English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
placate U اشتی کردن
placated U اشتی کردن
placates U اشتی کردن
placating U اشتی کردن
to bury the hatchet U اشتی کردن
to make it up U اشتی کردن
to make one'speace U اشتی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
agree U اشتی دادن مطابقت کردن
agreeing U اشتی دادن مطابقت کردن
agrees U اشتی دادن مطابقت کردن
Other Matches
makepeace U اشتی ده
makepeace U اشتی جو
placation U اشتی
reconcilement U اشتی
reconciliation U اشتی
detente U اشتی
conciliation U اشتی
to make peace between two men U دو کس را با هم اشتی دادن
reconcile U اشتی دادن
repatriating U اشتی باوطن
repatriate U اشتی باوطن
repatriates U اشتی باوطن
pax U بوسه اشتی
placative U اشتی کننده
peace U اشتی صلح
repatriated U اشتی باوطن
conciliated U اشتی دادن
accords U اشتی دادن
kissing kind U درحال اشتی
conciliator U اشتی دهنده
reconciles U اشتی دادن
accorded U اشتی دادن
irreconcilable U اشتی ناپذیر
placater U اشتی دهنده
peaceable U اشتی پذیر
conciliates U اشتی دادن
conciliating U اشتی دادن
reconciling U اشتی دادن
conciliate U اشتی دادن
to be at peace U در اشتی بودن
accord U اشتی دادن
disarmed U به حالت اشتی درامدن
imparlance U مهلت برای اشتی
disarm U به حالت اشتی درامدن
to keep the peace U اشتی رابرقرار داشتن
disarms U به حالت اشتی درامدن
pax britannica U اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
to knit peace between nations U ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screen U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screening, screenings U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com