Perdic | اقدام مقتضی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 168 (8 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	appropriate action U	اقدام مقتضی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	requisitions U	مقتضی
	appropriating U	مقتضی
	exigencies U	مقتضی
	exigency U	مقتضی
	requirement U	مقتضی
	expedients U	مقتضی
	exigible U	مقتضی
	appropriates U	مقتضی
	appropriated U	مقتضی
	requisitioning U	مقتضی
	requisitioned U	مقتضی
	requisition U	مقتضی
	pertinent U	مقتضی
	advisable U	مقتضی
	necessity U	مقتضی
	suitable U	مقتضی
	appropriate U	مقتضی
	due U	مقتضی
	expedient U	مقتضی
	materials U	مقتضی
	expedient <adj.> U	مقتضی
	appropriate <adj.> U	مقتضی
	adequate <adj.> U	مقتضی
	useful <adj.> U	مقتضی
	material U	مقتضی
	inexpedient U	غیر مقتضی
	inadvisable U	غیر مقتضی
	meets U	مقتضی تقاطع
	meet U	مقتضی تقاطع
	felicitous U	مناسب مقتضی
	infelicitous U	غیر مقتضی
	just U	مقتضی بجا
	proper U	مخصوص مقتضی
	pertinently U	بطور مقتضی
	inappropriate U	غیر مقتضی
	to deesm a U	مقتضی دانستن
	pro renata U	لدی الاقتضا مقتضی
	due U	واجب الاداء مقتضی
	appropriately U	بمناسبت بطور مقتضی
	it is inadvisable to say that U	گفتن ان مقتضی نیست
	by fits and starts U	مقتضی صلاحیت دار
	psychological moment U	موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
	enterprises U	اقدام
	procedure U	اقدام
	emprise U	اقدام
	interventions U	اقدام
	actionless U	بی اقدام
	enterprise U	اقدام
	moves U	اقدام
	intervention U	اقدام
	action U	اقدام
	actions U	اقدام
	ploy U	اقدام
	ploys U	اقدام
	moved U	اقدام
	enforcement U	اقدام
	esteem U	اقدام
	proceeding U	اقدام
	move U	اقدام
	measure of prevention U	اقدام احتیاطی
	it wasprologue to the nextmove U	اقدام بعدبود
	legal action U	اقدام قانونی
	preparation U	اقدام مقدماتی
	intercommunion U	اقدام مشترک
	initial movement U	نخستین اقدام
	counteraction U	اقدام متقابل
	countermeasure U	اقدام متقابل
	demarche U	اقدام سیاسی
	double action U	اقدام دوجانبه
	emprize U	اقدام کردن
	expedience U	اقدام مهم
	in hand U	در دست اقدام
	preparations U	اقدام مقدماتی
	operation immediate U	اقدام سریع
	expediency U	اقدام مهم
	measure U	درجه اقدام
	counter-measures U	اقدام متقابل
	counter-measure U	اقدام متقابل
	to take steps U	اقدام کردن
	to take of a U	اقدام کردن
	to take measures U	اقدام کردن
	to bend effort U	اقدام کردن
	the needful U	اقدام لازم
	start out U	اقدام کردن
	social action U	اقدام اجتماعی
	regular procedure U	اقدام قانونی
	deal with U	اقدام کردن
	protective measure U	اقدام حمایتی
	proceed with deliberations U	اقدام به مذاکره
	deals U	اقدام کردن
	deal U	اقدام کردن
	proceed U	اقدام کردن
	proceeded U	اقدام کردن
	under way U	دردست اقدام
	precaution U	اقدام احتیاطی
	precautions U	اقدام احتیاطی
	actions U	کار اقدام
	enterprises U	قدرت اقدام
	action U	فعل اقدام
	action U	کار اقدام
	actions U	فعل اقدام
	enterprises U	اقدام کردن
	enterprise U	اقدام کردن
	enterprise U	قدرت اقدام
	action statement U	دستورالعمل اقدام
	action for cancellation U	اقدام به ابطال
	action at low U	اقدام قانونی
	action for cancellation U	اقدام به لغو
	ventures U	اقدام یا مبادرت کردن به
	enterprise U	امرخطیر اقدام مهم
	venturing U	اقدام یا مبادرت کردن به
	with measured step U	با اقدام مناسب [سنجیده]
	ventures U	اقدام بکارمخاطره امیز
	ventured U	اقدام بکارمخاطره امیز
	It is in progress. It is under way. U	دردست اقدام است
	counter-measures U	اقدام جبران کننده
	adventurism U	اقدام به کاری کردن
	counter-measure U	اقدام جبران کننده
	enterprises U	امرخطیر اقدام مهم
	measure U	اندازه اقدام پیشگیری
	venture U	اقدام یا مبادرت کردن به
	to start out to do something U	اقدام بکاری کردن
	to put in hand U	دایرکردن اقدام کردن
	venture U	اقدام بکارمخاطره امیز
	greenlight U	اجازه حرکت و اقدام
	ventured U	اقدام یا مبادرت کردن به
	memorandums U	اقدام به یادداشت کند
	memorandum U	اقدام به یادداشت کند
	proceed U	اقدام کردن پرداختن به
	proceeded U	اقدام کردن پرداختن به
	memoranda U	اقدام به یادداشت کند
	originator U	اقدام کننده پیام
	it was an incorrect procedure U	یک اقدام غلطی بود
	venturing U	اقدام بکارمخاطره امیز
	action for avoidance U	اقدام برای لغو
	originators U	اقدام کننده پیام
	do the necessary U	اقدام لازم بعمل اورید
	exigent U	محتاج به اقدام یا کمک فوری
	enterprise U	اقدام به اجرای قوانین کردن
	execution for debt U	اقدام برای طلب وصول
	pushful U	متهور در اقدام بکارهای مهم
	how shall we proceed U	چگونه باید اقدام کرد
	to play at U	خواهی نخواهی اقدام کردن
	to proceed against a person U	اقدام بر علیه کسی زدن
	enterprises U	اقدام به اجرای قوانین کردن
	emergencies U	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
	to act in self-defence U	دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
	zction for dammages U	اقدام برای دریافت خسارت وارده
	emergency U	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
	dilettantism U	اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
	cross that bridge when you come to it <idiom> U	[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
	emergencies U	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
	emergency U	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
	when occasion serves U	هر وقت اقتضا کند هر وقت مقتضی باشد
	politic U	مصلحت دان مصلحت امیز مقتضی
	The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. U	برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
	to take action to prevent [stop] such practices U	اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
	prohibition U	حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
	exquatur U	اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
	launched U	شروع کردن اقدام کردن
	launches U	شروع کردن اقدام کردن
	launching U	شروع کردن اقدام کردن
	launch U	شروع کردن اقدام کردن
	action agent U	مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
	it is inexpedient to reply U	پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
	enlisted section U	قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
	accelerationists U	شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند