Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to do homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
to pay homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
homage
U
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to swear fealty
U
بیعت کردن
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
allegiance
U
بیعت
liege
U
هم بیعت
vassalage
U
بیعت
homage
U
بیعت
fealty
U
بیعت
oath of allegiance
U
بیعت
fealties
U
بیعت
homage
U
بیعت
allegiances
U
بیعت
homager
U
بیعت کننده
vassalage
U
وابستگی بیعت
liegeman
U
بیعت کننده
vassals
U
هم بیعت بالرد تبعه
vassal
U
هم بیعت بالرد تبعه
feudist
U
بیعت کننده بادشمن
liege man
U
هم بیعت نسبت به تیولدار وفادار
acclaimed
U
اعلام کردن
acclaim
U
اعلام کردن
exclaims
U
اعلام کردن
broadcast
U
اعلام کردن
exclaiming
U
اعلام کردن
exclaimed
U
اعلام کردن
quotes
U
اعلام کردن
exclaim
U
اعلام کردن
promulgate
U
اعلام کردن
promulgated
U
اعلام کردن
promulgates
U
اعلام کردن
promulge
U
اعلام کردن
broadcasts
U
اعلام کردن
statements
U
اعلام کردن
statement
U
اعلام کردن
proclamations
U
اعلام کردن
acclaims
U
اعلام کردن
quote
U
اعلام کردن
enouce
U
اعلام کردن
enounce
U
اعلام کردن
promulgating
U
اعلام کردن
proclamation
U
اعلام کردن
quoted
U
اعلام کردن
announced
U
اعلام کردن
enunciated
U
اعلام کردن
enunciating
U
اعلام کردن
enunciate
U
اعلام کردن
blazon
U
اعلام کردن
announcing
U
اعلام کردن
enunciates
U
اعلام کردن
announces
U
اعلام کردن
announce
U
اعلام کردن
damm
U
بد اعلام کردن
acclaiming
U
اعلام کردن
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
impeaches
U
اعلام جرم کردن
to call a meeting
U
جلسهای را اعلام کردن
absolved
U
اعلام بی تقصیری کردن
hails
U
اعلام ورود کردن
impeaching
U
اعلام جرم کردن
call out
U
اعلام خطر کردن
acknowledge
U
اعلام نشانی کردن
absolve
U
اعلام بی تقصیری کردن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
impeached
U
اعلام جرم کردن
acknowledges
U
اعلام وصول کردن
indicted
U
اعلام جرم کردن
indicts
U
اعلام جرم کردن
acknowledging
U
اعلام نشانی کردن
impeach
U
اعلام جرم کردن
acknowledging
U
اعلام معرف کردن
acknowledging
U
اعلام وصول کردن
acknowledges
U
اعلام نشانی کردن
indict
U
اعلام جرم کردن
early-warning
U
اعلام خطر کردن
early warning
U
اعلام خطر کردن
hailing
U
اعلام ورود کردن
acknowledges
U
اعلام معرف کردن
hail
U
اعلام ورود کردن
hailed
U
اعلام ورود کردن
acknowledge
U
اعلام معرف کردن
announce in advance
U
از پیش اعلام کردن
acknowledge
U
اعلام وصول کردن
absolves
U
اعلام بی تقصیری کردن
absolving
U
اعلام بی تقصیری کردن
indicting
U
اعلام جرم کردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
enunciates
U
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated
U
اعلام کردن صریحا گفتن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
enunciate
U
اعلام کردن صریحا گفتن
open the meeting
U
رسمیت جلسه را اعلام کردن
to call to arms
U
اعلام دست به اسلحه کردن
warnings
U
اعلام خطر کردن هشدار
warning
U
اعلام خطر کردن هشدار
to announce one's arrival
U
ورود خود را اعلام کردن
enunciating
U
اعلام کردن صریحا گفتن
subinfeudate
U
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
lay an information against some one
U
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone
U
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledge
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
to register
[with a body]
U
اسم نویسی کردن
[خود را معرفی کردن]
[در اداره ای]
[اصطلاح رسمی]
outlaw
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
toll
U
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlawed
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to ring the knell of anything
U
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
tolls
U
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
herald
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
tolling
U
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
heralds
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlawing
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
heralded
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
authentication
U
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
legalizes
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
officiary
U
مامور رسمی مقام رسمی
review
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
officious
U
نیمه رسمی شبهه رسمی
notify
U
اعلام کردن اخطار کردن
notifying
U
اعلام کردن اخطار کردن
notified
U
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
U
اعلام کردن اخطار کردن
sick
U
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
U
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
natarize
U
محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
formalize
U
رسمی کردن
formalizing
U
رسمی کردن
formalizes
U
رسمی کردن
formalised
U
رسمی کردن
formalized
U
رسمی کردن
formalises
U
رسمی کردن
formalising
U
رسمی کردن
officialize
U
رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
requisitions
U
درخواست رسمی کردن
requisitioned
U
درخواست رسمی کردن
requisition
U
درخواست رسمی کردن
requisitioning
U
درخواست رسمی کردن
to go round
U
دیدنیهای غیر رسمی کردن
gazette
U
درمجله رسمی چاپ کردن
cohabit
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
historify
U
مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
cohabited
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh in
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-in
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
natarize
U
دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
weigh-ins
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
to marry at a registry office
U
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
to bar somebody from something
[doing something]
U
مسدود کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something
[doing something]
U
مانع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something
[doing something]
U
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
to second somebody
U
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
to delegate one's powers to somebody
U
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
over capitalised
U
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark
U
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
ritualize
U
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
call-up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
air alert warning
U
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
annunciator
U
اعلام گر
promulgator
U
اعلام
acknowledgements
U
اعلام
predication
U
اعلام
meld
U
اعلام
enunciation
U
اعلام
declaration
U
اعلام
declarations
U
اعلام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com