English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
air officer U افسر هواپیمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
monoplance U هواپیمایی یک باله هواپیمایی که یک جفت بال دارد
embarkation officer U افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer U افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
field grade U افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank U افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
class a agent officer U افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer U افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
control officer U افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
aviation U هواپیمایی
anti air U ضد هواپیمایی
counter air U ضد هواپیمایی
aeromechanics U فن مکانیک هواپیمایی
aviate U هواپیمایی کردن
antiair warfare U جنگ ضد هواپیمایی
aircraft section U قسمت هواپیمایی
airlines U شرکت هواپیمایی
sea plane U هواپیمایی دریایی
airline U شرکت هواپیمایی
avionics U الکترونیک هواپیمایی
aviation authority U امور هواپیمایی
ejector seat U صندلی پران [هواپیمایی]
aeromechanic U مربوط به مکانیک هواپیمایی
air traffic U رفت و آمد هواپیمایی
fixed geometry U هواپیمایی با بال ثابت
Civil Aviation Organization U سازمان هواپیمایی کشور
ejection seat U صندلی پران [هواپیمایی]
quadraplane U هواپیمایی با چهار بال روی هم
conventional take off and landing U هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
aviation sotre keeper U انبار دار قسمت هواپیمایی
C.A.B.s U مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
hydro airplane U هواپیمایی که میتواند روی اب فرود اید
snooper U هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
chopper U هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
squadron U گردان هواپیمایی یا سوار یا سوارزرهی یا هوانیروز
variable geometry aircraft U هواپیمایی که شکل کلی ان تغییر کند
squadrons U گردان هواپیمایی یا سوار یا سوارزرهی یا هوانیروز
C.A.B U مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
choppers U هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
aircraft defective U هواپیمایی که به علت نقص فنی نتواندپرواز کند
high tailed aircraft U هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
limiting speed U بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
directors U هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
director U هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
all weather fighter U هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
autogyro U هواپیمایی سنگین که توسط چند رتور حرکت میکند
maritime aircraft U هواپیمایی برای عمل کردن روی مناطق دریایی
landplane U هواپیمایی که قادر به برخاستن از سطح زمین که شامل برف و یخ نیز میگرددمیباشد
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
lifting body U هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
line officer U افسر صف
commissioned officer U افسر
sub-lieutenant U افسر جز
jemadar U افسر
sub-lieutenants U افسر جز
pretorian U افسر
officer U افسر
coronate U افسر
commissioned officers U افسر
coronae australis U افسر
pretor U افسر
corona australis U افسر
officers U افسر
sailwing U هواپیمایی که بالهای ان تنهادرصورت وجود باد نسبی شکل و برش نمای یک ایرفویل را به خود میگیرند
division officer U افسر قسمت
divisional officer U افسر قسمت
flag officer U افسر دریایی
police officers U افسر شهربانی
police officers U افسر پلیس
police officer U افسر شهربانی
executive officer U افسر اجراییات
The officer on night duty. U افسر کشیک شب
espial officer U افسر تجسس
firing line officer U افسر تیر
field officer U افسر رزمی
finance officer U افسر دارایی
finance officer U افسر مالی
disbursing officer U افسر عامل
flag officer U افسر پرچم
orderly officen U افسر نگهبانی
personnel officer U افسر پرسنل
personnel officer U افسر اجودانی
property officer U افسر اموال
supply officer U افسر تدارکات
regular officer U افسر کادر
subofficer U افسر جزء
reserve officer U افسر وفیفه
reserve officer U افسر احتیاط
subassembly officer U افسر جزء
senior officer U افسر ارشد
officer on duty U افسر مسئول
officer of the watch U افسر نگهبان
police officer U افسر پلیس
flying officer U افسر خلبان
flying officer U افسر پرواز
officer in charge U افسر مسئول
forward air controller U افسر نافرمقدم
junior officer U افسر جزء
surveying officer U افسر تحقیق
liaison officer U افسر رابط
line officer U افسر صفی
officer of the day U افسر نگهبان
watch officer U افسر نگهبان
staff officer U افسر ستاد
commanding officers U افسر فرمانده
navigator U افسر سکان
navigator U افسر راه
commissioned officers U افسر کادر
commissioned officer U افسر کادر
runners U افسر پلیس
archon U افسر سرپرست
runner U افسر پلیس
prefects U افسر ارشد
war horses U افسر یاسربازدامپزشک
navigators U افسر راه
navigators U افسر سکان
active officer U افسر کادر
brass U افسر ارشد
commanding officer U افسر فرمانده
accountable disbursing officer U افسر عامل
veterinarians U افسر دامپزشک
veterinarian U افسر دامپزشک
bosuns U افسر کشتی
bosun U افسر کشتی
bos'n U افسر کشتی
bo's'n U افسر کشتی
warrant officers U افسر یار
warrant officer U افسر یار
custodian U افسر مرموزات
engineers U افسر مهندس
engineer U افسر مهندس
war horse U افسر یاسربازدامپزشک
detail officer U افسر مشاغل
prefect U افسر ارشد
subaltern U افسر جزء
custodians U افسر مرموزات
engineered U افسر مهندس
subalterns U افسر جزء
commandant U افسر فرمانده
commandants U افسر فرمانده
air officer U افسر هوایی
constables U افسر ارتش
cable officer U افسر لنگر
constable U افسر ارتش
detail officer U افسر کارگزینی
vertical take off and landing U هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
ranker U افسر سربازی کرده
subaltern U افسر جزء مادون
commodore U افسر فرمانده دریایی
personnel officer U افسر رکن یکم
commodores U افسر فرمانده دریایی
chaplains U افسر امور دینی
safety officer U افسر تامین یکان
brass hat U افسر ارشد ارتش
brass hats U افسر ارشد ارتش
chaplain U افسر امور دینی
young turk U افسر جوان افراطی
surveying officer U افسر بررسی کننده
subalterns U افسر جزء مادون
subalternate U افسر جزء متوالی
spial officer U افسر عملیات جاسوسی
service officer U افسر ارشد نگهبان
palm U علامت افسر ارشدی
palms U علامت افسر ارشدی
property officer U افسر ذیحساب اموال
officers call U شیپور افسر پیش
coast guard officer U افسر گارد کرانه
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
assistant navigator U کمک افسر راه
field grade U افسر ارشد ارتش
accredited officer U افسر خبرنگار خارجی
active officer U افسر کادر ثابت
air liaison officer U افسر رابط هوایی
advance officer U افسر جلودار ستون
aerographer U کمک افسر هواشناسی
duty officer U افسر نگهبان ستاد
landing signal officer U افسر ارتباط فرود
agent officer U افسر عامل پرداخت
artillery liaison officer U افسر رابط توپخانه
command liaison U افسر رابط فرماندهی
espial officer U افسر عملیات جاسوسی
contracting officer U افسر متصدی پیمان
courier transfer officer U افسر مسئول پیک
battery executive U افسر اجرائیات اتشبار
alternate command authority U افسر جانشین فرمانده
officer on duty U افسر مداومت کار
field officer U افسر عملیات صحرایی
officer of the guard U افسر گارد احترام
reservist U سرباز یا افسر ذخیره
field officer U افسر رسته رزمی
firing line officer U افسر میدان تیر
reservists U سرباز یا افسر ذخیره
officer in charge U افسر مسئول اجرا
captain of the port U افسر انتظامات بندر
branch qualified officer U افسر متخصص رستهای
noncommissioned officer U افسر دون رتبه
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
disbursing officer U افسر پرداخت پول
five star U افسر پنج ستارهای
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com