English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
receipt U اعلام وصول
receipts U اعلام وصول
acknowledgement of receipt U اعلام وصول
acknowledgment U اعلام وصول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
acknowledge U اعلام وصول کردن
acknowledge U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges U اعلام وصول کردن
acknowledges U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging U اعلام وصول کردن
acknowledging U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
receipt U اعلام وصول نمودن
receipts U اعلام وصول نمودن
acknowledgement U اعلام وصول رسید
acknowledgements U اعلام وصول رسید
acknowledgments U اعلام وصول رسید
acknowledgment U شماره اعلام وصول
Other Matches
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
del credere agent U نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
collections U وصول
recoveries U وصول
recovery U وصول
collection U وصول
receptions U وصول
reception U وصول
recipient U وصول کننده
cleared cheque U چک وصول شده
levier U مالیات وصول کن
collectible U قابل وصول
collecting books U وصول مطالبات
accessibility U قابلیت وصول
recoverable U قابل وصول
recovery U وصول جبران
recipients U وصول کننده
receipt U وصول کردن
get in U وصول کردن
levied U وصول مالیات
collect U وصول کردن
levies U وصول مالیات
levy U وصول مالیات
collecting U وصول کردن
certificate of receipt U گواهی وصول
levying U وصول مالیات
line of approach U راه وصول
collects U وصول کردن
receipts U وصول کردن
collectable U قابل وصول
accession U تابع وصول
come at able U قابل وصول
workable <adj.> U قابل وصول
collection order U دستور وصول
executable <adj.> U قابل وصول
practicable <adj.> U قابل وصول
possible [doable, feasible] <adj.> U قابل وصول
manageable <adj.> U قابل وصول
makable <adj.> U قابل وصول
receives U وصول کردن
recvery U استرداد وصول
recover U وصول کردن
recovering U وصول کردن
recovers U وصول کردن
outstanding U وصول نشده
outstandingly U وصول نشده
receive U وصول کردن
to get in U وصول کردن
collection fee U هزینه وصول
makable [spv. makeable] <adj.> U قابل وصول
collection charges U هزینه وصول
collection charge U هزینه وصول
collecting debts U وصول مطالبات
achievable <adj.> U قابل وصول
contrivable <adj.> U قابل وصول
doable <adj.> U قابل وصول
feasible <adj.> U قابل وصول
makeable <adj.> U قابل وصول
accessible U قابل وصول
recoveries U وصول جبران
debt enforcement U درخواست طلب وصول
collecting bank U بانک وصول کننده
irrecoverable U غیر قابل وصول
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
irrecoverably U بطور وصول نشدنی
debt collector U وصول کننده طلب
receivable U قابل وصول پذیرفتنی
good dept U طلب وصول شدنی
accessible U در دسترس قابل وصول
cashing U وصول کردن نقدکردن
cashes U وصول کردن نقدکردن
cashed U وصول کردن نقدکردن
cash U وصول کردن نقدکردن
collection charge U هزینه وصول مطالبات
publican U مامور وصول مالیات
solvency U قابل وصول بودن
publicans U مامور وصول مالیات
good debt U طلب وصول شدنی
reviving U وصول مطالبات سوخت شده
lien U حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
remembrancer U مامور وصول مطالبات سلطنتی
acknowledgements U خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgments U خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgement U خبر وصول نامه سپاسگزاری
accessibility U امکان نزدیکی وسیله وصول
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
bad debts U طلب غیر قابل وصول
bad debt U طلب غیر قابل وصول
collection of premiums U وصول اضافه ارزش سهام
acknowledging U وصول نامهای را اشعار داشتن
bad dept U طلبی که امکان وصول ان کم باشد
accessibility U دستیابی پذیری قابلیت وصول
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
acknowledges U وصول نامهای را اشعار داشتن
taxing master U مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
cod U وصول وجه در موقع تحویل کالا
statement of affairs U وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
pillotage U وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
tonnage rent U حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
recevied for shipment bill of exchange U بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
air alert warning U اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
feminism U عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
pontage U مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
pocket judgment U سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
coalitions U در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
current assets U پول نقد یامالیات یا عوارضی که درحدود یک سال پس از بستن ترازنامه قابل وصول باشد
coalition U در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
predication U اعلام
promulgation U اعلام
enouncement U اعلام
annunciator U اعلام گر
proclamations U اعلام
proclamation U اعلام
indigitation U اعلام
promulgator U اعلام
notification U اعلام
intimations U اعلام
intimation U اعلام
indiction U اعلام
Annunciation U اعلام
enunciation U اعلام
declarations U اعلام
meld U اعلام
acknowledgments U اعلام
declaration U اعلام
acknowledgement U اعلام
acknowledgements U اعلام
vindictive damages U مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
declaration of interest U اعلام بهره
advising bank U اعلام میکند
foretoken U اعلام قبلی
declaredly U بطور اعلام
damm U بد اعلام کردن
call out U اعلام خطر
proclamation U اعلام کردن
promulge U اعلام کردن
advice of fate U اعلام وضعیت
promulgator U اعلام دارنده
line call U اعلام خط نگهدار
disclosed U اعلام شده
proclamations U اعلام کردن
annunciator U اعلام کننده
enunciable U اعلام کردنی
enounce U اعلام کردن
larum U اعلام خطر
enouce U اعلام کردن
enunciator U اعلام کننده
proclaimer U اعلام کننده
blazer U اعلام کننده
exclaim U اعلام کردن
exclaimed U اعلام کردن
exclaiming U اعلام کردن
exclaims U اعلام کردن
acclaim U اعلام کردن
acclaimed U اعلام کردن
acclaiming U اعلام کردن
acclaims U اعلام کردن
broadcasts U اعلام کردن
broadcast U اعلام کردن
hangers U اعلام کننده
hanger U اعلام کننده
vociferator U اعلام دارنده
blazers U اعلام کننده
indictments U اعلام جرم
pronouncer U اعلام کننده
impeachment U اعلام جرم
indictment U اعلام جرم
declarations U اعلامیه اعلام
quote U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
quotes U اعلام کردن
declaration U اعلامیه اعلام
sound alarm U اعلام صدا
promulgation U اعلام دارنده
blazon U اعلام کردن
statements U اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن
enunciates U اعلام کردن
enunciating U اعلام کردن
alerting U اعلام خطرکردن
promulgating U اعلام کردن
promulgates U اعلام کردن
statement of charge U اعلام اتهامات
promulgated U اعلام کردن
enunciate U اعلام کردن
announcing U اعلام کردن
promulgate U اعلام کردن
statement U اعلام کردن
announce U اعلام کردن
warning U اعلام خطر
announced U اعلام کردن
warnings U اعلام خطر
announces U اعلام کردن
touche U اعلام برخورد
demagogisme U استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
announce in advance U از پیش اعلام کردن
battle lantern U چراغ اعلام خطر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com