wandered
U
اواره بودن منحرف شدن
wander
U
اواره بودن منحرف شدن
falloff
U
متوجه بودن منحرف شدن
slips
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slipped
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
jumps
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
incorruptible
U
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
slip
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
yawed
U
ازمسیر خود منحرف شدن
warped
U
منحرف کردن تاب برداشتن
sidetrack
U
از امر اصلی منحرف شدن
to veer off the street
U
از جاده منحرف شدن
[ترا فیک]
sympodium
U
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
extravagate
U
ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
bolted
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolting
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
shunts
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
borrows
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
angle block
U
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
borrowed
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrow
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
deflector
U
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
tabbed flap
U
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com