English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consensual U مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
contracting parties U طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
high contracting parties U طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین
partitioning U افراز
partitions U افراز
division or delimitation of property U افراز
parcelling U افراز
partition U افراز
separating U افراز
partition of an estste U افراز یک ملت
partition of an estate U افراز ملک
partible U قابل افراز
partition U جدار افراز
partitions U جدار افراز
partitions U تقسیم افراز کردن
partition U تقسیم افراز کردن
voluntary U عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
pleadings U افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
keeping U سازش
adaptation U سازش
compromising U سازش
compromises U سازش
compromise U سازش
peaceful settlement U سازش
compatibility U سازش
mise U سازش
agreement U سازش
amicable settlement U سازش
acclimatization U سازش
compromis U سازش
agreements U سازش
adaptations U سازش
complot U سازش
parties U طرفین
extremes U طرفین
compromis U سازش کردن
agree U سازش کردن
comports U سازش کردن
comporting U سازش کردن
conformation U سازش توافق
assimilate U سازش کردن
comported U سازش کردن
comport U سازش کردن
assimilating U سازش کردن
assimilated U سازش کردن
assimilates U سازش کردن
agreeing U سازش کردن
agrees U سازش کردن
adaptation U توافق سازش
adaptability U سازش پذیری
adaptations U توافق سازش
coldigor U سازش با سرما
adaptableness U سازش مناسبت
adaption U توافق سازش
come to terms U سازش کردن
acclimatization U سازش با محیط
to a oneself to U سازش کردن
collusion U سازش هم نیرنگ
meets U سازش کردن
meet U سازش کردن
compounded U سازش کردن
unions U اتحاد سازش
compound U سازش کردن
compounds U سازش کردن
unity U سازش سازگاری
union U اتحاد سازش
compatibility U سازش پذیری
parties to a contract U طرفین قرارداد
contracting parties U طرفین قرارداد
the contracting parties U طرفین متعاهدین
the contracting parties U طرفین متعاقدین
mutual agreement U توافق طرفین
parties to the contract U طرفین عقد
the litigants U طرفین دعوی
parties to a contract U طرفین متعاهدین
contracting parties U طرفین متقاعدین
disposed flank U طرفین باز
mutual concent U تراضی طرفین
adaptability U قابلیت توافق و سازش
accommodations U سازش با مقتضیات محیط
accommodation U سازش با مقتضیات محیط
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
to agree on something U سازش کردن با چیزی
privity of a contract U مسئوولیت طرفین قرارداد
corner U طرفین پایگاه اصلی
cornering U طرفین پایگاه اصلی
limbs U هرکدام از طرفین کمان
privity of contract U مسئولیت طرفین قرارداد
limb U هرکدام از طرفین کمان
corners U طرفین پایگاه اصلی
side lights U چراغهای طرفین ناو
tilt angle U زاویه تمایل به طرفین
acclimation U اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
side lights U چراغ دریانوردی طرفین ناو
sidelined U خطوط طرفین میدان بازی
sidelining U خطوط طرفین میدان بازی
covenants U که بین طرفین مبادله می گردد
covenant U که بین طرفین مبادله می گردد
leeboard U یکی از دو تخته طرفین کف قایق
sideline U خطوط طرفین میدان بازی
veranda U ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
pitch curves U تلاقی سطوح طرفین دندانه
like as we lie U طرفین دارای ضربات مساوی
straddle split U وضع باز پاها به طرفین
verandas U ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
verandahs U ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
parties to the contract U طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
sidelines U خطوط طرفین میدان بازی
verandah U ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
The two parties seem irreoncilable. U طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
hamstring U زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstrings U زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstrung U زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstringing U زردپی طرفین حفره پشت زانو
privity in contract U انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
consentience U رضایت
consented U رضایت
consenting U رضایت
consents U رضایت
acquiescently U با رضایت
acquiescence U رضایت
satisfaction U رضایت
willingness U رضایت
contentment U رضایت
adhesion U رضایت
consent U رضایت
suffrage U رضایت
side staddle hep U پرش به بالا با پاهای باز ودستها به طرفین
rectification U تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
lock forward U هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
well and good <idiom> U رضایت بخش
to w one's consent U رضایت ندادن
express one's consent U رضایت دادن
give up one's claim U رضایت دادن
sufference U رضایت ضمنی
satisfactoriness U رضایت بخشی
self approbation U رضایت ازخویشتن
self content U رضایت از خود
job satisfaction U رضایت شغلی
hunky dory U رضایت مندانه
to give a ready consent U رضایت دادن
to give ones a to U رضایت دادن به
willingnesso U رضایت میل
discontentedness U عدم رضایت
dissatisfaction U عدم رضایت
euphoria U خوشحالی رضایت
acceded U رضایت دادن
admits U رضایت دادن
sufferance U رضایت ضمنی
accede U رضایت دادن
acquiesce رضایت دادن
accedes U رضایت دادن
acceding U رضایت دادن
implied U رضایت ضمنی
assentation U رضایت فاهری
disapproval U عدم رضایت
admit U رضایت دادن
admitting U رضایت دادن
compliantly U با قبول و رضایت
concurrence U دمسازی رضایت
modernism U نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
popping crease U خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
limbers U ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
blackguard U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguards U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
equitable mortgage U از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
assents U رضایت دادن موافقت
consented U موافقت رضایت دادن
assent U رضایت دادن موافقت
atone U جلب رضایت کردن
atoned U جلب رضایت کردن
assented U رضایت دادن موافقت
atones U جلب رضایت کردن
atoning U جلب رضایت کردن
consent U موافقت رضایت دادن
assenting U رضایت دادن موافقت
dissatisfactory U مایه عدم رضایت
fill one's shoes <idiom> U جابهجایی رضایت بخش
it is unsatisfactory U رضایت بخش نیست
her willing to sing U رضایت یامیل اوبخواندن
consents U موافقت رضایت دادن
consenting U موافقت رضایت دادن
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
to find satisfactionin any one U از کسی رضایت داشتن
satisfactorily U بطور رضایت بخش
on approval U مشروط به رضایت خریدار
consensus U رضایت وموافقت عمومی
contra proferentem U قراردادی که مورد رضای طرفین باشد قرارداد مرضی الطرفین
parlementaire U کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
In this contract , there are no loopholes for either party . U دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
unilateral contract U پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
outrigger U چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com