Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
protest
U
اعتراض به رای داور کشتی
protested
U
اعتراض به رای داور کشتی
protesting
U
اعتراض به رای داور کشتی
protests
U
اعتراض به رای داور کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
referee's position
U
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
challenge
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
U
بطور اعتراض ازروی اعتراض
goal judge
U
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
protested
U
اعتراض اعتراض کردن
protesting
U
اعتراض اعتراض کردن
protest
U
اعتراض اعتراض کردن
protests
U
اعتراض اعتراض کردن
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
umpired
U
داور
umpires
U
داور
umpire
U
داور
arbiters
U
داور
arbiter
U
داور
arbitrator
U
داور
arbitator
U
داور
judge
U
داور
judges
U
داور
referees
U
داور
arbitrators
U
داور
judged
U
داور
referee
U
داور
juror
U
داور
jurors
U
داور
refereeing
U
داور
refereed
U
داور
judging
U
داور
umpiring
U
داور
marker
U
داور
markers
U
داور
quarterdeck
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
U
از کشتی بدریا روی کشتی
umpiring
U
داور مانور
placing judge
U
داور خط پایان
refereeing
U
داور مسابقات
ump
U
کمک داور
awards
U
رای داور
awarding
U
رای داور
head linesman
U
داور خط کناری
foot fault judge
کمک داور
award
U
رای داور
referee's whistle
U
سوت داور
referee throw
U
پرتاب داور
field judge
U
داور میدان
referee stops contest
U
استوپ داور
referees
U
داور مسابقات
umpiring
U
کمک داور
awarded
U
رای داور
umpires
U
کمک داور
umpire
U
کمک داور
referee
U
داور مسابقات
umpire
U
داور مانور
line official
U
داور خط تجمع
umpired
U
کمک داور
arbiters
U
قاضی داور
judicial arbitrator
U
داور قضائی
umpired
U
داور مانور
arbiter
U
قاضی داور
judicial arbitrator
U
داور قانونی
netcord umpire
U
داور تور
refereed
U
داور مسابقات
sole arbitrator
U
داور منفرد
net cord judge
U
داور تور
umpires
U
داور مانور
ground judge
U
داور زمین شمشیربازی
stopped
U
استوپ داور بوکس
umpired
U
سرداور داور مسابقات
stop
U
استوپ داور بوکس
referees
U
داور بالای والیبال
stopping
U
استوپ داور بوکس
umpires
U
سرداور داور مسابقات
umpiring
U
سرداور داور مسابقات
referee
U
داور بالای والیبال
referees
U
داور مسابقات شدن
justiciary
U
داور عالی رتبه
umpire
U
سرداور داور مسابقات
stops
U
استوپ داور بوکس
fukushin
U
کمک داور کاراته
jooshim
U
داور کنار تکواندو
refereeing
U
داور مسابقات شدن
shushin
U
داور وسط کاراته
refereeing
U
داور بالای والیبال
dissented
U
مشاجره بر سر رای داور
sole arbitrator
U
حکم یا داور انحصاری
aftereffect
U
اثر بعدی داور
back judge
U
داور در محوطه دفاعی
dissent
U
مشاجره بر سر رای داور
the judgewas corrupted
U
داور به رشوه تطییع شد
refereed
U
داور بالای والیبال
dissents
U
مشاجره بر سر رای داور
deashim
U
داور وسط تکواندو
refereed
U
داور مسابقات شدن
referee
U
داور مسابقات شدن
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
The referee blew for full-time.
U
داور سوت پایان بازی را زد.
flagman
U
داور مخصوص تشخیص امتیاز
backfield
U
جای بازیگر پشت داور
protest
U
اعتراض
impeachment
U
اعتراض
objection
U
اعتراض
exception
U
اعتراض
contestation
U
اعتراض
impugnment
U
اعتراض
impugnation
U
اعتراض
animadversion
U
اعتراض
power of reservation
U
حق اعتراض
protests
U
اعتراض
challenge
U
اعتراض
challenged
U
اعتراض
exceptions
U
اعتراض
challenges
U
اعتراض
protestation
U
اعتراض
protestations
U
اعتراض
objections
U
اعتراض
protested
U
اعتراض
remonstrance
U
اعتراض
condemnations
U
اعتراض
protesting
U
اعتراض
condemnation
U
اعتراض
free on boand
U
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
two
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
order of service
U
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
slow whistle
U
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
rhadamanthus
U
داور سخت گیر ورشوه خوار
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
patrol judge
U
داور برج طول مسیر اسبدوانی
fussed
U
اعتراض کردن
contesting
U
اعتراض داشتن بر
contesting
U
اعتراض کردن
objected
U
اعتراض کردن
contests
U
اعتراض داشتن بر
contests
U
اعتراض کردن
objected
U
اعتراض داشتن
contested
U
اعتراض کردن
contested
U
اعتراض داشتن بر
obtest
U
اعتراض کردن
contest
U
اعتراض داشتن بر
fussing
U
اعتراض کردن
objecting
U
اعتراض کردن
fuss
U
اعتراض کردن
fusses
U
اعتراض کردن
objecting
U
اعتراض داشتن
contest
U
اعتراض کردن
impugn
U
اعتراض کردن
impugned
U
اعتراض کردن
objectors
U
اعتراض کننده
indirect objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
اعتراض کردن
indirect objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
اعتراض داشتن
remonstrance
U
تعرض اعتراض
object
U
اعتراض داشتن
object
U
اعتراض کردن
impugns
U
اعتراض کردن
impugning
U
اعتراض کردن
objectionable
U
قابل اعتراض
objector
U
اعتراض کننده
demurrer
U
اعتراض کننده
to enter a protest
U
اعتراض کردن
unquestionable
U
غیرقابل اعتراض
squawk
U
اعتراض کردن
squawked
U
اعتراض کردن
squawks
U
اعتراض کردن
unlikely
U
قابل اعتراض
protests
U
اعتراض رسمی
protests
U
اعتراض کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com