Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
naturalises
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
naturalization
U
اعطای تابعیت
jus sanguinis
U
قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
stateless person
U
شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
naturalization
U
قبول تابعیت
naturalization
U
اعطا یا قبول تابعیت
expotriate someone
U
ترک تابعیت کردن
to expatriate oneself
U
ترک تابعیت کردن
allegiances
U
تابعیت
sequences
U
تابعیت
sequence
U
تابعیت
allegiance
U
تابعیت
citizenship
U
تابعیت
nationalities
U
تابعیت
nationality
U
تابعیت
diversity of citizenship
U
اختلاف تابعیت
naturalising
U
حق تابعیت دادن
naturalizes
U
حق تابعیت دادن
declaration of intention
U
درخواست تابعیت
naturalises
U
حق تابعیت دادن
repatriations
U
اعطاء تابعیت
naturalize
U
حق تابعیت دادن
denaturalize
U
از تابعیت در اوردن
nationality law
U
قانون تابعیت
dual nationality
U
تابعیت مضاعف
renouncement of citizenship
U
ترک تابعیت
document of nationality
U
سند تابعیت
naturalizing
U
حق تابعیت دادن
repatriation
U
اعطاء تابعیت
stateless
U
بدون تابعیت
adherently
U
هواخواهانه ازروی تابعیت
declaration of intention
U
افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
reneged
U
ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneging
U
ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneges
U
ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
renege
U
ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
investiture with an office
U
اعطای منصب
investiture of a robe
U
اعطای خلعت
investitures
U
اعطای نشان
investiture
U
اعطای نشان
land grant
U
اعطای اراضی
enfranchisement
U
اعطای حقوق
certificate for decoration
U
مدرک اعطای نشان
loan on deposit
U
اعطای وام به وثیقه سپرده
immortalization
U
اعطای نام یا شهرت جاودانی
pass
U
قبول کردن
adhibit
U
قبول کردن
accords
U
قبول کردن
passed
U
قبول کردن
honors
U
قبول کردن
accorded
U
قبول کردن
accord
U
قبول کردن
honored
U
قبول کردن
entertains
U
قبول کردن
accepts
U
قبول کردن
to take in
U
قبول کردن
adopts
U
قبول کردن
accepting
U
قبول کردن
accept
U
قبول کردن
adopting
U
قبول کردن
entertain
U
قبول کردن
entertained
U
قبول کردن
adopt
U
قبول کردن
honoured
U
قبول کردن
admits
U
قبول کردن
admitting
U
قبول کردن
honouring
U
قبول کردن
passes
U
قبول کردن
honours
U
قبول کردن
admit
U
قبول کردن
honour
U
قبول کردن
honoring
U
قبول کردن
constructive credit
U
اعطای پایان نامه افتخاری به کسی
honoring
U
یاحوالهای را قبول کردن
honored
U
یاحوالهای را قبول کردن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
honors
U
یاحوالهای را قبول کردن
disapproves
U
قبول نکردن رد کردن
honoured
U
یاحوالهای را قبول کردن
honour
U
یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
honouring
U
یاحوالهای را قبول کردن
honours
U
یاحوالهای را قبول کردن
acceptance of goods
U
قبول کردن کالا
disapprove
U
قبول نکردن رد کردن
to incur a risk
U
ریسکی را قبول کردن
To accept an invitation .
دعوتی را قبول کردن
To assume responsibility .
U
قبول مسئولیت کردن
accepting
U
پسندیدن قبول کردن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
accepts
U
پسندیدن قبول کردن
take to
<idiom>
U
سریعا قبول کردن
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
accolades
U
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade
U
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
keep an appointment
U
قبول کردن قرار ملاقات
shell out
U
هزینه چیزی را قبول کردن
passed
U
تصویب کردن قبول شدن
pass
U
تصویب کردن قبول شدن
vicarious
U
به نیابت قبول کردن جانشین
To adopt a child ( an infant ) .
U
کودکی را بفرزندی قبول کردن
passes
U
تصویب کردن قبول شدن
subinfeudate
U
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
systems
U
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system
U
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
refused
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
adopts
U
قبول کردن اتخاذ کردن
ratifying
U
قبول کردن تصویب کردن
ratifies
U
قبول کردن تصویب کردن
ratified
U
قبول کردن تصویب کردن
adopting
U
قبول کردن اتخاذ کردن
ratify
U
قبول کردن تصویب کردن
safety
U
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
pooler
U
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
communication
U
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
imprimatur
U
قبول
acceptances
U
قبول
admissions
U
قبول
receptions
U
قبول
compliance
U
قبول
intromission
U
قبول
adoption
U
قبول
reception
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
admission
U
قبول
acceptance
U
قبول
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
intolerance
U
عدم قبول
allowable load
U
بارقابل قبول
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything
U
قبول یا ردچیزی
tolerable
U
قابل قبول
accept
U
قبول شدن
accepting
U
قبول شدن
accepts
U
قبول شدن
ratification
U
قبول قبولی
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
unacceptable
U
غیرقابل قبول
Agreed . that is a deal .
U
قبول ( قبوله )
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
غیرقابل قبول
unacceptably
U
غیرقابل قبول
ineligible
U
غیرقابل قبول
incompliance
U
عدم قبول
acceptability
U
قبول شدگی
acceptability
U
قابلیت قبول
believable
U
قابل قبول
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
acceptable
U
قابل قبول
admission of liability
U
قبول بدهی
admittable
U
قابل قبول
offer and acceptance
U
ایجاب و قبول
implied acceptance
U
قبول ضمنی
valid
U
قابل قبول
compliancy
U
قبول اجابت
compliantly
U
با قبول و رضایت
acceptances
U
قبول قرارداد
concede
U
قبول شکست
conceded
U
قبول شکست
concedes
U
قبول شکست
admissible
U
قابل قبول
adopter
U
قبول کننده
passable
U
قابل قبول
acceptance
U
قبول قرارداد
rejection
U
عدم قبول
rejection
U
قبول نکردن
non acceptance
U
عدم قبول
intolerancy
U
عدم قبول
conceding
U
قبول شکست
acceptance by conduct
U
قبول فعلی
taken
U
مورد قبول
accepter
U
قبول کننده
reply paid
U
جواب قبول
embracement
U
قبول اتخاذ
agreement
U
قرار قبول
acceptation tacite
U
قبول ضمنی
agreements
U
قرار قبول
adoption
U
قبول به فرزندی
acceptor
U
قبول کننده
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
I agree.
U
قبول دارم.
acceptant
U
قبول کننده
acceptancy
U
اماده قبول
received
U
مورد قبول
allowable
U
قابل قبول
acceptance by words
U
قبول قولی
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
acceptance limit
U
حد قابل قبول
express acceptance
U
قبول صریح
ready acceptance
U
حسن قبول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com