English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
infamy U افتضاح سابقه بد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is quite unprecedented. U بی سابقه است ( سابقه ندارد )
to stab in the back U افتضاح
foul-up U افتضاح
debacle U افتضاح
debacles U افتضاح
dTbGcles U افتضاح
foul-ups U افتضاح
scandals U افتضاح
scandal U افتضاح
scandalization U ایجاد افتضاح
scandalous U افتضاح امیز
eclat U درخشش افتضاح
ignominy U افتضاح خواری
inglorious U افتضاح اور گمنام
To drop a brick . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
To put ones foot in it . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
To make a gaffe . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
gamy U چاشنی زده افتضاح اور
gamey U چاشنی زده افتضاح اور
scandalmonger U پخش کننده شایعات افتضاح امیز
scandalmongers U پخش کننده شایعات افتضاح امیز
scandal sheet U نشریه محتوی شایعات افتضاح امیز
ensample U سابقه
intellects U سابقه
it served as a precedent U سابقه شد
track records U سابقه
precedential U سابقه شو
scape U سابقه
scape U سابقه پر
track record U سابقه
intellect U سابقه
prehistory U سابقه
contexts U سابقه
backgrounds U سابقه
record U سابقه
precedent U سابقه
unprecedentedly U بی سابقه
unprecedented U بی سابقه
precedents U سابقه
antecedent U سابقه
antecedents U سابقه
acquaintance U سابقه
past U سابقه
background U سابقه
shafts U سابقه
shaft U سابقه
acquaintances U سابقه
context U سابقه
precedent U سابقه داشتن
history U سابقه پیشینه
histories U سابقه پیشینه
as much as never before <adv.> U به اندازه بی سابقه
as never before <adv.> U بطور بی سابقه
precedents U سابقه داشتن
histogram U سابقه نما
precedence U امتیاز سابقه
stare decisis U قاعده سابقه
record of service U سابقه خدمت
precedential U سابقه درست کن
bad record U سوء سابقه
stock record U سابقه موجودی
unheard of U بی سابقه کس نشنیده
freedom from evil record U عدم سو سابقه
record U سابقه مدرک
grey headed U سابقه دار
precedented U سابقه دار
precedency U امتیاز سابقه
unheard U بی سابقه توجه نشده
case history U سابقه مرض ودرمان
squall U باد بی سابقه وشدید
known to the police U دارای سابقه در شهربانی
forms U سابقه فعالیت اسب
case histories U سابقه مرض ودرمان
form U سابقه فعالیت اسب
record U مدرک کتبی سابقه
old hand U ادم با سابقه و مجرب
record U صورت جلسه سابقه
seeded U بازیکن سابقه دار
old hands U ادم با سابقه و مجرب
To set(create,establish)a precedent. U ایجاد سابقه کردن
It is base on a precedent. U مسبوق به سابقه است
formed U سابقه فعالیت اسب
squalls U باد بی سابقه وشدید
honorable discharge U ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
To be an old hand at something. U درکاری سابقه وتجربه داشتن
perpetual stock record U سابقه دائمی موجودی انبار
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
stare decisis U قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
vendor rating U رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
dye analysis U [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
Ushak medallion U ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Khotan rug U فرش ختن [این شهر در جنوب ترکستان چین واقع می باشد و سابقه سیصد ساله در فرش بافی دارد. اکثر لچک های ترنجی را منسوب به این منطقه می دانند و از پودهای پشمی و گاه نخ های زربفت در طرح ها استفاده می شود.]
Tibet U تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com