Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
person perception
U
ادراک اشخاص
many people
U
خیلی اشخاص
omnium gatherum
U
مجموعه اشخاص
few men
U
اشخاص کمی
these people
U
این اشخاص
artificial persons
U
اشخاص حقوقی
great persons
U
اشخاص بزرگ
personae
U
اشخاص یک کتاب
many persons
U
خیلی اشخاص
natural persons
U
اشخاص طبیعی
persona
U
اشخاص یک کتاب
so many menŠso many minds
U
هر چه اشخاص بیشتر
personas
U
اشخاص یک کتاب
knowledge of persons
U
شناسایی اشخاص
displaced persons
U
اشخاص پناهنده
many a man
U
بسا اشخاص
play off
<idiom>
U
رفتار مختلف با اشخاص
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
criss-crossing
U
امضای اشخاص بیسواد
panels
U
صورت اسامی اشخاص
offences against persons
U
جرائم بر علیه اشخاص
blacklisted
U
صورت اشخاص بدحساب
blacklisting
U
صورت اشخاص بدحساب
blacklists
U
صورت اشخاص بدحساب
criss-crosses
U
امضای اشخاص بیسواد
criss-crossed
U
امضای اشخاص بیسواد
adhominem
U
حمله یا اعتراض به اشخاص
inter alia
U
میان اشخاص دیگر
panel
U
صورت اسامی اشخاص
to suck eggs
U
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
blacklist
U
صورت اشخاص بدحساب
dog paddle
U
شنای اشخاص مبتدی
criss-cross
U
امضای اشخاص بیسواد
subjects of international law
U
اشخاص حقوق بین الملل
high-powered
U
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
sucker list
<idiom>
U
لیستی از اشخاص ساده لوح
he is not of that type
U
ازان قبیل اشخاص نیست
common touch
U
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
interested parties
U
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
lonely hearts
U
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
dais
U
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
apportionment
U
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
round up
U
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
intelligentsia
U
اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
acidosis
U
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
mixed laws
U
قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
anachronism
U
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronisms
U
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage
U
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
infant
U
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infants
U
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union
U
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
camp followers
U
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp follower
U
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncers
U
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncer
U
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
personals
U
بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors
U
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governess
U
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses
U
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
lodging
U
منزل
lodgings
U
منزل
stage
U
منزل
lodges
U
منزل
withindoors
U
در منزل
hearths
U
منزل
dwellings
U
منزل
dwelling
U
منزل
pieds-a-terre
U
منزل
inn
U
منزل
inns
U
منزل
pied-a-terre
U
منزل
hospices
U
منزل
hospice
U
منزل
stages
U
منزل
hearth
U
منزل
abode
U
منزل
habitation
U
منزل
houseful
U
یک منزل بر
housed
U
منزل
abodes
U
منزل
halting place
U
منزل
biding
U
منزل
domicile
U
منزل
domiciles
U
منزل
houses
U
منزل
home
U
منزل
lodged
U
منزل
homes
U
منزل
commorancy
U
منزل
habitations
U
منزل
house
U
منزل
lodge
U
منزل
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scout
U
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
vampires
U
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire
U
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scouts
U
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
dwellings
U
منزل کردن
house arrest
U
توقیف در منزل
to move out
U
[از منزل]
رفتن
He came out of the house.
U
از منزل درآمد
housework
U
کار منزل
dwelling
U
منزل کردن
accommodates
U
منزل دادن
accommodated
U
منزل دادن
board
U
منزل کردن
boarded
U
منزل کردن
dwelling house
U
منزل مسکونی
to shift one's lodging
U
تغییردادن منزل
to take up one's quarters
U
منزل کزدن
quarters
U
منزل بخش
residance telephone
U
تلفن منزل
house
U
منزل گزیدن
housed
U
منزل گزیدن
outdoors
U
خارج از منزل
household economy
U
تدبیر منزل
houses
U
منزل گزیدن
encage
U
منزل دادن
roosts
U
منزل کرن
roosting
U
منزل کرن
roosted
U
منزل کرن
roost
U
منزل کرن
take up ones abode
U
منزل کردن
accomodate
U
منزل دادن
camp
U
منزل کردن
digging
U
خانه منزل
homeward
U
بطرف منزل
lodge
U
منزل دادن
lodged
U
منزل کردن
dwelt
U
منزل کرد
encamps
U
منزل دادن
home address
U
آدرس منزل
encamping
U
منزل دادن
encamped
U
منزل دادن
housekeeping
U
اداره منزل
encamp
U
منزل دادن
lodgment or lodge
U
منزل گیری
accommodate
U
منزل دادن
accommodating
U
منزل مناسب
camped
U
منزل کردن
camps
U
منزل کردن
home economics
U
اقتصاد منزل
lodge
U
منزل کردن
lodges
U
منزل کردن
dwelt
U
منزل داشت
abides
U
منزل کردن
lodges
U
منزل دادن
abided
U
منزل کردن
abide
U
منزل کردن
home economics
U
تدبیر منزل
lodged
U
منزل دادن
alfresco
U
خارج از منزل
feather bedding
U
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
U
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
well lodged
U
دارای منزل راحت
lodgment
U
منزل گیری استقرار
to fix up
U
منزل دادن پوشانیدن
lodgement
U
منزل گیری استقرار
To put up at a place .
U
درجایی منزل کردن
manors
U
ملک تیولی منزل
manor
U
ملک تیولی منزل
halfway house
U
منزل نیمه راه
halfway houses
U
منزل نیمه راه
petted
U
حیوان اهلی منزل
houseplant
U
گیاه توی منزل
houseplants
U
گیاه توی منزل
house wiring switch
U
کلید برق منزل
to move out
U
[از منزل]
بارکشی کردن
WI'll you take me home?
U
مرا به منزل می رسانید ؟
accommodations
U
منزل وسایل راحتی
Is there anybody at home ? Anybody home ?
U
کسی منزل هست ؟
house service meter
U
کنتور برق منزل
accommodation
U
منزل وسایل راحتی
I am staying at the hotel.
U
در هتل منزل دارم.
search warrants
U
حکم تفتیش منزل
search warrant
U
حکم تفتیش منزل
pet
U
حیوان اهلی منزل
pets
U
حیوان اهلی منزل
ether
U
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
easement
U
راحت شدن از درد منزل
outhouse
U
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
outhouses
U
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
put-up
U
طرح کردن منزل دادن
rooms
U
مسکن گزیدن منزل دادن به
I'll be at home today .
U
امروز منزل خواهم بود
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
U
بار کج به منزل نمى رسد .
He went home on leave .
U
مرخصی گرفت رفت منزل
domicile
U
منزل یا مرکز مهم امور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com