Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
doctrine
U
اصول حکمت
doctrines
U
اصول حکمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
Other Matches
sanitize
U
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
wisdom
U
حکمت
philosophies
U
حکمت
philosophy
U
حکمت
metaphsics
U
حکمت
luting
U
گل حکمت
theosophy
U
حکمت الهی
kant
U
حکمت کنت
pythagoreanism
U
حکمت فیثاغورثی
wise saying
U
پند حکمت
mottos
U
اندرز حکمت
mottoes
U
اندرز حکمت
motto
U
اندرز حکمت
physicism
U
حکمت مادی
theology
U
حکمت الهی
sayings
U
پند حکمت
saying
U
پند حکمت
teleology
U
حکمت علل غایی
to suck eggs
U
بلقمان حکمت اموختن
philosophically
U
ازراه حکمت دوستی
socratic
U
پیرو حکمت سقراط
teleology
U
مطالعه حکمت غایی
metempirics
U
حکمت ماورای مشهودات
to pretend to wisdom
U
دعوی عقل یا حکمت کردن
don't teach your grandmother to suck the eggs
<idiom>
U
لقمان را حکمت آموختن خطاست
academic
طرفدار حکمت و فلسفه افلاطون
principles
U
اصول
technic
U
اصول
root
U
اصول
roots
U
اصول
nitty-gritty
U
اصول
tenet
U
اصول
ism
U
اصول
doctrine
U
اصول
doctrines
U
اصول
teaching
U
اصول
teachings
U
اصول
ism
U
: اصول
theory
U
اصول نظری
principles of religion
U
اصول مذهب
creationism
U
اصول افرینش
copernician system
U
اصول کپرنیک
theories
U
اصول نظری
general principles
U
اصول کلی
constitutionalism
U
اصول مشروطیت
chung shin
U
اصول تکواندو
methodologies
U
علم اصول
denial measures
U
اصول ممانعت
banking principles
U
اصول بانکداری
naziism
U
اصول نازی
nazism
U
اصول نازی
mutualism
U
اصول همکاری
neodoxy
U
اصول نوین
economic principles
U
اصول اقتصادی
mormonism
U
اصول mormon ها
monopolosm
U
اصول انحصار
accounting principles
U
اصول حسابداری
monopolism
U
اصول انحصار
principles of economics
U
اصول اقتصاد
principles of economy
U
اصول اقتصاد
abolitionist
U
اصول بردگی
methodology
U
علم اصول
politics
U
اصول سیاسی
dogmas
U
اصول عقاید
dogma
U
اصول عقاید
modernism
U
اصول امروزی
tenet
U
اصول مرام
systems
U
اصول وجود
systems
U
روش اصول
system
U
روش اصول
grimacing
U
ادا و اصول
grimaces
U
ادا و اصول
grimaced
U
ادا و اصول
prineipal parts
U
اصول فعل
tenets
U
اصول مسلم
system
U
اصول وجود
grimace
U
ادا و اصول
functional
U
اصول مبادی
kinesiology
U
اصول مکانیزم
technics
U
اصول فنی
communism
U
اصول اشتراکی
roots and branches
U
اصول وفروع
relativity principles
U
اصول نسبیت
rational principle
U
اصول عقلیه
technologically
U
اصول فنی
technological
U
اصول فنی
pauli
U
اصول مذهبی پولس
fourteen points
U
اصول چهارده گانه
image shearing principle
U
اصول برش تصویر
ex post facto
U
شامل اصول گذشته
economization
U
رعایت اصول اقتصادی
hedonics
U
اصول خوشی ولذت
hierarchism
U
اصول سلسله مراتب
household art
U
اصول خانه داری
telephone switching technique
U
اصول اتصالات تلفنی
to do v to one's principles
U
برخلاف اصول خودرفتارکردن
principles of islamic economics
U
اصول اقتصاد اسلامی
to pull a wry face
U
اداو اصول دراوردن
principles of economics
U
اصول علم اقتصاد
principle of criminal procedure
U
اصول محاکمات جزائی
principle of civil litigation
U
اصول محاکمات مدنی
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
mutualist
U
طرفدار اصول همدستی
psychologism
U
پیروی از اصول روانی
monarchism
U
اصول سلطنت مستقل
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
sail close to the wind
U
اندکی از اصول تجاوزکردن
manichaeanism
U
اصول فلسفه مانی
moralist
U
معتقد به اصول اخلاق
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
musically
U
مطابق اصول موسیقی
anomie
U
بی توجهی به اصول دین
anomy
U
بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional
U
مخالف اصول مشروطیت
asceticism
U
اصول ریاضت و مرتاضی
fascism
U
اصول عقاید فاشیست
gradualism
U
رعایت اصول تدریج
liberalism
U
اصول ازادی خواهی
technically
U
مطابق اصول فنی
individualism
U
اصول استقلال فردی
mouth
U
ادا و اصول در اوردن
mouthed
U
ادا و اصول در اوردن
mouthing
U
ادا و اصول در اوردن
mouths
U
ادا و اصول در اوردن
revivalism
U
اصول بیداری مذهبی
Catholicism
U
اصول مذهب کاتولیکی
scientifically
U
موافق اصول علمی
moralists
U
معتقد به اصول اخلاق
unparliamentary
U
برخلاف اصول پارلمانی
probity
U
پیروی دقیق از اصول
civil procedure
U
اصول محاکمات حقوقی
code of procedure
U
قانون اصول محاکمات
counter current principle
U
اصول جریان متقابل
rationale
U
توضیح اصول عقاید
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
unnatural
U
بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism
U
اصول ایین پروتستانت
unnaturally
U
بر خلاف اصول طبیعت
modernism
U
اصول تجدد نوگرایی
democratism
U
اصول حکومت ملی
principled
U
دارای اصول وعقاید
spiritualists
U
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualist
U
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
modernists
U
هوا خواه اصول امروزی
democratically
U
بر طبق اصول حکومت ملی
modernist
U
هوا خواه اصول امروزی
feudalist
U
طرفدار اصول ملوک الطوایف
encyclopaedism
U
اصول نویسندگان دایره المعارف
hockey
U
چوگان بازی با اصول فوتبال
rascalism
U
اصول بی شرفی وحقه بازی
evolutionism
U
اصول ترقی و تکامل تدریجی
sansculottism
U
پیروی از اصول انقلاب افراطی
independency
U
اصول استقلال کلیساهای محلی
syndicalism
U
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
the low of criminal procedure
U
قانون اصول محاکمات جزایی
illiberal
U
متعصب مخالف اصول ازادی
they are t of their doctrines
U
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
sanitation
U
مراعات اصول بهداشت بهسازی
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
technique
U
اصول مهارت روش فنی
inartistic
U
فاقد اصول هنری بی هنر
literacy
U
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
revivalist movement
U
جنبش اصول بیداری مذهبی
techniques
U
اصول مهارت روش فنی
vigilantism
U
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
kinesiological principle
U
اصول حرکت شناختی بدن
principled
U
اصولی پای بند اصول
collectivism
U
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
moral philosophy
U
اصول اخلاق ایین رفتار
moralism
U
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
anglicanism
U
اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
they are t of their doctrines
U
موافب اصول خودمی باشند
accidence
U
حادثه اصول صرف و نحو
collectivist
U
هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
U
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
trade unionism
U
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
ground
U
بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
individualism
U
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
accounting
U
اصول حسابداری برسی اصل و فرع
feudalism
U
سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
legitimist
U
هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
idols of the theatre
U
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
prettyism
U
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
convictism
U
اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
fusionist
U
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
presbyteral
U
طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
essenism
U
اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
toryism
U
اصول وعقاید حزب محافظه کار
insurrectionism
U
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
time the essence of the contract
U
مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
methodize
U
در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
truck system
U
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
EBNF
U
روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
romanism
U
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
feudality
U
تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
ultimogeniture
U
اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
catechetics
U
فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com