Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I must be going now.
U
الان دیگه باید بروم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Now it is about time to head home!
U
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
The car is now in perfect running order .
U
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
That's hardly going to make a difference now, is it !
<idiom>
U
این الان که دیگه فرقی نمی کنه
[تفاوتی نداره]
!
[اصطلاح روزمره]
You wont catch me going to his house .
U
غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
i must go
U
باید بروم
i ougth to go
U
باید بروم
i ought to go
U
باید بروم
I must leave at once.
باید فورا بروم.
shall i go?
U
ایا باید بروم
Right now .
U
همین الان ( حالا)
I'll bring it right away .
U
همین الان می آورم
Oh, I see!
U
آه، الان متوجه شدم!
His name is on the tip of my tongue.
U
اسمش الان سرزبانم است
I am tied up ( busy) at the moment.
U
الان دستم بند است
We were just talking about you.
U
الان داشتیم حرف تورامی زدیم
He just stepped out.
U
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
He just went outside.
U
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
I'm putting you through now.
U
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
let me go
U
بروم
it fell to my lot to go
U
من شد که بروم
iam d. to go
U
مایلم بروم
it fell to my lot to go
U
قرار شد من بروم
let me go
U
بگذار بروم
iam a to go
U
میترسم بروم
i can go
U
میتوانم بروم
i made up my mind to go
U
بر ان شدم که بروم
i will go
U
که بروم میروم
Enough is enough!
<idiom>
U
بس کن دیگه!
She asked me in (inside the house).
U
تعارفم کرد بروم بو
he insisted on me to go
U
اصرار کرد که بروم
He advised (urged) me to go.
U
به من توصیه کرد که بروم
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
in order that i may go
U
برای اینکه بروم
How do I get to this place / this address?
U
چطور می تونم به ... بروم؟
i agreed to go
U
حاضر شدم بروم
i am bend on going
U
مصمم هستم بروم
i am purposed to go
U
در نظر دارم بروم
i am reluctant to go
U
میل ندارم بروم
i am purposed to go
U
قصد دارم بروم
i may go
U
ممکن است بروم
he gave me a sign to go
U
اشاره کرد که بروم
i made up my mind to go
U
نصمیم گرفتم که بروم
How do I get to ... ?
چطور می تونم به ... بروم؟
i am unwilling to go
U
مایل نیستم بروم
i am unwilling to go
U
راضی نیستم بروم
byzantine
U
وابسته بروم شرقی
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
So much the better.
U
دیگه بهتر
What is it now?
U
دیگه چه شده ؟
It is obvious enough . Well of course .
U
خب معلومه دیگه
C'mon!
U
بیا دیگه!
still worse
U
دیگه بدتر
To such an extent that…
U
تا حدی که دیگه ...
Come on!
U
بیا دیگه!
Next Saturday . This coming Saturday.
U
شنبه دیگه
That's enough.
U
دیگه بس است.
i had barely time to get out
U
همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
I wI'll be damned if I ll go .
U
لعنت برمن اگه بروم
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
may i go yes you may
U
ایا ممکن است من بروم
I am thinding of going to Europe.
U
خیال دارم به اروپ؟ بروم
Can I get there on foot?
U
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
I dont have time to go to the movies .
U
فرصت نمی کنم به سینما بروم
How do I get to city center?
U
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
He arrived just as I was about to go .
U
درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
I have a short trip ahead.
U
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
He went for good.
U
رفت و دیگه نیامد
I cant nor can anyone else .
U
نه من می توانم ونه کس دیگه
Whoever else that may object .
U
هر کس دیگه که اعتراض کند
Just go!
U
بریم
[حرکت کن]
دیگه!
Go ahead!
U
انجام بدهید دیگه!
Do come!
U
خوب بیا دیگه!
Can I go earlier today, just as a special exception?
U
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Can I drive to the centre of town?
U
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
just
<adv.>
<idiom>
U
حالا دیگه
[اصطلاح روزمره]
Any fool knows that .
U
اینرا دیگه هرخری می داند
That's (just) the way things are.
U
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
simply
<adv.>
<idiom>
U
حالا دیگه
[اصطلاح روزمره]
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk .
U
تو یکی دیگه حرف نزن !
Come forward a little (little bit)more.
U
یک قدری دیگه بیا جلو
iam impatient to go
U
دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
Boys will be boys.
U
پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
I shall be back this day month .
U
درست یک ماه دیگه برمی گردم
what have you
[ gone and]
done now!
U
حالا دیگه چه فوزولی
[شیطنتی]
کردی!
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Where is the mate ( companion ) of this glove ?
U
لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
This is treason, pure and simple.
U
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
How come we dont see you more pften?
U
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
His political beliefs are old hat now .
U
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
That's just the way it is.
U
این حالا
[دیگه]
اینطوری است.
I knocked off another 1000 tomans.
U
1000 تومان دیگه از قیمت زدم
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
U
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
i had half a mind to go
U
چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
Enough already!
[American E]
U
دیگه اینقدر حرف نزن!
[اصطلاح روزمره]
It is money down the drain (gone to blazes).
U
این دیگه پول دور ریختن است
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
U
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
These coins are very hard to come by .
U
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) .
U
این حرفها دیگه کهنه شده است
He has vowed not to gamble again.
پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
second-guess someone
<idiom>
U
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
This jock that you told me is as old as Adams .
U
این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
Enough already!
[American E]
U
کافیه دیگه!
[خسته شدم از این همه حرف]
[اصطلاح روزمره]
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
U
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
She procrastinated until it was too late .
U
آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
should
U
باید
to have to
U
باید
in due f.
U
باید
the f. of a table
U
باید
maun
U
باید
ought
U
باید
must
U
باید
shall
U
باید
outh
U
باید
there is a rule that...
U
که باید.....
We have to go as well.
U
ما هم باید برویم .
how shall we proceed
U
چه باید کرد
it is necessary to go
U
باید رفت
as it deserves
U
چنانکه باید
i ougth to go
U
باید رفت
ought
U
باید وشاید
it is to be noted that
U
باید دانست که
one must go
U
باید رفت
it is necessary for him to go
U
باید برود
you must know
U
باید بدانید
It must be granted that …
U
باید تصدیق کر د که …
meetly
U
چنانکه باید و شاید
he needs must go
U
ناچار باید برود
he must have gone
U
باید رفته باشد
to d. what to say
U
اندیشیدن که چه باید گفت
enow
U
بسنده انقدرکه باید
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
chicane
U
مانعی که باید دور زد
What can't be cured must be endured.
<idiom>
U
باید سوخت و ساخت.
you might have come
U
باید امده باشید
you must go
U
شما باید بروید
we must winnow away the refuse
U
اشغال انرا باید
to do a thing the right way
U
کاری راچنانکه باید
it is to be noted that
U
باید ملتفت بود که
One must suffer in silence.
U
باید سوخت وساخت
You should have told me earlier.
U
باید زودتر به من می گفتی
Water must be stopped at its source .
<proverb>
U
آب را از سر بند باید بست .
it is to be noted that
U
باید توجه کردکه
Let us see how it turns out.
U
باید دید چه از آب در می آید
the needful
U
انچه باید کرد
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
i must answer for the damages
U
ازعهده خسارت ان باید برایم
There must be a catch(trick)in it.
U
باید حقه ای درکار باشد
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
he is much to be pitted
U
بحالش باید رحم کرد
One must tackle it in the right way.
U
هرکاری را باید از راهش وارد شد
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
U
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
do the necessary
U
انچه باید کرد بکنید
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
U
بااین حقوق کم باید بسازم
if i know what to do
U
اگر میدانستم چه باید کرد
how shall we proceed
U
چگونه باید اقدام کرد
One must keep up with the times.
U
باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution.
U
باید یک فکر اساسی کرد
loads
U
کاری که باید انجام شود
you shoud rinse it in lukewarm water.
U
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
I must take the kid to school .
U
باید بچه راببرم مدرسه
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
load
U
کاری که باید انجام شود
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
U
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
it needs to be done carefully
U
باید بدقت کرده شود
She must be at least 40.
U
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
some one must stay here
U
یک کسی باید اینجا بماند
Protocol must be observed.
U
تشریفات باید رعایت شود
backlogs
U
کاری که باید انجام شود
backlog
U
کاری که باید انجام شود
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
I've got to watch what I eat.
U
باید مواظب رژیمم باشم.
What must be must be .
<proverb>
U
آنچه باید بشود خواهد شد .
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
to which side do I have to turn?
U
به کدام طرف باید بپیچم؟
Two witnesses should testify.
U
دو شاهد باید شهادت بدهند
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
One must take time by the forelock .
U
وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write .
U
چند تا کاغذ باید بنویسم
operand
U
که باید توسط عملگرا اجرا شود
why need he say that
U
چرا باید این سخن را بگوید
a bitter pill to swallow
<idiom>
U
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
U
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
you ought to know better
U
شما باید بهتر از این بدانید
you must know this
U
شما باید این مطلب را بدانید
action
U
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
integrand
U
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
blank
U
فضایی در فرم که باید کامل شود
Why should I take the blame?
U
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
blankest
U
فضایی در فرم که باید کامل شود
actions
U
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
How can you ask?
U
این باید واضح باشد برای تو
Do I have to change trains?
U
آیا باید قطار عوض کنم؟
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
We should be leaving now.
U
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized
U
آنچه باید مجوز داشته باشد
We must settle the price first.
U
اول باید قیمت راطی کرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com