Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
agent officer
U
افسر عامل پرداخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
class a agent officer
U
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
Other Matches
disbursing officer
U
افسر عامل
accountable disbursing officer
U
افسر عامل
disbursing officer
U
افسر پرداخت پول
embarkation officer
U
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer
U
افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
flag rank
U
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
field grade
U
افسر ارشد درجه افسر ارشدی
releasing officer
U
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
control officer
U
افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
cyanogen agent
U
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
U
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator
U
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
progress payment
U
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte
U
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
U
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
U
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
combat cargo officer
U
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
capital intensive goods
U
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
usance
U
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill
U
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
blood agent
U
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback
U
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks
U
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate
U
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates
U
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
U
کسری پرداخت کسر پرداخت
tax evasion
U
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill
U
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
EXE file
U
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS
U
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
carnet
U
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
coronae australis
U
افسر
officer
U
افسر
pretorian
U
افسر
coronate
U
افسر
commissioned officer
U
افسر
pretor
U
افسر
commissioned officers
U
افسر
corona australis
U
افسر
sub-lieutenant
U
افسر جز
sub-lieutenants
U
افسر جز
jemadar
U
افسر
officers
U
افسر
line officer
U
افسر صف
claim for indemnification
U
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
warrant officer
U
افسر یار
flying officer
U
افسر خلبان
reserve officer
U
افسر وفیفه
property officer
U
افسر اموال
reserve officer
U
افسر احتیاط
commandant
U
افسر فرمانده
subalterns
U
افسر جزء
line officer
U
افسر صفی
flag officer
U
افسر پرچم
flag officer
U
افسر دریایی
firing line officer
U
افسر تیر
liaison officer
U
افسر رابط
flying officer
U
افسر پرواز
commandants
U
افسر فرمانده
warrant officers
U
افسر یار
junior officer
U
افسر جزء
forward air controller
U
افسر نافرمقدم
constables
U
افسر ارتش
constable
U
افسر ارتش
engineers
U
افسر مهندس
orderly officen
U
افسر نگهبانی
regular officer
U
افسر کادر
engineer
U
افسر مهندس
engineered
U
افسر مهندس
war horse
U
افسر یاسربازدامپزشک
prefects
U
افسر ارشد
executive officer
U
افسر اجراییات
commissioned officers
U
افسر کادر
commissioned officer
U
افسر کادر
officer in charge
U
افسر مسئول
officer of the day
U
افسر نگهبان
watch officer
U
افسر نگهبان
officer of the watch
U
افسر نگهبان
field officer
U
افسر رزمی
runners
U
افسر پلیس
runner
U
افسر پلیس
finance officer
U
افسر دارایی
finance officer
U
افسر مالی
espial officer
U
افسر تجسس
navigator
U
افسر راه
prefect
U
افسر ارشد
custodians
U
افسر مرموزات
personnel officer
U
افسر اجودانی
custodian
U
افسر مرموزات
war horses
U
افسر یاسربازدامپزشک
detail officer
U
افسر مشاغل
detail officer
U
افسر کارگزینی
personnel officer
U
افسر پرسنل
division officer
U
افسر قسمت
divisional officer
U
افسر قسمت
navigators
U
افسر راه
navigator
U
افسر سکان
officer on duty
U
افسر مسئول
bos'n
U
افسر کشتی
veterinarians
U
افسر دامپزشک
veterinarian
U
افسر دامپزشک
police officers
U
افسر شهربانی
staff officer
U
افسر ستاد
active officer
U
افسر کادر
navigators
U
افسر سکان
subassembly officer
U
افسر جزء
bo's'n
U
افسر کشتی
subofficer
U
افسر جزء
supply officer
U
افسر تدارکات
bosuns
U
افسر کشتی
cable officer
U
افسر لنگر
bosun
U
افسر کشتی
The officer on night duty.
U
افسر کشیک شب
brass
U
افسر ارشد
surveying officer
U
افسر تحقیق
senior officer
U
افسر ارشد
commanding officers
U
افسر فرمانده
subaltern
U
افسر جزء
police officer
U
افسر پلیس
archon
U
افسر سرپرست
police officer
U
افسر شهربانی
police officers
U
افسر پلیس
commanding officer
U
افسر فرمانده
air officer
U
افسر هوایی
air officer
U
افسر هواپیمایی
alternate command authority
U
افسر جانشین فرمانده
active officer
U
افسر کادر ثابت
palm
U
علامت افسر ارشدی
personnel officer
U
افسر رکن یکم
field officer
U
افسر عملیات صحرایی
officers call
U
شیپور افسر پیش
command liaison
U
افسر رابط فرماندهی
disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
air liaison officer
U
افسر رابط هوایی
young turk
U
افسر جوان افراطی
espial officer
U
افسر عملیات جاسوسی
artillery liaison officer
U
افسر رابط توپخانه
duty officer
U
افسر نگهبان ستاد
assistant navigator
U
کمک افسر راه
officer on duty
U
افسر مداومت کار
officer of the guard
U
افسر گارد احترام
field officer
U
افسر رسته رزمی
battery executive
U
افسر اجرائیات اتشبار
field grade
U
افسر ارشد ارتش
officer in charge
U
افسر مسئول اجرا
advance officer
U
افسر جلودار ستون
noncommissioned officer
U
افسر دون رتبه
palms
U
علامت افسر ارشدی
branch qualified officer
U
افسر متخصص رستهای
courier transfer officer
U
افسر مسئول پیک
subalterns
U
افسر جزء مادون
ranker
U
افسر سربازی کرده
firing line officer
U
افسر میدان تیر
accountable disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
landing signal officer
U
افسر ارتباط فرود
reservists
U
سرباز یا افسر ذخیره
reservist
U
سرباز یا افسر ذخیره
commodore
U
افسر فرمانده دریایی
commodores
U
افسر فرمانده دریایی
safety officer
U
افسر تامین یکان
chaplains
U
افسر امور دینی
chaplain
U
افسر امور دینی
service officer
U
افسر ارشد نگهبان
brass hat
U
افسر ارشد ارتش
property officer
U
افسر ذیحساب اموال
subalternate
U
افسر جزء متوالی
subaltern
U
افسر جزء مادون
five star
U
افسر پنج ستارهای
spial officer
U
افسر عملیات جاسوسی
contracting officer
U
افسر متصدی پیمان
aerographer
U
کمک افسر هواشناسی
captain of the port
U
افسر انتظامات بندر
coast guard officer
U
افسر گارد کرانه
surveying officer
U
افسر بررسی کننده
accredited officer
U
افسر خبرنگار خارجی
brass hats
U
افسر ارشد ارتش
ability to pay principle of taxation
U
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
first lieutenant
U
ناوبان یکم افسر ملوان
cadre
U
افسر یا درجه دار کادر
officer of the deck
U
افسر نگهبان عرشه ناو
cadres
U
افسر یا درجه دار کادر
noncommissioned officer
U
درجه دار افسر وفیفه
flight surgeon
U
افسر پزشک نیروی هوایی
accountable property officer's bond
U
دفتر افسر ذیحساب اموال
air transport liaison officer
U
افسر رابط ترابری هوایی
ranker
U
افسر ترفیع یافته افسرصفی
division officer
U
فرمانده قسمت افسر رسته
warlord
U
افسر عالی رتبه ارتش
range officer
U
افسر مسئول میدان تیر
detail officer
U
افسر مسئول گروه بیگاری
executive officer
U
معاون یکان افسر تیر
senior officer afloat
U
ارشدترین افسر حاضر در ناو
shavetail
U
افسر تازه کار ستوان سوم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com