Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
allude
U
افهار کردن مربوط بودن به
alluded
U
افهار کردن مربوط بودن به
alludes
U
افهار کردن مربوط بودن به
alluding
U
افهار کردن مربوط بودن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
to have connexion with
U
مربوط بودن با
treats
U
مربوط بودن به
pertain to
U
مربوط بودن به
pertian
U
مربوط بودن
concerns
U
مربوط بودن به
to be in rapport
U
مربوط بودن
bears
U
مربوط بودن
bear
U
مربوط بودن
concern
U
مربوط بودن به
treated
U
مربوط بودن به
treat
U
مربوط بودن به
bear on
U
مربوط بودن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to correspond to
U
بهم مربوط بودن
to hang together
U
باهم مربوط بودن
apophasis
U
افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
remarking
U
افهار داشتن افهار نظریه دادن
stateable
U
افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
statable
U
افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remark
U
افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked
U
افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarks
U
افهار داشتن افهار نظریه دادن
interdepend
U
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
expressing
U
افهار کردن
expresses
U
افهار کردن
express
U
افهار کردن
expressed
U
افهار کردن
suggests
U
افهار کردن
suggesting
U
افهار کردن
suggested
U
افهار کردن
suggest
U
افهار کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
suggests
U
افهار عقیده کردن
observe
U
افهار عقیده کردن
asserting
U
افهار قطعی کردن
observing
U
افهار عقیده کردن
asserts
U
افهار قطعی کردن
pass an opnion
U
افهار عقیده کردن
remarked
U
افهار نظر کردن
observes
U
افهار عقیده کردن
observed
U
افهار عقیده کردن
suggesting
U
افهار عقیده کردن
professes
U
ادعا یا افهار کردن
pronounce
U
افهار عقیده کردن
pish
U
افهار نفرت کردن
remark
U
افهار نظر کردن
professing
U
ادعا یا افهار کردن
misstate
U
افهار غلط کردن
fawned
U
افهار دوستی کردن
remarks
U
افهار نظر کردن
remarking
U
افهار نظر کردن
express one's views
U
افهار نظر کردن
pronounces
U
افهار عقیده کردن
pass an opinion
U
افهار عقیده کردن
profess
U
ادعا یا افهار کردن
fawns
U
افهار دوستی کردن
asserted
U
افهار قطعی کردن
fawn
U
افهار دوستی کردن
suggested
U
افهار عقیده کردن
assert
U
افهار قطعی کردن
express an opinion
U
افهار عقیده کردن
suggest
U
افهار عقیده کردن
make a suggestion
U
افهار عقیده کردن
make a comment
U
افهار نظر کردن
declare
U
افهار کردن گفتن
resenting
U
افهار رنجش کردن
offered
U
افهار یاابراز کردن
offers
U
افهار یاابراز کردن
resented
U
افهار رنجش کردن
resent
U
افهار رنجش کردن
offer
U
افهار یاابراز کردن
to make a suggestion
U
افهار عقیده کردن
declaring
U
افهار کردن گفتن
back-pedals
U
افهار ندامت کردن
opine
U
افهار عقیده کردن
resents
U
افهار رنجش کردن
back-pedal
U
افهار ندامت کردن
to profess regret
U
افهار تاسف کردن
back-pedalled
U
افهار ندامت کردن
declares
U
افهار کردن گفتن
condole
U
افهار تاسف کردن
back-pedalling
U
افهار ندامت کردن
asseverate
U
بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
revolt
U
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolts
U
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
importing
U
به کشور اوردن افهار کردن
imported
U
به کشور اوردن افهار کردن
import
U
به کشور اوردن افهار کردن
to make a remark
U
حرفی زدن افهار نظری کردن
opine
U
افهار نظر کردن نظریه دادن
assault
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
to recede from an engagement
U
از افهار عقیدهای خود داری کردن
assaulted
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
boo
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boh
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booed
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booing
U
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dogmatize
U
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
state
U
افهار کردن وتصریح کردن
state-
U
افهار کردن وتصریح کردن
stated
U
افهار کردن وتصریح کردن
states
U
افهار کردن وتصریح کردن
stating
U
افهار کردن وتصریح کردن
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect
U
مربوط کردن
connects
U
مربوط کردن
precipitative
U
مربوط به تعجیل کردن
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
identify
U
مربوط کردن تشخیص دادن
relays
U
ربط دادن مربوط کردن
relayed
U
ربط دادن مربوط کردن
identified
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifies
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifying
U
مربوط کردن تشخیص دادن
relay
U
ربط دادن مربوط کردن
gun pointing data
U
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
preparative
U
تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
orthopaedic
U
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
tailor
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
tailors
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
access procedures
U
روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
collating
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
emunctory
U
مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
fitcall finding
U
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
armstrong
U
سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
civil appropriation
U
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
live up to
<idiom>
U
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
paralleling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
proposal
U
افهار
allegation
U
افهار
enouncement
U
افهار
proposals
U
افهار
testimonies
U
افهار
statement
U
افهار
allegations
U
افهار
say-so
U
افهار
declarations
U
افهار
showings
U
افهار
statements
U
افهار
utterance
U
افهار
say so
U
افهار
declaration
U
افهار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com