English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
monroe effect U اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
barrier forces U نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
one hook U مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
fire coordination line U خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
first fire mixture U خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
military services U نیروهای نظامی وابسته به نیروهای مسلح
monroe doctrine U دکترین مونرو
monroe effect U اثر مونرو
transient forces U نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
assigned forces U نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
booby-traps U تله انفجاری کردن
booby-trapped U تله انفجاری کردن
booby-trap U تله انفجاری کردن
booby-trapping U تله انفجاری کردن
booby trap U تله انفجاری کردن
monroe diagnostic reading test U ازمون تشخیص خواندن مونرو
package forces U نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
localising U متمرکز کردن
centralizes U متمرکز کردن
centralizing U متمرکز کردن
concentrate U متمرکز کردن
concentrates U متمرکز کردن
localizing U متمرکز کردن
centralised U متمرکز کردن
localizes U متمرکز کردن
localize U متمرکز کردن
centralises U متمرکز کردن
centralising U متمرکز کردن
centralize U متمرکز کردن
concentrating U متمرکز کردن
localises U متمرکز کردن
center U متمرکز کردن
concenter U متمرکز کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
focussed U متمرکز کردن توجه
decentralization U غیر متمرکز کردن
focalize U درکانون متمرکز کردن
focusses U متمرکز کردن توجه
focuses U متمرکز کردن توجه
focused U متمرکز کردن توجه
focus U متمرکز کردن توجه
focussing U متمرکز کردن توجه
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
demarkation line U خط تقسیم نیروهای متخاصم خط مرز نیروهای متخاصم خط تحدید خط تحدید حدودنظامی طرفین
regional forces U نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
blue commander U فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
to rally scattered troops U جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
epitomize U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing U متمرکز کردن مجسم کردن
fixate U محکم کردن متمرکز کردن
epitomises U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomised U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes U متمرکز کردن مجسم کردن
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
monroe doctrine U اصولی که مونرو رئیس جمهور امریکابه عنوان خط مشی سیاست خارجی امریکا به کنگره امریکا در سال 3281 اعلام کرد
fastest U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane U مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes U مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
grooves U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
groove U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread U طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup U انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
landing approach U مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion U دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail U مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
eruptive U انفجاری
volcanic U انفجاری
eruptional U انفجاری
fireballs U گلوله انفجاری
bloomed U رشد انفجاری
blasting fuze U ماسوره انفجاری
blasting fuse U اتشباری انفجاری
explosive power U توان انفجاری
blasting gelatin U ژلاتین انفجاری
brisance U ضربه انفجاری
fireball U گلوله انفجاری
destructor U چاشنی انفجاری
detonating cord U فتیله انفجاری
shrapnel U گلوله انفجاری
explosive bolt U سه راهی انفجاری
bloom U رشد انفجاری
explosive bolt U پیچ انفجاری
explosive rivet U پرچ انفجاری
booby trap U تله انفجاری
bursting charge U بار انفجاری
booby-trap U تله انفجاری
forging burst U اهنگری انفجاری
booby-trapped U تله انفجاری
primacord U فتیله انفجاری
booby-trapping U تله انفجاری
detonating fuse U فیوز انفجاری
demolition belt U کمربند انفجاری
burst force U نیروی انفجاری
ignitor U فتیله انفجاری
explosive train U فتیله انفجاری
explosive welding U جوشکاری انفجاری
shrapnel shell U گلوله انفجاری
blow out fuse U فیوز انفجاری
booby-traps U تله انفجاری
blooms U رشد انفجاری
explosive forming U شکل دادن انفجاری
combination circuit U مدار انفجاری مرکب
plaster charge U خرج انفجاری افشان
mining effect U اثر انفجاری مین
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
boobytrapped mine U مین تله انفجاری شده
actuate U به کارانداختن سیستم انفجاری مین
trap mine U مین تله انفجاری شده
destructor U منفجر کننده عامل انفجاری
render safe U بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
weapon alpha U نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
chugs U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
egg U بمب انفجاری قوی که بوسیله هواپیماپرتاب میشود
chug U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
chugged U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugging U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
concentrative U متمرکز
centralized U متمرکز
taxiway U مسیر تاکسی کردن
tracks U تعقیب مسیر کردن
track U تعقیب مسیر کردن
path sweeping U پاک کردن مسیر
staking U پیاده کردن مسیر
setting out U پیاده کردن مسیر
direction U مسیر هدایت کردن
tracked U تعقیب مسیر کردن
sympathetic detonation U انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
centrally planned economy U اقتصاد متمرکز
intensive U پرقوت متمرکز
decentpalized U غیر متمرکز
focusses U متمرکز ساختن
localized capacity U فرفیت متمرکز
focus U متمرکز ساختن
concentrated load U بار متمرکز
centralized lubrication U روغنکاری متمرکز
concentrator U متمرکز شونده
focussing U متمرکز ساختن
centralist socialism U سوسیالیسم متمرکز
focused U متمرکز ساختن
focuses U متمرکز ساختن
concentrator U متمرکز کننده
focussed U متمرکز ساختن
centralized system U نظام متمرکز
centralizer U متمرکز کننده
fixed fire U اتش متمرکز
center drill U مته متمرکز
tracked U دنبال کردن یک مسیر به درستی
route U مسیر چیزیرا تعیین کردن
tracks U دنبال کردن یک مسیر به درستی
track U دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes U مسیر چیزیرا تعیین کردن
armed services U قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
decentralization U غیر متمرکز سازی
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
centralized network configuration U ساختار شبکهای متمرکز
center U متمرکز نقطه اتکاء
center lathe U ماشین تراش متمرکز
center grinding U دستگاه سنگ متمرکز
centralized oil shot system U روغنکاری متمرکز فشاری
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
summit U حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
transit route U مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
midcourse guidance U هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
summits U حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
stigmatism U ننگ نور متمرکز در یک نقطه
hilar U متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
services U نیروهای مسلح
friendly forces U نیروهای خودی
component forces U نیروهای مولفه
frontalier U نیروهای مرزی
irregular forces U نیروهای نامنطم
irregular forces U نیروهای چریکی
garrison forces U نیروهای پادگانی
services U نیروهای سه گانه
political forces U نیروهای سیاسی
opposing forces U نیروهای متخاصم
naval forces U نیروهای دریایی
screening forces U نیروهای پاسیور
nuclear forces U نیروهای هستهای
lateral forces U نیروهای عرضی
enemy forces U نیروهای دشمن
combined forces U نیروهای مرکب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com