English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mutual induction U القای متقابل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
coefficient of mutual induction U ضریب القای متقابل
Other Matches
counteroffensive U تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance U اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial U یادداشت متقابل اخطار متقابل
expression U القای حالت
electrical induction U القای برقی
manual override U القای دستی
negative induction U القای منفی
electrodynamic induction U القای الکترودینامیک
electromagnetic induction U القای الکترومغناطیسی
electrostatic induction U القای الکتروستاتیکی
magnetic induction U القای مغناطیسی
expressions U القای حالت
neural induction U القای عصبی
electromagnetic induction U القای الکترو مغناطیسی
instill doubts into one's mind U القای شبهه کردن
misrepresent a case U القای شبهه کردن
faradize U بوسیله القای برق معالجه کردن
warsaw treaty U پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
countering U متقابل
opposed U متقابل
polar U متقابل
countered U متقابل
interactional U متقابل
correspounding U متقابل
counter U متقابل
opposing U متقابل
reciprocative U متقابل
mutual U متقابل
interactive U متقابل
reciprocal U متقابل
counterpoise U وزنه متقابل
counterrevolution U انقلاب متقابل
counter gambit U گامبی متقابل
counter fire U اتش متقابل
countermeasures U اقدامات متقابل
countermine U توط ئه متقابل
counterpoise U سیم متقابل
counter current U جریان متقابل
counterpawn U پیاده متقابل
countermeasure U اقدام متقابل
counterclaim U دعوی متقابل
counter purchase U خرید متقابل
countervailing credit U اعتبار متقابل
counter trade U تجارت متقابل
counter transference U انتقال متقابل
counteraction U اقدام متقابل
counterattack U حمله متقابل
counter offer U پیشنهاد متقابل
counterbid U پیشنهاد متقابل
counterclaim U ادعای متقابل
counterclaim U دعوای متقابل
counter offensive U حمله متقابل
counter offensive U پدافند متقابل
counter offer U عرضه متقابل
counterwork U عمل متقابل
m U القاگری متقابل
mutual assistance U کمک متقابل
mutual characteristic U مشخصه متقابل
transfer characteristic U مشخصه متقابل
mutual consistency U سازگاری متقابل
mutual energy U انرژی متقابل
mutual inductance U القاگری متقابل
mutual conductance U رسانایی متقابل
mutual relationship U رابطه متقابل
mutual terms U شرایط متقابل
opposite phase U فاز متقابل
reciprocal trading U مبادله متقابل
reciprocation U عمل متقابل
set off U دعوی متقابل
transinformation U اگاهی متقابل
counter-measure U اقدام متقابل
logrolling U همکاری متقابل
iteraction U عمل متقابل
intervisibility U دید متقابل
cross action U دعوی متقابل
cross bill U شکایت متقابل
cross feed U خورد متقابل
cross index U شاخص متقابل
cross purpose U قصد متقابل
crossecheck U بررسی متقابل
crosstalk U مکالمه متقابل
eclipsed form U شکل متقابل
grid anode transconductance U رسانایی متقابل
interrelation U رابطه متقابل
transconductance U رسانایی متقابل
harmonic mean U اعداد متقابل
inter play U اثر متقابل
interaction curve U خم کنش متقابل
intercorrelation U همبستگی متقابل
interdependency U اتکاء متقابل
counter-measures U اقدام متقابل
proportional U متقابل یا هماهنگ
cross-references U مراجعه متقابل
cross-reference U ارجاع متقابل
cross-reference U مراجعه متقابل
cross reference U ارجاع متقابل
cross reference U مراجعه متقابل
mutual U متقابل یا متقابله
cross-references U ارجاع متقابل
interrelationship U رابطه متقابل
interrelationships U رابطه متقابل
cross-checks U بررسی متقابل
reciprocity U عمل متقابل
retaliation U عمل متقابل
interdependence U وابستگی متقابل
interdependence U اتکاء متقابل
cross-checking U بررسی متقابل
cross-checked U بررسی متقابل
cross-check U بررسی متقابل
cross check U بررسی متقابل
counter U ضربت متقابل
countered U ضربت متقابل
recriminations U اتهام متقابل
counter credit U اعتبار متقابل
reciprocal U عمل متقابل
recrimination U تهمت متقابل
counter claim U دعوی متقابل
interplay U اثر متقابل
recrimination U اتهام متقابل
counter propaganda U تبلیغ متقابل
counter attraction U کشش متقابل
reciprocal U متقابل معکوس
antitype U نوع متقابل
recriminations U تهمت متقابل
back pressure U فشار متقابل
interaction U اثر متقابل
countering U ضربت متقابل
interaction U کنش متقابل
interaction U عمل متقابل
retaliation U عکس العمل متقابل
ripostes U ضربه متقابل زدن
riposte U ضربه متقابل زدن
riposted U ضربه متقابل زدن
rebutting U جواب متقابل دادن
greco counter gambit U گامبی متقابل گرکو
internecine U کشتار متقابل قاتل
interaction U عکس العمل متقابل
visual interaction U کنش متقابل بصری
repost U ضربه متقابل زدن
scandinavian defence U دفاع متقابل مرکزی
social interaction U کنش متقابل اجتماعی
intract U عمل متقابل کردن
intervisibility U قابلیت دید متقابل
riposting U ضربه متقابل زدن
differential field winding U سیمپیچ اهنربایی متقابل
rebuts U جواب متقابل دادن
counter purchase U داد وستد متقابل
centre counter defence U دفاع متقابل مرکزی
counteract U عمل متقابل کردن
retort U جواب متقابل دادن
counteracted U عمل متقابل کردن
benoni counter gambit U گامبی متقابل بنونی
counteracting U عمل متقابل کردن
retort U جواب متقابل تلافی
rebuttal U عمل متقابل پس زنی
retorts U جواب متقابل تلافی
counterattack U حمله متقابل کردن
countercheck U سرزنش وتوبیخ متقابل
counterplay U بازی شطرنج متقابل
counteracts U عمل متقابل کردن
cross fire U اتش گلوله متقابل
rebut U جواب متقابل دادن
counter current principle U اصول جریان متقابل
crossfertilize U لقاح متقابل کردن
conversion transconductance U رسانایی متقابل وارون
cross reference table U جدول ارجاع متقابل
compensation trading U داد و ستد متقابل
retorts U جواب متقابل دادن
cross magnetizing U میدان مغناطیسی متقابل
rebutted U جواب متقابل دادن
rebuttals U عمل متقابل پس زنی
unrequited U بدون تلافی یا عمل متقابل
opposed piston engine U موتور پیستون روبرو متقابل
queen's pawn counter gambit U گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
mutual exclusion U ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
end centered unit cell U سلول واحد دو وجهی متقابل پر
countermine U با دسیسه متقابل خنثی کردن
countermeasures U پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
countermeasures U اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
counteractive U خنثی کننده دارای عمل متقابل
simultaneous foul U خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
blamenfeld counter gambit U گامبی متقابل بلومنفند دردفاع بنونی
staunton defence U دفاع استاونتن در گامبی متقابل بنونی
subcontrary U مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
cross fertile U اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
subcontrariety U رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
cross-references U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
falkbeer counter gambit U گامبی متقابل فالکبیر درگامبی شاه شطرنج
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
eastern european mutual assisstance trea U پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
counter thrust variation U واریاسیون پیاده رانده متقابل در دفاع هندی شاه شطرنج
input output analysis U تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
information hiding U یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
cosmopolitanism U سیستم " جهان وطنی " اعتقاد به لزوم حسن تفاهم واحترام متقابل بین کلیه ملل واقوام عالم
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
coupling U نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com