English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
objector U اعتراض کننده
objectors U اعتراض کننده
demurrant U اعتراض کننده
demurrer U اعتراض کننده
kicker U اعتراض کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly U بطور اعتراض ازروی اعتراض
protesting U اعتراض اعتراض کردن
protested U اعتراض اعتراض کردن
protests U اعتراض اعتراض کردن
protest U اعتراض اعتراض کردن
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
condemnations U اعتراض
condemnation U اعتراض
protestation U اعتراض
protestations U اعتراض
challenge U اعتراض
objections U اعتراض
objection U اعتراض
power of reservation U حق اعتراض
challenges U اعتراض
challenged U اعتراض
contestation U اعتراض
exception U اعتراض
protests U اعتراض
protested U اعتراض
protesting U اعتراض
impeachment U اعتراض
exceptions U اعتراض
animadversion U اعتراض
remonstrance U اعتراض
impugnment U اعتراض
impugnation U اعتراض
protest U اعتراض
contests U اعتراض کردن
objecting U اعتراض داشتن
objecting U اعتراض کردن
challengeable U قابل اعتراض
impugns U اعتراض کردن
except U اعتراض کردن
to enter a protest U اعتراض کردن
objects U اعتراض کردن
objects U اعتراض داشتن
contestable U قابل اعتراض
fulminate U اعتراض کردن
exceptionable U اعتراض پذیر
controvertible U قابل اعتراض
impugn U اعتراض کردن
unlikely U قابل اعتراض
squawks U اعتراض کردن
appose U اعتراض کردن
unquestionable U غیرقابل اعتراض
fulminated U اعتراض کردن
fulminates U اعتراض کردن
disputable U اعتراض پذیر
impugning U اعتراض کردن
demurrable U اعتراض پذیر
squawked U اعتراض کردن
unobjectionable U اعتراض ناپذیر
protest for non acceptance U اعتراض نکول
impugned U اعتراض کردن
squawk U اعتراض کردن
protest U اعتراض کردن
objectionable U قابل اعتراض
unquestioning U غیرقابل اعتراض
bill of exception U اعتراض نامه
take exception to U اعتراض کردن به
fuss U اعتراض کردن
fussed U اعتراض کردن
fusses U اعتراض کردن
fussing U اعتراض کردن
implicit U بلا اعتراض
remonstrance U تعرض اعتراض
protest U اعتراض رسمی
protested U اعتراض کردن
protested U اعتراض رسمی
obtest U اعتراض کردن
protesting U اعتراض کردن
protesting U اعتراض رسمی
protests U اعتراض کردن
to a on or upon U اعتراض کردن بر
protests U اعتراض رسمی
impugnable U قابل اعتراض
contest U اعتراض داشتن بر
indirect objects U اعتراض داشتن
indirect objects U اعتراض کردن
exept U اعتراض کردن
object U اعتراض داشتن
object U اعتراض کردن
objected U اعتراض داشتن
objected U اعتراض کردن
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U اعتراض داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
contested U اعتراض کردن
contested U اعتراض داشتن بر
contesting U اعتراض داشتن بر
contest U اعتراض کردن
condemnable U قابل اعتراض
contesting U اعتراض کردن
to e. a protest U اعتراض کردن
defiance U مقاومت اعتراض
impugns U مورد اعتراض قراردادن
implicit obedience U فرمانبرداری بدون اعتراض
confrontational U رفتار همراهبا اعتراض
condemnation U محکوم کردن اعتراض
demurrer U اعتراض بصلاحیت دادگاه
disputability U قابل اعتراض بودن
condemnations U محکوم کردن اعتراض
to take exception to anything U به چیزی اعتراض کردن
impugned U مورد اعتراض قراردادن
adhominem U حمله یا اعتراض به اشخاص
objectionably U بطور قابل اعتراض
object U کالا اعتراض کردن
to protest against something U به چیزی اعتراض کردن
retour sans protet U اعاده بدون اعتراض
to cry shame upon U اعتراض سخت بر...کردن
And exactly what do you mean by that ? U مقصود ؟( درمقام اعتراض )
objects U کالا اعتراض کردن
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
direct objects U کالا اعتراض کردن
impugning U مورد اعتراض قراردادن
objecting U کالا اعتراض کردن
objected U کالا اعتراض کردن
indirect objects U کالا اعتراض کردن
impugn U مورد اعتراض قراردادن
to venture on an objection U باجرات اعتراض به کسی کردن
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
contest U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
put one's foot down <idiom> U با تمام وجود اعتراض کردن
loud-mouthed U اهل جیغ و داد و اعتراض
contesting U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugning U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contests U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally. U صدای مردم درآمد ( اعتراض )
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
contested U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugn U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protested U اعتراض به رای داور کشتی
protest U اعتراض به رای داور کشتی
protesting U اعتراض به رای داور کشتی
impugns U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protests U اعتراض به رای داور کشتی
fin de non recevoir U رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
litigate U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questioned U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigated U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
question U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I take exception to the tone of your remarks. U من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
questions U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
condemning U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
I strongly protest against such allegations! U من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) U این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
condemn U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
hoots U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag U پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
. Why,what was the harm? U چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hooted U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
silence gives consent U سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
his conduct is object U رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
provisional frame U ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com