English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
perseveation U اصرار دربرداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presupposing U دربرداشتن
presupposes U دربرداشتن
presupposed U دربرداشتن
presuppose U دربرداشتن
comprises U دربرداشتن
comprised U دربرداشتن
comprise U دربرداشتن
to have on U دربرداشتن
infold U دربرداشتن
comprisal U دربرداشتن
embracement U احاطه دربرداشتن
comports U دربرداشتن حامل بودن
comporting U دربرداشتن حامل بودن
comported U دربرداشتن حامل بودن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
contained U دارا بودن دربرداشتن
instructiveness U دربرداشتن درس و عبرت
contains U دارا بودن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
contain U دارا بودن دربرداشتن
comport U دربرداشتن حامل بودن
embody U مجسم کردن دربرداشتن
embodying U مجسم کردن دربرداشتن
entailing U متضمن بودن دربرداشتن
embodied U مجسم کردن دربرداشتن
embodies U مجسم کردن دربرداشتن
bears U حمل کردن دربرداشتن
bear U حمل کردن دربرداشتن
entail U متضمن بودن دربرداشتن
entails U متضمن بودن دربرداشتن
entailed U متضمن بودن دربرداشتن
peersistence U اصرار
importunities U اصرار
importunity U اصرار
imperiousness U اصرار
perseverance U اصرار
perverseness U اصرار
yen U اصرار
insistently U به اصرار
tenacity U چسبندگی اصرار
insistency U اصرار پافشاری
persistency U اصرار ابرام
stick out U اصرار کردن
strenuousness U حرارت و اصرار
persists U اصرار کردن
persisting U اصرار کردن
persisted U اصرار کردن
urged U با اصرار وادارکردن
insists U اصرار ورزیدن
urging U با اصرار وادارکردن
insisting U اصرار ورزیدن
insisted U اصرار ورزیدن
insist U اصرار ورزیدن
urge U اصرار کردن
urge U با اصرار وادارکردن
persistently U با اصرار مصرانه
insistence U اصرار پافشاری
persistence U اصرار ابرام
persist U اصرار کردن
urges U اصرار کردن
importuning U اصرار کردن به
importunes U اصرار کردن به
urges U با اصرار وادارکردن
urging U اصرار کردن
importuned U اصرار کردن به
importune U اصرار کردن به
urged U اصرار کردن
perrinaciousness U کله شقی اصرار
he insists on going U اصرار دارد برفتن
he insisted on me to go U اصرار کرد که بروم
adjure به اصرار تقاضا کردن
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
persistency U پایداری گاز جنگی پایداری اصرار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com