Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
occupation
U
اشغال کردن
occupations
U
اشغال کردن
occupies
U
اشغال کردن
occupy
U
اشغال کردن
occupying
U
اشغال کردن
fill up
U
اشغال کردن
indwell
U
اشغال کردن
take up
U
اشغال کردن
to fill up
U
اشغال کردن
to take up
U
اشغال کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
seize
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
scavenge
U
در اشغال کاوش کردن
scavenged
U
در اشغال کاوش کردن
scavenges
U
در اشغال کاوش کردن
preside
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preoccupies
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
racking
U
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
commit no nuisance
U
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
engross
U
جلب کردن اشغال کردن
occupation of position
U
اشغال موضع کردن
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
Other Matches
untenable
U
اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
busied
U
اشغال
throw away
U
اشغال
paltry
U
اشغال
riffraff
U
اشغال
occuration
U
اشغال
refusing
U
اشغال
trash
U
اشغال
busier
U
اشغال
trashes
U
اشغال
trashing
U
اشغال
refuses
U
اشغال
refused
U
اشغال
busies
U
اشغال
busiest
U
اشغال
busy
U
اشغال
slither
U
اشغال
slithered
U
اشغال
slithering
U
اشغال
trashed
U
اشغال
refuse
U
اشغال
littered
U
اشغال
junk
U
اشغال
sliver
U
اشغال
swills
U
اشغال
garbage
U
اشغال
slithers
U
اشغال
soilage
U
اشغال
pig's wash
U
اشغال
offal
U
اشغال
kitchen stuff
U
اشغال
cultch
U
اشغال
rubbish
U
اشغال
raff
U
اشغال
littering
U
اشغال
litters
U
اشغال
occupations
U
اشغال
litter
U
اشغال
occupation
U
اشغال
culch
U
اشغال
swilling
U
اشغال
draff
U
اشغال
scrapped
U
اشغال
scrapping
U
اشغال
scrap
U
اشغال
tots
U
اشغال
dump
U
اشغال
tot
U
اشغال
busying
U
اشغال
occupancy
U
اشغال
scraps
U
اشغال
run-off
U
اشغال
wastes
U
اشغال
paultry
U
اشغال
run off
U
اشغال
swilled
U
اشغال
swill
U
اشغال
waste
U
اشغال
inhabitancy
U
اشغال
run-offs
U
اشغال
ashpit
U
پیت اشغال
wastes
U
اشغال زباله
waste
U
اشغال زباله
stinkpot
U
اشغال دان
wracks
U
اشغال گیر
grub street
U
اشغال گذرنویسندگان
unoccupied
U
اشغال نشده
laystall
U
اشغال دان
occupier
U
اشغال کننده
preoccupation
U
اشغال قبلی
occupancy
U
اشغال کننده
occupant
U
اشغال کننده
wracked
U
اشغال گیر
racks
U
اشغال گیر
racked
U
اشغال گیر
wrack
U
اشغال سبزی
garbage
U
اشغال خاکروبه
seizure
U
اشغال هدف
seizures
U
اشغال هدف
hold back
U
اشغال کننده
occupants
U
اشغال کننده
preoccupations
U
اشغال قبلی
rack
U
اشغال گیر
occupiers
U
اشغال کننده
tenure
U
نگهداری اشغال
pigwash
U
بساب اشغال
slopped
U
اشغال خوری
busy signal
U
علامت اشغال
tenantless
U
اشغال نشده
dreg
U
ته نشین اشغال
rag picker
U
اشغال برچین
occupation
U
اشغال تصرف
occupations
U
اشغال تصرف
occupied
U
اشغال شده
dump bucket
U
سطل اشغال
dumpish
U
اشغال وار
vacant
U
اشغال نشده
wastebasket
U
اشغال دان
slop
U
اشغال خوری
slopping
U
اشغال خوری
ashcan
U
اشغال دان
wastebaskets
U
اشغال دان
occupation of position
U
اشغال موضع
offscourings
U
اشغال کثافت
ashcans
U
اشغال دان
debris
U
اشغال روی هم ریخته
busy
U
خط تلفن اشغال است
busies
U
خط تلفن اشغال است
litter
U
زاییدن اشغال پاشیدن
occupied territory
U
سرزمین اشغال شده
occupied territory
U
منطقه اشغال شده
actions
U
اشغال نیروهای جنگی
engrossed
U
کاملا اشغال شده
we must winnow away the refuse
U
اشغال انرا باید
holder
U
گیرنده اشغال کننده
occupation authorities
U
اقتدارات ناشی از اشغال
holders
U
گیرنده اشغال کننده
rubbishing
U
پراز اشغال یا کثا فت
occupancy
U
سکونت اشغال مال
slop pail
U
سطل اشغال دان
busied
U
خط تلفن اشغال است
jakes
U
اشغال درهم ریخته
busier
U
خط تلفن اشغال است
army of occupation
U
نیروی اشغال کننده
trash
U
بصورت اشغال در اوردن
bare base
U
پایگاه اشغال نشده
military occupation
U
اشغال نظامی یک منطقه
busying
U
خط تلفن اشغال است
trashed
U
بصورت اشغال در اوردن
action
U
اشغال نیروهای جنگی
litters
U
زاییدن اشغال پاشیدن
trashes
U
بصورت اشغال در اوردن
littering
U
زاییدن اشغال پاشیدن
slag
U
اشغال تفاله گرفتن از
busiest
U
خط تلفن اشغال است
littered
U
زاییدن اشغال پاشیدن
trashing
U
بصورت اشغال در اوردن
racks
U
توری مشبک اشغال گیر
prepossession
U
اشغال قبلی تمایل بیجهت
incinerator
U
کوره مخصوص سوزاندن اشغال
rack
U
توری مشبک اشغال گیر
racked
U
توری مشبک اشغال گیر
my time is occupied
U
وقتم اشغال شده است
wracks
U
توری مشبک اشغال گیر
incinerators
U
کوره مخصوص سوزاندن اشغال
wracked
U
توری مشبک اشغال گیر
it takes much room
U
فضای زیادی را اشغال میکند
plenums
U
فضای اشغال شده بوسیله ماده
highest occupied molecular orbital
U
بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
end gatherer
U
کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
slop jar
U
سطل مخصوص فاضل اب اشغال دان
lowest unoccupied molecular orbital
U
پایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
plenum
U
فضای اشغال شده بوسیله ماده
the house is occupied
U
خانه اشغال شده یا مسکون است
crematoria
U
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoriums
U
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
worked
U
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
work
U
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
fleshing
U
تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
crematorium
U
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerator
U
کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
incinerators
U
کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
littering
U
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
l.u.m.o
U
orbital unoccupiedmolecular lowestپایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
littered
U
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litter
U
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
fanner
U
غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
litters
U
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
homo
U
orbital occupiesmolecular highest بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
work file
U
فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
U
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
concentrates
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
LSD
U
رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
concentrating
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
screen
U
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screened
U
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
auto
U
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
screens
U
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screening, screenings
U
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
autos
U
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
Huffman code
U
کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
fragmentation
U
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
potsdom agreement
U
موافقتنامه پوتسدام موافقتنامه منعقده بین امریکاو شوروی و انگلیس پس ازپایان جنگ جهانی دوم به سال 5491 که در ان سه دولت خط مشی خود را نبست به المان اشغال شده
dustbin
U
اشغال دانی زباله دانی
paultry
U
چیز اشغال ونا چیز
dustbins
U
اشغال دانی زباله دانی
lsb
U
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
caretaker status
U
وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
paltry
U
چیز اشغال و نا چیز
assumed position
U
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com