Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pediculosis
U
الودگی به شپشک شپشک داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phthiriasis
U
الودگی به شپش یا شپشک
phthiriasis
U
شپشک داشتن
crab louse
U
شپشک
aphis
U
شپشک گیاهی
background level
U
الودگی متن الودگی زمینه
air pollution monitoring
U
مراقبت دائمی الودگی هوا فرابینی الودگی هوا
staining
U
الودگی
stained
U
الودگی
stains
U
الودگی
stain
U
الودگی
filth
U
الودگی
sullying
U
الودگی
pisolitic
U
الودگی
water pollution
U
الودگی اب
purulence
U
الودگی
alloys
U
الودگی
muddiness
U
گل الودگی
smeariness
U
الودگی
soilage
U
الودگی
alloy
U
الودگی
filthiness
U
الودگی
contramination
U
الودگی
contamination
U
الودگی ش م ر
sullied
U
الودگی
sully
U
الودگی
sullies
U
الودگی
infections
U
الودگی
infection
U
الودگی
contamination
U
الودگی
pollution
U
الودگی
impurity
U
الودگی
abatement
U
کاهش الودگی
thermal pollution
U
الودگی گرمایی
decontamination
U
رفع الودگی
pisolite
U
سنگ الودگی
physiological pollution
U
الودگی فیزیولوژیک
somnolence
U
خواب الودگی
pediculosis
U
الودگی به شپش
radioactive contamination
U
الودگی رادیواکتیوی
noise pollution
U
الودگی صدا
purulency
U
ریم الودگی
moise pollution
U
الودگی نویزی
mysophobia
U
الودگی هراسی
unspotted
U
بدون الودگی
radioactive contamination
U
الودگی پرتوزایی
drowsihead
U
خواب الودگی
drowsiness
U
خواب الودگی
bacterization
U
الودگی بمیکرب
biological pollution
U
الودگی زیستی
chemical pollution
U
الودگی شیمیایی
air pollution
U
الودگی هوا
air contamination
U
الودگی هوا
agricultural pollution
U
الودگی کشاورزی
critical pollution
U
الودگی بحرانی
abatement
U
الودگی کاهی
decontaminates
U
از الودگی مبرا کردن
decontaminate
U
از الودگی مبرا کردن
air pollution episode
U
رویداد الودگی هوا
air pollution index
U
نمایه الودگی هوا
air pollution index
U
شاخص الودگی هوا
cleaning station
U
پست رفع الودگی ش م ر
decontaminating
U
از الودگی مبرا کردن
decontaminated
U
از الودگی مبرا کردن
contamination control
U
کنترل الودگی منطقه
crankcase mist detector
U
اشکارساز الودگی روغن
pollution tax
U
مالیات بخاطر الودگی
decontaminate
U
رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminating
U
رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminated
U
رفع الودگی ضد عفونی کردن
smutch
U
اثر ویا نشان الودگی
decontaminates
U
رفع الودگی ضد عفونی کردن
trend
U
الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
squalor
U
درهم وبرهمی وکثافت الودگی
trends
U
الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
trichinosis
U
الودگی باتریشین یا کرم گوشت خوک
narcosis
U
حالت بی حسی وخواب الودگی بی حالی
bleaching materiel
U
پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
danc solution
U
نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
wet filter
U
فیلتری که در ان فیلمی ازمایع که روی سطح المنت قرارگرفته مانع از عبور ذرات و و الودگی میشود
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
area of military significant fallout
U
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
narcolepsy
U
حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
verminosis
U
ابتلا به کرمهای انگلی الودگی به کرمهای انگلی
doubt
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
bear
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
doubts
U
شک داشتن
bears
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
have
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
relieving
U
داشتن
own
U
داشتن
to have
U
داشتن
relieves
U
داشتن
to hold
U
داشتن
to possess
U
داشتن
owns
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
owning
U
داشتن
owned
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
relieve
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
possess
U
داشتن
possesses
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
lacks
U
کم داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
possessing
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
want
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
having
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
contradict
U
تناقض داشتن با
rolls
U
تلاطم داشتن
require
U
لازم داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
confides
U
اعتماد داشتن به
affects
U
تمایل داشتن
affects
U
دوست داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
affect
U
تمایل داشتن
rolled
U
تلاطم داشتن
roll
U
تلاطم داشتن
affect
U
دوست داشتن
required
U
لازم داشتن
requires
U
لازم داشتن
implies
U
دلالت داشتن
implying
U
دلالت داشتن
to be away on vacation
[American]
U
داشتن مرخصی
requiring
U
لازم داشتن
represent
U
نمایندگی داشتن
imply
U
دلالت داشتن
represents
U
نمایندگی داشتن
desire
U
میل داشتن
confided
U
اعتماد داشتن به
tolerates
U
طاقت داشتن
declaring
U
افهار داشتن
declares
U
افهار داشتن
declare
U
افهار داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
desiring
U
میل داشتن
desires
U
میل داشتن
represented
U
نمایندگی داشتن
overlapped
U
اشتراک داشتن
correspond
U
رابطه داشتن
corresponded
U
رابطه داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
liaise
U
رابطه داشتن
liaise
U
بستگی داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
liaises
U
بستگی داشتن
to have something
U
چیزی داشتن
outclasses
U
برتری داشتن بر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com