Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
proceed
U
اقدام کردن پرداختن به
proceeded
U
اقدام کردن پرداختن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
loose
U
سبکبار کردن پرداختن
loosest
U
سبکبار کردن پرداختن
looser
U
سبکبار کردن پرداختن
acquit
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquits
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquitting
U
پرداختن و تصفیه کردن
deal
U
اقدام کردن
to take of a
U
اقدام کردن
emprize
U
اقدام کردن
to take steps
U
اقدام کردن
start out
U
اقدام کردن
deals
U
اقدام کردن
to take measures
U
اقدام کردن
deal with
U
اقدام کردن
proceeded
U
اقدام کردن
enterprise
U
اقدام کردن
to bend effort
U
اقدام کردن
enterprises
U
اقدام کردن
proceed
U
اقدام کردن
to start out to do something
U
اقدام بکاری کردن
adventurism
U
اقدام به کاری کردن
venture
U
اقدام یا مبادرت کردن به
ventured
U
اقدام یا مبادرت کردن به
venturing
U
اقدام یا مبادرت کردن به
ventures
U
اقدام یا مبادرت کردن به
to put in hand
U
دایرکردن اقدام کردن
activates
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
treat someone
<idiom>
U
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
activated
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
enterprises
U
اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise
U
اقدام به اجرای قوانین کردن
to play at
U
خواهی نخواهی اقدام کردن
to act in self-defence
U
دفاع از خود اقدام
[حرکت]
کردن
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
launches
U
شروع کردن اقدام کردن
launch
U
شروع کردن اقدام کردن
launched
U
شروع کردن اقدام کردن
launching
U
شروع کردن اقدام کردن
practises
U
پرداختن
to brush up
U
پرداختن
practicing
U
پرداختن
disburse
U
پرداختن
disbursed
U
پرداختن
disburses
U
پرداختن
pony up
<idiom>
U
پرداختن
kick over
<idiom>
U
پرداختن
practising
U
پرداختن
aby
U
پرداختن
paying
U
پرداختن
foot the bill
<idiom>
U
پرداختن
meet
U
پرداختن
practise
U
پرداختن
abye
U
پرداختن
practice
U
پرداختن
to fork over
U
پرداختن
pays
U
پرداختن
pay
U
پرداختن
imburse
U
پرداختن
meets
U
پرداختن
fork out
<idiom>
U
پرداختن
defrays
U
پرداختن
defraying
U
پرداختن
take to
U
پرداختن
defray
U
پرداختن
cough up
U
پرداختن
defrayed
U
پرداختن
shell out
U
پرداختن
disbursing
U
پرداختن
puts
U
بفعالیت پرداختن
recompense
U
غرامت پرداختن
activate
U
به فعالیت پرداختن
putting
U
بفعالیت پرداختن
put
U
بفعالیت پرداختن
activated
U
به فعالیت پرداختن
prepay
U
قبلا پرداختن
foot
U
پرداختن مخارج
nail
U
به موقع پرداختن
pipe up
U
به سخن پرداختن
indemnify
U
غرامت پرداختن
To pay money. To make a payment.
U
پول پرداختن
To get on with a job.
U
بکاری پرداختن
recompenses
U
غرامت پرداختن
to pay in a
U
پیشکشی پرداختن
to make a part
[ial]
payment
U
یک قسط را پرداختن
recompensing
U
غرامت پرداختن
nails
U
به موقع پرداختن
nailed
U
به موقع پرداختن
activates
U
به فعالیت پرداختن
get down to work
U
بکار پرداختن
indemnity
U
غرامت پرداختن
activate
U
بفعالیت پرداختن
to pay on account
[American English]
U
یک قسط را پرداختن
activating
U
به فعالیت پرداختن
indemnities
U
غرامت پرداختن
pay at tenor
U
در سررسید پرداختن
recompensed
U
غرامت پرداختن
turn to
U
بکار پرداختن
ponies
U
پرداختن خلاصه اخبار
pony
U
پرداختن خلاصه اخبار
pay off something
U
چیزی را قسطی پرداختن
pay up
U
تمام وکمال پرداختن
poney
U
پرداختن خلاصه اخبار
pore
U
بمطالعه دقیق پرداختن
pores
U
بمطالعه دقیق پرداختن
to pore
[over; on]
U
به مطالعه دقیق پرداختن
to pay off
U
تمام و کمال پرداختن
layaway plan
<idiom>
U
قرض راکم کم پرداختن
to pay up
U
تمام و کمال پرداختن
enterprise
U
اقدام
ploys
U
اقدام
enterprises
U
اقدام
esteem
U
اقدام
proceeding
U
اقدام
ploy
U
اقدام
emprise
U
اقدام
enforcement
U
اقدام
procedure
U
اقدام
actions
U
اقدام
moved
U
اقدام
interventions
U
اقدام
action
U
اقدام
intervention
U
اقدام
actionless
U
بی اقدام
move
U
اقدام
moves
U
اقدام
insolvent
U
فاقد توانایی پرداختن دیون
pick up the tab
<idiom>
U
صورت حساب کسی را پرداختن
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
expedience
U
اقدام مهم
legal action
U
اقدام قانونی
actions
U
فعل اقدام
it wasprologue to the nextmove
U
اقدام بعدبود
under way
U
دردست اقدام
actions
U
کار اقدام
intercommunion
U
اقدام مشترک
precaution
U
اقدام احتیاطی
enterprise
U
قدرت اقدام
preparations
U
اقدام مقدماتی
expediency
U
اقدام مهم
in hand
U
در دست اقدام
counter-measures
U
اقدام متقابل
initial movement
U
نخستین اقدام
enterprises
U
قدرت اقدام
regular procedure
U
اقدام قانونی
action
U
کار اقدام
action
U
فعل اقدام
preparation
U
اقدام مقدماتی
counter-measure
U
اقدام متقابل
precautions
U
اقدام احتیاطی
double action
U
اقدام دوجانبه
action statement
U
دستورالعمل اقدام
action for cancellation
U
اقدام به ابطال
action for cancellation
U
اقدام به لغو
demarche
U
اقدام سیاسی
measure of prevention
U
اقدام احتیاطی
action at low
U
اقدام قانونی
measure
U
درجه اقدام
social action
U
اقدام اجتماعی
counteraction
U
اقدام متقابل
appropriate action
U
اقدام مقتضی
operation immediate
U
اقدام سریع
proceed with deliberations
U
اقدام به مذاکره
the needful
U
اقدام لازم
protective measure
U
اقدام حمایتی
countermeasure
U
اقدام متقابل
to get down to business
U
به کار اصلی پرداختن
[اصطلاح روزمره]
liquidated damages
U
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
to compound
U
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
with measured step
U
با اقدام مناسب
[سنجیده]
counter-measures
U
اقدام جبران کننده
venturing
U
اقدام بکارمخاطره امیز
enterprise
U
امرخطیر اقدام مهم
memorandums
U
اقدام به یادداشت کند
measure
U
اندازه اقدام پیشگیری
it was an incorrect procedure
U
یک اقدام غلطی بود
action for avoidance
U
اقدام برای لغو
enterprises
U
امرخطیر اقدام مهم
counter-measure
U
اقدام جبران کننده
ventures
U
اقدام بکارمخاطره امیز
It is in progress. It is under way.
U
دردست اقدام است
greenlight
U
اجازه حرکت و اقدام
memoranda
U
اقدام به یادداشت کند
venture
U
اقدام بکارمخاطره امیز
memorandum
U
اقدام به یادداشت کند
originator
U
اقدام کننده پیام
originators
U
اقدام کننده پیام
ventured
U
اقدام بکارمخاطره امیز
to proceed against a person
U
اقدام بر علیه کسی زدن
execution for debt
U
اقدام برای طلب وصول
do the necessary
U
اقدام لازم بعمل اورید
how shall we proceed
U
چگونه باید اقدام کرد
exigent
U
محتاج به اقدام یا کمک فوری
pushful
U
متهور در اقدام بکارهای مهم
zction for dammages
U
اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergencies
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
emergency
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
dilettantism
U
اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com